شاید شما هم در مورد نوشتن اسراف یا اصراف دچار شک شوید که کدام املا درست می باشد ، در این مطلب معنی هر واژه را بررسی میکنیم تا در هر مورد از املای صحیح استفاده کنیم . ( اسراف یا اصراف ? )
املای این واژه به معنی اتلاف و بیش از نیاز مصرف کردن ، « اسراف » میباشد . نوشتن آن به صورت « اصراف » نادرست است .
توجه : واژه اصراف دارای معنی میباشد ولی هیچگونه کاربردی در زبان فارسی امروز ندارد . اصراف یعنی : بگردانیدن باز گردانیدن، نزدیک کردن فتح. حرف روی بضمه یا کسره مختلف آوردن حرکت روی .
فهرست مطالب
معنی اسراف
واژه اسراف ، مترادف و هم معنی موارد زیر میباشد :
- اتلاف
- تبذیر
- تفریط
- گشاد بازی
- ولخرجی
- ریخت و پاش
- بد دستی
- فزون خواهی
- دور ریختن
- گزاف کاری
- تلف کردن مال
متضاد اسراف: اقتصاد .
واژه اسراف در دین اسلام پرکاربرد میباشد و حتی در قرآن کریم از این واژه و هم خانواده آن استفاده شده است :
يَا بَنِي آدَمَ خُذُوا زِينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ وَكُلُوا وَاشْرَبُوا وَلَا تُسْرِفُوا ۚ إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ ( آیه 31 سوره اعراف )
ای فرزندان آدم! زینت خود را به هنگام رفتن به مسجد، با خود بردارید! و (از نعمتهای الهی) بخورید و بیاشامید، ولی اسراف نکنید که خداوند مسرفان را دوست نمیدارد!
اسراف یا اصراف ?
معنی اسراف در لغتنامه دهخدا
اسراف. [ اِ ] (ع مص ) گزاف کاری کردن. (تاج المصادر بیهقی ). گزافه کاری. ایعاث. اقعاث. گزاف کردن. (زوزنی ). درگذشتن از حدّ میانه. از حدّ تجاوز کردن. افراط. زیاده روی.تبذیر. ابذار. اتلاف. گشادبازی. فراخ روی. از اندازه بگذشتن. تجاوز حدّ. مجاوزه ٔ از حدّ بغیر صواب. مقابل تقتیر و اقتار و تقصیر و قصد و اقتصاد :
قاضی اسراف میکند در جور
اینهمه مسرفی نمی شایدخاقانی
|| بر گزاف خرج کردن. ول خرجی. گزاف و بی اندازه یا بیجا و بی محل خرج کردن. (منتهی الارب ).
تلف کردن مال. باددستی. صرف چیزی در غیر محل. زیاده از حاجت خرج کردن. (غیاث ). فزونی کردن در صرف مال. بگزاف خرج کردن :
دست اسراف بمال پدر دراز کردند [ فرزندان ]. (کلیله و دمنه ).
پرسیدند که نان با چه خوری [ از ابونصر بشربن حارث ]؟ گفت با قناعت که حلال اسراف نپذیرد. (از تاریخ گزیده ). اسراف حرام است مگر درعمل خیر، اسراف در خیر نیست. اسراف عبارت از خرج کردن مال بسیار است در غرضی کوچک و بمعنی تجاوز کردن از حد معمول است در خرج کردن. و گفته اند اسراف آنست که شخصی حرام بخورد یا از حلال بیشتر از مقدار حاجت بخورد و گفته اند اسراف عبارت از تجاوز در کمیت است و آن جهل بمقادر [ شاید: مقادیر ] حقوق است.
تعریف اسراف در لغتنامه دهخدا
اسراف عبارت از خرج کردن چیزی در محل خود زیاده از حد لازم ولی تبذیر خرج کردن چیزی است . در غیر محل خود و در جای غیرلازم. (تعریفات جرجانی ). انفاق مال بسیار است برای امری ناچیز و پست و برخی گفته اند صرف مال است در آنچه سزاوار باشد اما زیاده از آن مقدار که سزاوار است، بخلاف تبذیر که آن صرف مال است در امر غیرلازم، چنانچه جرجانی گفته است. (کشاف اصطلاحات الفنون ).
