حتما برای شما هم پیش آمده است عبارت « محض احتیاط » را در نامه های اداری ، اخبار و… مشاهده کرده باشید و از معنی دقیق آن مطلع نباشید ، در این مطلب معنی دقیق این کلمات را مرور میکنیم . ( محض احتیاط یعنی چه ? )
محض احتیاط به معنی « صرفا برای احتیاط » ، « فقط برای هوشیاری » ، « فقط برای دوراندیشی » میباشد و منظور این است که کاری را فقط برای پیشگیری از یک دردسر احتمالی انجام داد .
مثال :
قبل از رفتن به مسافرت محض احتیاط ماشین را سرویس کنید .
محض احتیاط به انگلیسی :
- to be on the safe side
- Just to be on the safe side
مثال:
Take an umbrella with you, just in case.
محض
- بی آمیغ
- پاک
- خالص
- ناب
- بحت صرف
- فقط
- به خاطر
- رای
- تااینکه
- تا
- برای
- به ویژه
کلمه : | محض |
تلفظ | /mahz/ |
اشتباه تایپی : | lpq |
نقش : | صفت |
معنی محض در لغتنامه دهخدا
محض. [ م َ ] (ع ص ) هر چیز خالص. (غیاث ). خالص. بی آمیغ.بی غش. بی آلایش. مجرد. صاف. (ناظم الاطباء). ویژه. بحت. صریح. صافی. (یادداشت مرحوم دهخدا). چنانکه در این ترکیبات : آفرین محض. احسان محض. جد محض. جور محض. حکمت محض. خیر محض. رحمت محض. جور محض. سعادت محض. صواب محض. ظلم محض. نور محض و نظایر آنها :
از جوهر لطائف محض آفرید رز
آنکو جهان و خلق جهان را بیافریدبشار مرغزی
هفده بار هزار هزار درم بر وی حاصل محض بود. (تاریخ بیهقی ص 124).
همی گویی زمانی بود از معلول تاعلت
پس از ناچیز محض آورد موجودات پیدا راناصرخسرو
نگاه باید کرد که چون مرد شهم و کافی بود و همه جد محض. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 391).
این هوا که گرد مردم اندر است و بدو نزدیک است ، هوای خالص محض نیست. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
ای کریمی که خوی و عادت تو
خالص بر و محض احسان است
مسعودسعد.
معنی محض در فرهنگ معین
محض(مَ) [ ع . ] (اِ.) خالص ، ناب ، بدون ترکیب .
معنی محض در فرهنگ عمید
محض
- هرچیز خالص که با چیز دیگر آمیخته نشده باشد، خالص.
- صرف، بی چون وچرا.
- [مقابلِ کاربردی] علمی که تنها جنبۀ نظری دارد: شیمی محض.
احتیاط
- پروا
- حذر
- حزم
- دوراندیشی
- عاقبت اندیشی
- مال اندیشی
- مبالات
- ملاحظه
- هشیاری
کلمه : | احتیاط |
تلفظ احتیاط : | /’ehtiyAt/ |
اشتباه تایپی : | hpjdhx |
متضاد احتیاط : | بی پروایی |
نقش : | اسم |
معنی احتیاط در لغتنامه دهخدا
احتیاط. [ اِ ] (ع مص ) حَوط. حَیطه. حَزم. احتیاص. استوارکاری کردن. استوار کردن. به استواری فراگرفتن. (مجمل اللغة). بهوش کاری کردن. (صُراح ). دوراندیشی. پختگی. عاقبت اندیشی.
مآل بینی : گفته آمد تا برادر را به احتیاط در قلعت نگاه دارند. (تاریخ بیهقی ).
به احتیاط آنجای رسیدند. (تاریخ بیهقی ).
استادم ابونصر رفت و وی بازنایستاد از چنین خدمتها احتیاط را. (تاریخ بیهقی ). از آنجا سوی بلخ رود با والده ٔ سلطان مسعود و دیگر حرم و حره ٔ ختلی چنانکه به احتیاط آنجا رسیدند. (تاریخ بیهقی ).
نامه ها باید نبشت به مرو و بلخ تا هشیار و بیدار باشند و سر بیابانها و گذرهای جیحون به احتیاط نگاه دارند.(تاریخ بیهقی ).
غلامان را بخواند، گفت چیزی که نقد است و جامه های خفتن بر جمّازگان باید که امشب راست کنید. کاری نیفتاده است. و اما احتیاط زیان ندارد. (تاریخ بیهقی ).
از بیداری و حزم و احتیاط این پادشاه…یکی آن است… (تاریخ بیهقی ).
سلطان احتیاط ملک و صلاح وقت در آن دید که امیر اسماعیل را بچند حافظ و حارس از خواص حضرت خویش سپرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
چون قضا آید چه سود از احتیاط. مولوی.
معنی احتیاط در لغتنامه معین
احتیاط( اِ) [ ع . ] (مص ل .)
۱ – محکم کاری کردن . ۲ – کاری را با حزم و هوشیاری انجام دادن .
معنی احتیاط در فرهنگ عمید
احتیاط
۱. با تدبیر کار کردن، هوشیاری به کار بردن.
۲. دوراندیشی، عاقبت اندیشی.
۳. (اسم) (نظامی) بخشی از نیروی نظامی یک کشور که در مواقع اضطراری به کار گرفته می شود.
محض احتیاط یعنی چه ? /