شاخصه هاي قرآني حكومت ديني از ديدگاه شهيد علامه مطهري(رحمت الله علیه)

 

نويسنده: سيدصمد موسوي

 

استاد شهيد مطهري از زواياي گوناگوني به مسائل و موضوعات ديني و قرآني پرداخته است. موضوعاتي همچون ساختار و شاكله دين، منشأ الهي دين، علل گرايش به دين يا اعراض از آن و رابطه دين و حكومت از جمله موضوعاتي است كه مي توان در مباحث ايشان مورد مطالعه و بررسي قرار داد، ولي دراين نوشتار نگارنده مي كوشد رويكرد شهيد مطهري به حكومت ديني و خاستگاه قرآني آن را مورد بررسي و كنكاش قرار دهد. مطلب را با هم از نظر مي گذرانيم:

 

تعريف حكومت

 

حكومت از واژه حكم برگرفته شده است و حكم در زبان عربي به معناي منع و جلوگيري از اصلاح1 وجلوگيري از ظلم و ستم است. 2

در كتاب لسان العرب با توجه به واژه شناسي آن آمده است: «به حاكم از آن رو حاكم گفته مي شود كه ستمگر را از ستمگري باز مي دارد و جلوي ظلم وي را مي گيرد.» 3

در اصطلاح علوم سياسي و اجتماعي حكومت عبارت است از: «پيوند بين رعايا و هيئت حاكمه كه آنها را به همديگر مربوط مي كند و عهده دار حفظ قانون و آزادي سياسي و مدني است.» 4 حاكميت نيز به معني: قدرت برتري است كه وضع كننده قانون و اجرا كننده آن بوده و قدرتي فراتر از آن نباشد.

قرآن براي بيان مفهوم اخير كه ارتباط تنگاتنگي به حوزه علوم سياسي دارد از واژگاني چون حكم و ملك و خلف و ولي استفاده و بهره برده است. 5

 

اهداف حكومت ديني

 

اسلام اهداف حكومت را دربرقراري رفاه و امنيت خلاصه نمي كند ومقولات مربوط به سعادت و معنويت جامعه اسلامي را نيز در دستور كار حاكميت قرار مي دهد حكومت قرآني بايد بستر جامعه رابراي زندگي مطلوب ايماني و اخلاقي مهيا سازد و علاوه بر تامين رفاه عمومي به ويژه براي اقشار نيازمند، جانب فرهنگ ديني و نشانه هاي الهي را نيز تبيين نمايد؛ از جمله اهداف حاكمان مؤمن اين است كه هم در فكر ارتقاي روحي و رشد امور معنوي هستند و هم به دنبال رفاه و حل مشكلات اقتصادي و فقرزدايي و اصلاح جامعه6، چنان كه بيان مي كند حكومت الهي است كه درآن امنيت، صنعت، مديريت و امكانات طبيعي همراه با مقام معنوي باشد. 7

اقامه واجبات

از مهم ترين اهداف حكومت مي توان به اقامه واجبات اشاره كرد؛ چنان كه در قرآن مي فرمايد: «الذين ان مكناهم في الارض اقاموا الصلوه و ءاتوا الزكوه و امروا بالمعروف و نهوا عن المنكر و لله عقبه الامور؛ همان كساني كه هرگاه در زمين به آنها قدرت بخشيديم، نماز را برپا مي دارند، و زكات مي دهند، و امر به معروف و نهي از منكر مي كنند.» (حج.14)

گسترش عدالت

ديگر هدف حكومت گسترش قسط و عدل است. خداوند در قرآن تلاش براي تحقق و برپايي عدالت را وظيفه ديني يكتاپرستان دانسته 8، به رسول خدا(ص) فرمان مي دهد كه به مردم بگويد: «وامرت لأعدل بينكم. (شوري. 51) و مامور شدم كه ميان شما به عدالت رفتار كنم.» همچنين اجراي عدالت راوظيفه حاكمان مي داند 9؛ و مي فرمايد: «واذا حكمتم بين الناس ان تحكموا بالعدل(نساء 85)؛ و چون ميان مردم حكم مي كنيد، به عدالت حكم كنيد.»

