شاید شما هم در مورد نوشتن خرده یا خورده دچار شک شوید که کدام املا درست می باشد ، در این مطلب معنی هر واژه را بررسی میکنیم تا در هر مورد از املای صحیح استفاده کنیم . ( خرده یا خورده ? )
املای این کلمه متناسب با معنای مورد نظر شما متفاوت میباشد ، اگر معنای ذره ، تکه ، قطعه یا ایراد مد نظر شماست املای آن « خرده » است .
اگر معنای مورد نظر شما : از گلو فرو رفته و بلعیده شده باشد ، املای آن « خورده » است .
معنی خرده
- اعتراض
- ایراد
- عیب
- نقص
- تکه
- قطعه
- اندک
- کم
- دقیقه
- نکته
کلمه : | خرده |
تلفظ : | /xorde/ |
اشتباه تایپی : | ovni |
نقش : | اسم |
خرده در لغتنامه دهخدا
خرده. [ خ ُ دَ / دِ ] (ص ، اِ) ریزه هر چیز را گویند. (برهان قاطع). ریزه ٔ هر چیز از قبیل چوب و امثال آن. (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). ریزه ٔ هر چیز از نان و امثال آن. کسره. (یادداشت مؤلف ) :
در عقل واجب است یکی کلی
این نفسهای خرده ٔ اجزا را.ناصرخسرو.
جسته نظیر او جهان نادیده عنقا را نشان
اینک جهان را غیب دان زین خرده برپا داشته.خاقانی.
گفت آستان خسرو و آنگاه عید نو
این حرف خرده ای است گران ، خرد مشمرش.
خاقانی.
قصب بر رخ که گر گوشم نهانست
بناگوشم بخرده در میانست.نظامی.
ما بدین خرده سر فروناریم
ما ز تو بیش از این طمع داریم.؟ (از فرهنگ جهانگیری ).
خرده ٔ الماس ؛ ریزه ٔ الماس :
کآن خوشترین نواله که از دست او خوری
لوزینه ای است خرده ٔ الماس در میان.خاقانی
خرده ٔ انگِشت ؛ خاکه ٔ زغال :
حربگاهش چو زنگیانی زشت
که ببیزند خرده ٔ انگشت.عنصری
خرده ٔ پای ؛چهار پاره ٔ استخوان است. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
خرده ٔ خانه ؛ قماش. (مهذب الاسماء).
خرده ٔ زر ؛ براده ٔ طلا :
وگر خرده ٔ زر ز دندان گاز
بیفتد به شمعش بجویند بازسعدی.
معنی خرده در فرهنگ معین
خرده(خُ دِ)
- (اِ.) ریزه ، خرد.
- پول ، طلا، دارایی .
- (ص .) شکسته ، مغلوب .
- خطا، اشتباه .
- شرارة آتش . ، یک ~عا.) اندکی ، کمی .
معنی خرده در فرهنگ عمید
۱. ریزۀ هر چیز.
۲. مقدار کم و اندک از چیزی.
۳. (صفت) کوچک.
۴. پول خُرد، سکه.
۵. [قدیمی] شرارۀ آتش.
۶. نکته.
۷. [قدیمی، مجاز] نکته.
۸. [قدیمی، مجاز] عیب، خطا.
* خرده گرفتن: (مصدر لازم) [مجاز] عیب و ایراد گرفتن از کسی یا چیزی: انوری بی خردگی ها می کند / تو بزرگی کن بر او خرده مگیر (انوری: ۲۴۰).
خرده در جدول کلمات
- خرده جواهر : الک
- خرده سنگ : ریگ
- خرده فلز : براده
- خرده گیری : ایراد
- خرده و بهانه گیری : ایراد
- خرده و ریزدقاق
- آش خرده خمیر :تتماج
- گونه ها – خرده گیری : اشکال
- مخلوط خرده نان با هر محلول خوراکی : ترید
خورده لغتنامه دهخدا
خورده . [ خوَرْ / خُرْ دَ / دِ] (ن مف ) هر چیز مأکول و از گلو فروبرده شده و متأکل شده . (ناظم الاطباء). طعام . غذا. خوراک :
خو مبر از خورد بیکبارگی
خورده نگه دار بکم خوردگی .نظامی .
خورده های ملوک وار سره
مرغ وماهی و گوسپند و بره .نظامی .
خورده فرهنگ فارسی معین
(خُ دِ) (ص مف .) چیزی که از گلو فرو رفته و بلعیده شده .
داشتم اشتباه مینوشتما