غزل شماره 301 دیوان حافظ
ای دل ریش مرا با لب تو حق نمک
حق نگه دار که من می روم الله معک
تویی آن گوهر پاکیزه که در عالم قدس
ذکر خیر تو بود حاصل تسبیح ملک
در خلوص منت ار هست شکی تجربه کن
کس عیار زر خالص نشناسد چو محک
گفته بودی که شوم مست و دو بوست بدهم
وعده از حد بشد و ما نه دو دیدیم و نه یک
بگشا پسته خندان و شکرریزی کن
خلق را از دهن خویش مینداز به شک
چرخ برهم زنم ار غیر مرادم گردد
من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک
چون بر حافظ خویشش نگذاری باری
ای رقیب از بر او یک دو قدم دورترک
تعبیر فال شما :
دینی که بر گردنت می باشد ادا کن و حق مردم را بجا بیاور تا هم در این دنیا و هم دنیای باقی انس و ملک ذکر و خیرت را بگویند. به هر چیزی که شک داری محک بزن تا شکت برطرف شود. خوشحال باش و حرف آخر را بزن که مرادت میسر شده است.