برقراري امنيت

ديگر هدف تشكيل حكومت را مي توان برقراري امنيت دانست، چنان كه قرآن در سوره نور آيه 55 معتقد است هدف از پيروزي و حكومت اهل ايمان، استقرار دين الهي در زمين و رسيدن به توحيد و امنيت كامل است. 10 و اگراز خداوند اطاعت شود نتيجه آن امنيت و آرامش است: «خداوند به كساني كه از شما ايمان آورده اند و اعمال صالح انجام داده اند وعده مي دهد كه آنها را قطعا خليفه روي زمين خواهد كرد، همان گونه كه پيشينيان را خلافت روي زمين بخشيد و دين و آئيني را كه براي آنها پسنديده پابرجا و ريشه دار خواهد ساخت و خوف و ترس آنها را به امنيت و آرامش مبدل مي كند.» (نور.55)

حفاظت از مرزها

هدف ديگر حكومت از ديدگاه قرآن تقويت بنيه دفاعي و حراست از مرزهاي سرزمين اسلامي است چنان كه قرآن مي فرمايد: «هر نيرويي در قدرت داريد، براي مقابله با آنها[ دشمنان]، آماده سازيد! و[ همچنين]اسب هاي ورزيده [براي ميدان نبرد]،تا به وسيله آن، دشمن خدا و دشمن خويش را بترسانيد! و [همچنين] گروه ديگري غير از اينها را، كه شما نمي شناسيد و خدا آنها را مي شناسد! و هر چه در راه خدا [و تقويت بنيه دفاعي اسلام] انفاق كنيد، بطور كامل به شما بازگردانده مي شود، و به شما ستم نخواهد شد! (انفال60)

اصلاحات

اصلاحات در شوون مختلف جامعه از ديگر اهداف حكومت است؛ قرآن اصلاح عقايد و رفتار انسان ها و نيز تعيين حد و مرز اختيار و آزادي آنان را رسالتي الهي برعهده پيامبران دانسته11 و اصلاح جامعه و تقويت كشاورزي و حفظ نسل بشر را از ويژگي هاي حكومت صالحان مي داند.12

برقراري رفاه

از جمله اهداف ديگر حكومت مي توان به برقراري رفاه 13 و ايجاد عمران و آباداني، حراست از اموال عمومي و تقسيم عادلانه آنها در جامعه، گسترش تعليم و تربيت، تأمين اجتماعي و حمايت از اقشار ستمديده و مظلوم اشاره كرد.

علامه شهيد مطهري با تعريفي از حكومت اين گونه به موارد فوق اشاره مي كند: «دولت و حكومت در حقيقت، يعني مظهر قدرت جامعه در برابر هجوم خارجي و مظهر عدالت و امنيت داخلي و مظهر قانون براي داخل و مظهر تصميم هاي اجتماعي در روابط خارجي.»14

ضرورت حكومت

در منطق قرآن ضرورت قانون و حكومت، براي جامعه انساني تأكيد شده 15 و فرموده است: «و انزل معهم الكتاب بالحق ليحكم بين الناس؛ (بقره312) و با آنان (پيامبران) كتاب را به حق فرستاد تا ميان مردم حكم كند.»

و نيز بر ضرورت وجود حكومت براي تأمين هدايت بشر تأكيد مي كند. چنان كه مي فرمايد: «ولو لا فضل الله عليكم و رحمته لاتبعتم الشيطان؛ و اگر فضل و رحمت خداوند بر شما نبود، از شيطان پيروي مي كرديد.» در اين آيه در صورتي كه مراد از «فضل» و «رحمه »، رسول خدا(ص) و اولوالامر (حاكمان صالح) باشد، خداوند هدايت اكثريت مردم را در گرو رسالت و حكومت صالح دانسته است. بنابراين براي تأمين هدايت بشر، چاره اي جز حكومت صالح نيست.16

شهيد مطهري نيز درباره لزوم و ضرورت حكومت بياني روز آمد دارد. وي با رد ديدگاه ماركسيسم كه حكومت را ساخته طبقه ثروتمند براي استثمار طبقه فقير مي داند، درباره ضرورت حكومت- حتي در جامعه بي طبقه- نوشته است:

«هم چنان كه گفتيم آن جا كه جامعه بي طبقه نيز باشد، عدالت داخلي، خود به خود اجرا نمي شود و جرم خود به خود از بين نمي رود كه حفظ امنيت داخلي نيازمند به يك قدرت متمركز نباشد، و همچنين يك جامعه اشتراكي نيز نيازمند به دفاع ملي و نيازمند به روابط خارجي است و نيازمند به فصل خصومت اجراي حدود و مجازات ها است. مگر اين كه فرض كنيم آينده بشريت يكپارچه است؛ پس دشمن خارجي وجود ندارد و رابطه با خارج وجود ندارد، پس نه وزارت دفاع لازم است و نه وزارت خارجه؛ چون ريشه همه تجاوزات و عصيان ها مالكيت است. پس نيازي به دادگستري و همچنين به شهرباني و ژاندارمري و بالاخره به حفظ امنيت نيست، پس نياز به دولت نيست. ولي باز هم اين سؤال پيش مي آيد كه نيازهاي ثانوي ناشي از توسعه تمدن ايجاب مي كند ارشاد و هدايت و مديريت را در عصر توسعه، پس نياز به دولت و حكومت به عنوان اين مظهر هست.»

