غزل شماره 96 دیوان حافظ
درد ما را نیست درمان الغیاث
هجر ما را نیست پایان الغیاث
دین و دل بردند و قصد جان کنند
الغیاث از جور خوبان الغیاث
در بهای بوسه ای جانی طلب
می کنند این دلستانان الغیاث
خون ما خوردند این کافردلان
ای مسلمانان چه درمان الغیاث
همچو حافظ روز و شب بی خویشتن
گشته ام سوزان و گریان الغیاث
تعبیر فال شما :
درد دل تو و فریادها و آه های جگر سوزت درمان ندارد. هر چند که تقوی پیشه کرده ای و دل و دین را یکجا پای وصل گذاشته ای. هر چه می کشی از آشنایان است حاضری حتی برای رسیدن به وصال یار جانت را هم فدا کنی. با گریه و زاری نیز مشکلت حل نمی شود.