– اسراف کردن ؛ تبذیر کردن : چنین کسان را وجه کفاف بتفاریق مجری دارند تا در نفقه اسراف نکنند. (گلستان ).
|| خوردن هر چیزی که حلال نیست. (منتهی الارب ).
انواع اسراف
اسراف اقتصادی : اسراف در مواد غذایی ( آب ، نان و… ) ، خرید بی مورد وسایل مختلف و دور ریختن چیز هایی که قابلیت استفاده دارند .
اسراف درعقیده : زیاده روی در اعتقاد به چیزی را اسراف در عقیده میگویند مثلا فرعون که خود را قدرتمند میدید از یک زمانی به بعد ادعای خدایی کرد و قدرت خود را بیش از آنچه بود تصور کرد .
اسراف اخلاقی: اخلاق و رفتار های فردی یا اجتماعی که از دایره اعتدال خارج است . به عنوان مثال نژادپرستی سفید پوستان در امریکا اسراف اخلاقی است .
اسراف در حوزه اجتماعی : نوعی از اسراف اخلاقی است که در یک جامعه برای مدت طولانی نهادینه میشود مثلا یک ملت به دنبال تصاحب خاک کشور همسایه خود باشند .
اسراف قضایی : مجازات غیر عادلانه یا همان عدم تناسب جرم و مجازات را اسراف قضایی میگویند .
حدیث در مورد اسراف :
قال الصّادق علیه السلام:لِلمُسرِفِ ثَلاثُ عَلاماتٍ : یَشتَری ما لَیسَ لَهُ وَ یَلبِسُ ما لَیسَ لَهُ و َیَاکُلُ ما لَیسَ لَهُ. (ترجمه: اسراف کننده سه نشانه دارد: آنچه در شأنش نیست خریداری می کند، آنچه در شأنش نیست می پوشد و آنچه در شأنش نیست می خورد.)
اسراف به انگلیسی
squander | اسراف, ولخرجی | |
---|---|---|
profusion | اسراف, فراوانی, وفور, سرشاری, بخشش | |
prodigality | اسراف, ولخرجی | |
dissipation | اتلاف, پراکندگی, اسراف, عیاشی | |
improvidence | بی احتیاطی, عاقبت نیندیشی, اسراف |
اسراف به عربی
متن اصلی | معنی |
---|---|
بذر | اسراف |
فرق | اسراف کردن |
فرق , مسرف | اسراف کردن |
مسرف | اسراف کردن |
معنی اصراف در لغتنامه دهخدا
اصراف. [ اِ ] (ع مص ) بگردانیدن. (از منتهی الارب ). اصراف از چیزی ؛ رد کردن از آن و راندن آن.(از المنجد). بازگرداندن چیزی. (از اقرب الموارد). و رجوع به صَرْف شود.
|| اصراف شراب ؛ ممزوج نکردن آن. (از المنجد).
|| اصراف شاعر در شعر خویش ؛ آوردن اصراف و آن نزدیک کردن فتحه ٔ حرف رَوی ّ از قصیده به ضمه یا کسره است. (از اقرب الموارد). حرکت رَوی ّ را مختلف آوردن یعنی یک قافیه به رفعو دیگری به جر یا یکی به رفع و دیگری به نصب. و خلیل این را جایز ندارد، و قد جاء فی شعرالعرب و منه :
اطعمت جابان حتی اشتدّ معرضه
وکاد ینقد لولا انه طافا
فقل لجابان نترکنا لطیبة
نوم الضحی بعد نوم اللیل اصراف ُ.؟ (از منتهی الارب ).حرکات رَوی ّ را مختلف آوردن یعنی یک قافیه برفع و دیگری بجر یا یکی برفع و دیگری بنصب ، و خلیل این را جایز ندارد. (آنندراج ). یقال : اصرف شعره. (از ناظم الاطباء).
کلمه : | اصراف اسراف |
اشتباه تایپی : | hwvht hsvht |
آوا : | ‘esrAf |
نقش : | اسم |
دمتون گرم املای همه کلمات فارسی را اضافه کنید. اینجا