شهيد مطهري در ارزش و لزوم حكومت به فرموده حضرت علي(ع) استناد مي كند و مي گويد: «علي (ع) مكرر لزوم يك حكومت مقتدر را تصريح كرده است و با فكر خوارج كه در آغاز امر مدعي بودند با وجود قرآن از حكومت بي نيازيم، مبارزه كرده است.

خوارج، همچنان كه مي دانيم، شعارشان «لاحكم الالله» بود، اين شعار از قرآن مجيد اقتباس شده است و مفادش اين است كه فرمان (قانون) تنها از ناحيه خداوند و يا از ناحيه كساني كه خداوند به آنان اجازه قانونگذاري داده است بايد وضع شود، ولي خوارج اين جمله را در ابتدا طور ديگر تعبير مي كردند و به تعبير اميرالمؤمنين، از اين كلمه حق معني باطلي را درنظر مي گرفتند، حاصل تعبير آن اين بود كه بشر حق حكومت ندارد، حكومت منحصرا از آن خداست. علي(ع) مي فرمايد، بلي من هم مي گويم لاحكم الالله اما به اين معني كه اختيار وضع قانون با خدا است، لكن اينها مي گويند حكومت و زعامت هم با خدا است، و اين معقول نيست، قانون خدا بايست بوسيله افراد بشر اجرا شود، مردم را از فرمانروائي «نيك» يا «بد» چاره اي نيست، در پرتو حكومت و در سايه حكومت است كه مؤمن براي خدا كار مي كند و كافر بهره دنياي خود را مي برد و كارها به پايان خود مي رسد به وسيله حكومت است كه ماليات ها جمع آوري، و با دشمن نبرد، و راه ها امن، و حق ضعيف از قوي باز ستانده مي شود، تا آن وقتي كه نيكان راحت گردند و از شر بدان راحتي بدست آيد. علي(ع) مانند هر مرد الهي و رجل رباني ديگر، حكومت و زعامت را به عنوان يك پست و مقام دنيوي كه اشباع كننده حس جاه طلبي بشر است و به عنوان هدف و ايده آل زندگي سخت تحقير مي كند و آنرا پشيزي نمي شمارد،آنرا مانند ساير مظاهر مادي دنيا از استخوان خوكي كه در دست انسان خورده داري باشد بي مقدارتر مي شمارد، اما همين حكومت و زعامت را در مسير اصلي و واقعيتش يعني به عنوان وسيله اي براي اجراء عدالت و احقاق حق و خدمت به اجتماع فوق العاده مقدس مي شمارد و مانع دست يافتن حريف و رقيب فرصت طلب و استفاده جو مي گردد، از شمشير زدن براي حفظ و نگهداريش از دستبرد چپاولگران دريغ نمي ورزد.»17

مبناي مشروعيت ولايت فقيه

 

پيامبر اعظم(ص) و امامان معصوم(ع) داراي سه شان و مسئوليت الهي يعني مرجعيت ديني، قضاوت و حكومت بودند. درباره انتقال شأن مرجعيت ديني و علمي و منصب قضاي پيامبر(ص) و امام(ع) به فقيهان جامع شرايط در فقه شيعه بحثي نيست و اجماع هم بر آن قائم است. بحث درباره انتقال منصب سوم پيامبر و امام به فقيه جامع شرايط است.

بحث در اين است كه آيا همان طور كه مبناي مشروعيت حكومت پيامبر(ص) و امامان معصوم(ع) را انتصاب تشكيل مي داد، مبناي حكومت فقيه هم انتصاب از جانب خداوند متعال است يا انتخاب از جانب مردم؟

شهيد مطهري درباره امكان انتقال اين دو منصب از جانب خداوند به فقيه و امكان انتصاب فقيه نوشته است: «مطلب دوم اين است كه از اين سه مقام، مقام پيغمبري يك مقام شخصي است؛ يعني نمي تواند كلي باشد، ولي مقام قضاوت و حكومت مي تواند كلي باشد. يعني پيامبر(ص) نمي تواند مقام پيامبري و هم چنين مقام امامت را به طريق كلي بيان بكند. مثلا بگويد هر كس كه داراي فلان صفات بود، پيغمبر يا امام است كه در آن واحد، شايد صدنفر شايستگي آن را داشته باشند، ولي مقام قضاوت و مقام حكومت را به طور كلي مي شود تعيين كرد. يعني پيغمبر اين طور مي گويد كه بعد از من هر كس داراي فلان صفات باشد مي تواند قاضي باشد… آن وقت اگر كسي داراي اين مقام بود مي تواند بگويد مرا خدا معين كرده است، چون پيغمبر(ص) اصلي ذكر كرده است كه مطابق آن اصل من مي توانم قاضي باشم.» 18

 

شرايط رهبر و حاكم

 

طبق اصل 901 قانون اساسي جمهوري اسلامي شرايط و صفات رهبر اين گونه بيان شده است:

1-صلاحيت علمي لازم براي افتاء در ابواب مختلف فقه.

