شاید شما هم در مورد نوشتن چیدن یا چیندن دچار شک شوید که کدام املا درست می باشد ، در این مطلب معنی هر واژه را بررسی میکنیم تا در هر مورد از املای صحیح استفاده کنیم . ( چیدن یا چیندن ? )
املای صحیح این واژه « چیدن » می باشد و نوشتن و تلفظ آن به صورت « چیندن » اشتباه است .
« چیدن » مصدر بن ماضی « چید » است و تلفظ محاوره ای آن به صورت چیندن یک اشتباه رایج میباشد .
فعل چیدن بن گذشته چید مادهی گذشته چیده بن حال چین
معنی چیدن
موارد مترادف و هم معنی « چیدن » :
- کندن
- بریدن
- قیچی کردن
- قطع کردن
- پهن کردن
- گستردن
- قرار دادن
- نهادن
- زدن
- ستردن
- انتخاب کردن
- جدا کردن
- گلچین کردن
- گزیدن، پیراستن
- اصلاح کردن
- دانه چینی کردن
- ترتیب دادن
- مهیا کردن
- فراهم کردن
چیدن بیشتر در مورد کندن میوه و گل ، انتخاب کردن ، قطع شاخه ها ، نظم و ترتیب دادن و ناخن گرفتن کاربرد دارد .
معنی چیدن در لغتنامه دهخدا
چیدن. [ دَ ] (مص )آراستن و ترتیب دادن. (آنندراج ). با ترتیب نهادن مثل چیدن غذا بر سفره (فرهنگ نظام ). به سامان نهادن چیزها. به نظم و ترتیب نهادن چیزها در جایی. به نظم و ترتیب نزد هم گذاردن. منظم کنار هم نهادن چیزها. به نظم و ترتیب آراستن : ظرفها را دور طاقچه چیده بود؛ ظرفها را با نظم و ترتیب گذاشته بود. سفره را چیدند؛ سفره را گستردند و آراسته و مرتب کردند :
از بزم تو نور در نظرها چیدند
وز لعل تو شور در شکرها چیدند
رخشانی شیشه ها و شفافی رنگ
در دامن شام خوش سحرها چیدندظهوری (از آنندراج )
ترکیبات کلمه چیدن
- آشیانه چیدن ؛ لانه ساختن پرندگان. آشیان بستن و خانه ساختن مرغان
- اسباب چیدن ؛ مرتب کردن و سامان دادن اسباب.
- اسباب چینی کردن ؛ پاپوش دوختن.
- مقدمه چیدن ، ترتیب دادن مقدماتی از گفتار وغیره به منظور تهمت نهادن بر کسی .
- بازچیدن ؛ مرتب چیدن. پی هم نهادن.
- دوباره چیدن. از نو منظم کردن.
- برچیدن ؛ درنوردیدن. جمع کردن چیز گسترده. مقابل گستردن.
- تفرقه چیدن بر چیزی در جائی ؛ جدائی افکندن :
- دام چیدن ؛ وسیله و اسباب انگیختن برای گرفتار کردن کسی. تله و دام تعبیه کردن. دام نهادن. تله گذاردن. تله کاشتن. تور انداختن. دام گستردن.
- درچیدن ؛ چیدن.
- درهم چیدن ؛ داخل هم قرار دادن.
- واچیدن ؛ برچیدن.
- مرد مبارز چیدن سِنان از میدان ؛ با طعن نیزه یکایک مبارزان را زدن و کشتن و از پهنه ٔ نبرد دور کردن.
- خرده چیدن مرغ ؛ با منقار برداشتن و بلعیدن مرغ خرده های طعام را.
- خوشه چیدن ؛ عمل خوشه چین ؛
- دانه چیدن یا دانه برچیدن ؛ دانه برداشتن مرغ از زمین و فروبردن.
- ریزه چیدن ؛ ریزه خواری.
- ریزه چین (ریزه چن ) ؛ ریزه خوار .
- لقمه چیدن ؛ اندک اندک از اینجا و آنجا قوت و خوراک خود را فراهم کردن.
- با داس چیدن ؛ یعنی با داس درو نمودن. (ق
- چیدن شارب ؛ گرفتن فزونیهای شارب. پرداختن شارب از فزونیها. چیدن شارب مستحب است. کوتاه کردن موی سبلت.
- چیدن موی ؛ بریدن و قطع کردن موی. پیراستن موی از فزونیها. آراستن موی با پیراستن.
- رُطَب چیدن ؛ بازکردن خرما از نخل .
- ستاره از خاک چیدن ؛ کنایه است از گل چیدن.
- گل از چیزی یا جائی چیدن ؛ به مراد دل و آرزو رسیدن. کنایه از کامیاب شدن است :
- گل از رخ کسی چیدن ؛ از تماشای رخسار کسی لذت بردن
- گل چیدن ؛ جدا کردن گل از شاخه و بوته ٔ آن. بازکردن گل. کندن گل از بوته اش. بازکردن گل از شاخه .
- لاله و گل چیدن ؛ از گلستان گل و لاله برگرفتن و دسته بستن .
- میوه چیدن ؛ کندن میوه از شاخ درخت. بازکردن میوه.
- ناخن چیدن ؛ بریدن و کوتاه کردن ناخن. گرفتن فزونیهای ناخن .
معنی چیدن در لغتنامه معین
چیدن(دَ) [ په . ] (مص م .) :
۱ – کندن میوه و گل . ۲ – برگزیدن . ۳ – دانه برداشتن مرغ از زمین . ۴ – بر نظم و ترتیب قرار دادن اشیاء.
آلبالو گیلاس چیدن(دَ) (مص ل .) مجازاً صفتی برای چشم وقتی که نگاه می کند، ولی نمی بیند. حالتی برای چشم شخصی که مواد نشئه زا مصرف کرده .
دوز چیدن (دَ) (مص ل .) توطئه چیدن ، کَلَک زدن .لقمه چیدن( ~ . دَ) [ ع – فا. ] (مص ل .) کنایه از: گدایی کردن .ناخن چیدن( ~ . دَ) (مص م .)ناخن تراشیدن .
معنی چیدن در فرهنگ عمید
چیدن:
- جدا کردن و کندن میوه یا گل از درخت یا بوته: رفتم به باغ تا که بچینم سَحر گلی / آمد به گوش ناگهم آواز بلبلی (حافظ۲: ۶۳۰).
- بریدن موی یا ناخن با قیچی.
- دانه دانه برداشتن چیزی از زمین، مثل دانه برداشتن مرغ.
- [قدیمی، مجاز] برگزیدن و جدا کردن چیزی از میان چیزهای دیگر.
- چیزهایی را با نظم وترتیب پهلوی هم یا روی هم قرار دادن .
چیدن در جدول کلمات
چیدن غله = درو .
کلمه : چیدن اشتباه تایپی : ]dnk
چیدن به انگلیسی
English | فارسی |
pick pluck to mow to clip cut shear | چیدن |
arrange put in order | چیدن |
scheme | نقشه چیدن |
intrigue scheme | توطئه چیدن |
berry | توت چیدن |
lay | چیدن آجر |
crop | چیدن مو |
reset | دوباره چیدن |
conspire | دسیسه چیدن |
mow | چیدن با چمنزن |
چیدن به عربی
متن اصلی | معنی |
---|---|
اختيار | چيدن |
اختيار دبوس رتب سحب شذب عزم قص قطع محصول هالة | چيدن |
دبوس | چيدن |
رتب | چيدن |
سحب | چيدن |
عالی توضیج دادید شما
درود بر شما
سلام علیکم عالی بود لطف فرمودید خیلی استفاده کردیم