غزل شماره 371 دیوان حافظ
مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو
یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو
گفتم ای بخت بخفتیدی و خورشید دمید
گفت با این همه از سابقه نومید مشو
گر روی پاک و مجرد چو مسیحا به فلک
از چراغ تو به خورشید رسد صد پرتو
تکیه بر اختر شب دزد مکن کاین عیار
تاج کاووس ببرد و کمر کیخسرو
گوشوار زر و لعل ار چه گران دارد گوش
دور خوبی گذران است نصیحت بشنو
چشم بد دور ز خال تو که در عرصه حسن
بیدقی راند که برد از مه و خورشید گرو
آسمان گو مفروش این عظمت کاندر عشق
خرمن مه به جوی خوشه پروین به دو جو
آتش زهد و ریا خرمن دین خواهد سوخت
حافظ این خرقه پشمینه بینداز و برو
تعبیر فال شما :
ناامید نباشید. هر آنچه که تلاش کرده اید به زودی نتیجه و مزد آن را دریافت کنید و دوباره زنده می شوید. تکیه بر شب و تاریکی نکنید. به روزها و خورشید درخشان فکر کنید. نصیحت بزرگان را آویزه ی گوشتان قرار دهید. ستاره ی دولت تان طلوع کرده و چون خوشه ی پروین می درخشد.