2- عدالت و تقواي لازم براي رهبري امت اسلام.

3- بينش صحيح سياسي و اجتماعي، تدبير، شجاعت، مديريت و قدرت كافي براي رهبري.

در تبيين شرايط رهبري، شهيد مطهري شرايطي را براي رهبر و حاكم اسلامي ذكر كرده است كه در اين مختصر به سه شرط اصلي از شرايط رهبر از ديدگاه ايشان اشاره مي شود:

 

 

اسلام شناسي

 

رئيس حكومت جامعه اسلامي بايد اسلام شناس و آگاه به مسائل زمان باشد. «افمن يهدي الي الحق احق ان يتبع امن لا يهدي الا ان يهدي فما لكم كيف تحكمون؛ پس آيا كسي كه به سوي حق رهبري مي كند سزاوارتر است مورد پيروي قرار گيرد يا كسي كه راه نمي يابد مگر آن كه هدايت شود؟ شما را چه شده؟ چگونه داوري مي كنيد؟» (يونس53) با توجه به اين آيه بايد گفت: ولي فقيه از آن رو كه مجري احكام الهي است، به سوي حق هدايت مي كند و هر كس كه به حق هدايت كند، براي رهبري جامعه اسلامي از همه افراد شايسته تر است؛ پس ولي فقيه براي رهبري جامعه اسلامي از همه افراد شايسته تر است.

به نظر شهيد مطهري فقدان اين شرط يعني فقدان اسلام شناس حقيقي در راس حكومت، انحراف اسلام و منع اسلام را در پي خواهد داشت؛ لذا ايشان معتقدند كه رهبران جامعه مي بايد از متخصصان در دين كه روحانيت مظهر آنان است، انتخاب گردد و مي گويد: «يك نهضت كه ماهيت اسلامي دارد و اهدافش همه اسلامي است، وسيله چه كساني و چه گروهي مي تواند رهبري شود و بايد رهبري شود؟ بديهي است كه وسيله افرادي كه علاوه بر شرائط عمومي رهبري، واقعا اسلام شناس باشند و با اهداف و فلسفه اخلاقي و اجتماعي و سياسي و معنوي اسلام كاملا آشنا باشند، به جهان بيني اسلام، يعني بينش و نوع ديد اسلام درباره هستي و خلقت و مبدا و خالق هستي و جهت و ضرورت هستي، و ديد و بينش اسلام درباره انسان و جامعه انساني كاملا آگاه باشند، ايدئولوژي اسلام را يعني طرح اسلام را درباره اينكه انسان چگونه بايد باشد و چگونه بايد زيست نمايد و چگونه بايد خود را و جامعه خود را بسازد و چگونه به حركت خود ادامه دهد و با چه چيزها بايد نبرد كند و بستيزد و خلاصه چه راهي را انتخاب كند و چگونه برود و چگونه بسازد و چگونه زيست نمايد و… درك نمايد. بديهي است، افرادي مي توانند عهده دار چنين رهبري بشوند كه در متن فرهنگ اسلامي پرورش يافته باشند، و با قرآن و سنت و فقه و معارف اسلامي آشنائي كامل داشته باشند و از اين رو تنها روحانيت است كه مي تواند نهضت اسلامي را رهبري نمايد.»19

 

پی نوشت:

1- المفردات في غريب القرآن، چاپ اول، ص84.2

2-معجم مقاييس اللغه، ج2ص1.9

3- لسان العرب ج3، ص07.2

4- قرارداد اجتماعي ص9.6

5-فرهنگ قرآن ج21، ص8.8

6-تفسير نور، قرائتي محسن، ج8، ص1.5

7-همان، ج01، ص21.1

8- تفسير راهنما، ج61، ص50.4

9-همان، ج3، ص45.3

10- تفسير نور، ج8،ص 50.2

11-تفسير راهنما، ج8، ص481؛ هود.8.8

12-همان، ج2، ص13؛ بقره.50.2

13-همان، ج1، ص 69.2

14-پيرامون جمهوري اسلامي، قم ص15.1

15-تفسر راهنما، ج2،ص9.4

16- تفسير راهنما، ج3، ص504، نساء3.8

17-سيري درنهج البلاغه، ص401 و 50.1

18-اسلام و مقتضيات زمان، ج1، ص47.1

19-نهضتهاي اسلامي درصد ساله اخير، ص07 و 17.

 

 

منبع:کیهان

 

 

 

 

به این پست امتیاز بدید...

خیلی ضعیف/ضعیف/متوسط/خوب/عالی

میانگین امتیازات :4.4 تعداد آرا: 44

هنوز کسی رای نداده...




طراحی سایت بیوگرافی شما
یکبار هزینه برای 5 سال
آدرس دلخواه شما با پسوند .ir