شاید شما هم در مورد نوشتن رصد یا رسد دچار شک شوید که کدام املا درست می باشد ، در این مطلب معنی هر واژه را بررسی میکنیم تا در هر مورد از املای صحیح استفاده کنیم . ( رصد یا رسد ? )
اگر معنای مورد نظر شما مراقبت، مواظبت، نظارت و… میباشد ، املای درست آن « رصد » هست و اگر معنای دسته، گروه، بهره منظور شما هست املای آن « رسد » میباشد .
فهرست مطالب
رصد یعنی چه ?
- نظر دوختن بچیزی
- چشم داشتن چیزی
- زیج
- نظاره گری
- نظردوختن
- مراقبت
- مواظبت
- نظارت
- نگهبانی
/rasad/
رصد لغتنامه دهخدا
رصد. [ رَ ] (ع مص ) رَصَد.مصدر بمعنی رَصَد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). چشم داشتن. (دهار) (ترجمان القرآن جرجانی دبیرسیاقی ص 52) (مصادر اللغه ٔ زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ).
رجوع به رَصَد شود. || راه نگاه داشتن. (ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 52) (مصادر اللغه ٔ زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ).
معنی رصد در فرهنگ معین
رصد(رَ صَ) [ ع . ] ۱ – (مص م .) نظر دوختن ، مراقب بودن . ۲ – (اِ.) جایی که در آن با ابزار نجومی به مطالعة ستارگان می پردازند.
معنی رصد در فرهنگ فارسی عمید
رصد
- (نجوم) = رصد کردن
- نظر دوختن به چیزی و مراقب آن بودن، زیر نظر قرار دادن.
- (اسم) [قدیمی] محل دریافت عوارض در جاده ها.
- (اسم) [قدیمی] عوارض جاده، راهداری.
- (اسم) [قدیمی] = رصدخانه
- (اسم) [قدیمی] مراقب، نگهبان.
* رصد بستن : (مصدر لازم، مصدر متعدی) (نجوم) [قدیمی] = * رصد کردن
* رصد راندن : (مصدر لازم، مصدر متعدی) (نجوم) [قدیمی] = * رصد کردن
* رصد کردن : (مصدر لازم، مصدر متعدی) (نجوم) ضبط و تعیین حساب حرکات و درجات ستارگان و اجرام نجومی در رصدخانه.
برابر پارسی:
نظر ، مراقبت ، ملاحظه ، رعایت ، مشاهده ، تماشا ، رصد کردن ، قوه مشاهده
کلمه : رصد اشتباه تایپی : vwn آوا : rasad نقش : اسم
رصد کردن
عبارت : | رصد کردن |
معنی : | پاییدن |
رصد کردن به انگلیسی : | observation |
اشتباه تایپی : | vwn ;vnk |
رسد یعنی چه ?
- جوخه
- دسته
- گروه
- بهره
- حصه
- بهره، نصیب به حصه، سهم مالیاتی. [خوانش: (رَ سَ) [معر.] (اِ.)]
- (~.) (اِ.) دسته، واحدی نظامی شامل سه جوخه.
- حل جدول : جوخه، بهره و قسمت
- مترادف : جوخه، دسته، گروه، بهره، حصه
- گویش مازندرانی : سهم – اندازه –قسمت
- رسد (فرهنگ فارسی هوشیار): حصه و بهره، قسم، قسمت، بخش
کلمه : | رسد |
اشتباه تایپی : | vsn |
آوا : | rasad |
نقش : | اسم |
معنی رسد در لغتنامه دهخدا
[ رَ س َ ] (اِ) حصه و بهره. (ناظم الاطباء). سهم و حصه ای که به کسی میرسد. (فرهنگ نظام ). بمعنی مطلق حصه ، و رصد با صاد مهمله معرب آنست. (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). حصه. (از غیاث اللغات ، از چراغ هدایت ).بخش. قسم.قسمت. سهم. حصه. بهر. (یادداشت مؤلف ) :
کرد فرهاد به سنگ آنچه به دل ما کردیم
عشق او را رسدی داد و بما هم رسدی.
معنی رسد به فارسی
دسته، جوخه، حصه، بهره، قسمت
( اسم ) واحدی نظامی شامل سه جوخه دسته .
[section] [علوم نظامی] یگانی راهکنشی در ارتش که کوچک تر از دسته و بزرگ تر از گروه است
[ گویش مازنی ] /rased/ سهم – اندازه –قسمت
معنی رسد در فرهنگ عمید
۱. دسته، جوخه.
۲. حصه، بهره، قسمت.
معنی رسد در فرهنگ معین
(رَ سَ) [ معر. ] (اِ.)
۱ – بهره ، نصیب به حصه . ۲ – سهم مالیاتی .
( ~.) (اِ.) دسته ، واحدی نظامی شامل سه جوخه .