شاید شما هم در مورد نوشتن دچار یا دوچار شک کنید که کدام املا درست می باشد ، در این مطلب معنی هر واژه را بررسی میکنیم تا در هر مورد از املای صحیح استفاده کنیم . ( دچار یا دوچار ? )
املای صحیح این عبارت « دچار » میباشد و نوشتن و تلفظ آن به صورت « دوچار » اشتباه است .
واژه دچار در گذشته به صورت دوچار نوشته میشد ولی امروزه نوشتن آن به صورت « دوچار » نادرست میباشد .
دچار
- دستخوش
- گرفتار
- گریبانگیر
- مبتلا
- مقید
- برخورد
- تصادم
- بر خورد ناگهانی تصادم ناگهانی رسیدن به شخصی ناموافق یا جانوری درنده یا امری ناملایم
مثال :
- به همون سرنوشتي دچار ميشدي که بقيه بیمار ها دچار شدند .
- گویا دچار عذاب وجدان شدي .
- روزی خجسته بالای بام تماشای عام میکرد، دو چشمِ او با دو چشمِ مَلِکزاده دوچار شد .
/doCAr/
معنی دچار در لغتنامه دهخدا
دچار. [ دُ ] (اِ) دو چار. دو چهار. ملاقات کردن. رسیدن دو کس بهمدیگر بیک ناگاه و یا بی خبر. (برهان ). تصادم ناگهانی دو تن بهم. رسیدن به ناموافقی یا جانوری درنده یا امری ناملایم. || (ص ) گرفتار. مبتلی.
معنی دچار در لغتنامه معین
دچار(دُ) (اِ.) برخورد ناگهانی ، تصادم ناگهانی .
( ~.) (ص .) گرفتار، مبتلا.
معنی دچار در فرهنگ عمید
دچارگرفتار، مبتلا.
دچار شدن : (مصدر لازم)
۱. گرفتار شدن، مبتلا گشتن.
۲. به درد و مرض یا امری ناملایم مبتلا شدن.
۳. [قدیمی] به شخص ناموافق برخورد کردن.
دچار در جدول
- دچار =گرفتار
- دچار اختلال = مختل
- دچار اختلال = آشفته مختل
- دچار تردید = دودل
- دچار توهم = متوهم
- دچار توهم است = خیالاتی
- دچار تکبر و غرور شدن = باد در بینی افکندن
- دچار شدن ابتلا = دچار شدن
- گرفتاری = ابتلا
- دچار شوک شده = شوکه
کلمه : | دچار |
اشتباه تایپی : | n]hv |
آوا : | doCAr |
نقش : | قید |
دوچار لغتنامه دهخدا
دوچار. [ دُ ] (عدد مرکب ، ص مرکب ، اِ مرکب ) هشت . دوبار چهار.
|| دچار. ملاقات ناگهانی و بدون انتظار. (ناظم الاطباء). برخورد. رویاروی قرار گرفتن . ملاقات . (از فرهنگ رشیدی ) (از آنندراج ) (از برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ). به معنی مقابل و به اظهار «واو» خطاست . (غیاث ).
– دوچار خوردن ؛ روبروشدن . مواجه شدن . ملاقات ناگهانی . رویاروی قرار گرفتن . راست آمدن :
کدام صدر اجل دیده ای که با او هم
اجل نخورده دوچاری درین سپنج سرای .
رضاقلیخان هدایت .
ترکیبات واژه دچار در لغتنامه دهخدا
– دوچار زدن ؛ ملاقات کردن و گفتگو نمودن . (ناظم الاطباء).
– || برخورد کردن . روبرو شدن . دچار خوردن : چون به معبر جیحون رسید جمعی از خواص سلطان از خوارزم می آمدند با او دوچارزدند. (تاریخ جهانگشای جوینی ). تا چون به استو رسیددر پشته ٔ شایقان با لشکر تاتار دوچار زد و با عدد قلیل ساعتی طویل با آن قوم محاربت نمود. (تاریخ جهانگشای جوینی ).
– || نقش دوشش نشستن . (آنندراج ).
– دوچار شدن ؛ منازعه و مباحثه کردن . (ناظم الاطباء).
– || مخاصمه کردن و جنگیدن و مبارزه کردن . (ناظم الاطباء).
– || ملاقات کردن یکدیگر را. (ناظم الاطباء).
– دوچار گشتن ؛ به یک ناگاه دوکس به یکدیگر رسیدن و در مخاصمه شدن . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) :
هرکه با تو به جنگ گشت دوچار
با ظفر نزد او یکی است هرب .
فرخی .
|| (ص مرکب ) دچار. گرفتار. (یادداشت مؤلف ).
– دوچار بودن ؛ گرفتار بودن و مبتلا بودن . (ناظم الاطباء).
– دوچار شدن ؛ مبتلا شدن . (ناظم الاطباء).
– دوچار کردن ؛ مبتلا کردن . (ناظم الاطباء).
– || ملاقات کردن دیگری را در راه . (ناظم الاطباء). رجوع به دچار کردن شود. || روبرو و مقابله در جنگ . مخاصمت . (ناظم الاطباء).
دچار به انگلیسی
English | فارسی |
curse involve seize | دچار شدن |
hallucinate | دچار توهم شدن |
strike | دچار شدن به بیماری |
suffocate | دچار تنگی نفس شدن در اثر دود |
suffocate | دچار تنگی نفس شدن در اثر گرما |
down involved sufferer | دچار |
arthritic | دچار آرتروز |
schizophrenic | دچار اسکیزوفرنی |
dyspeptic | دچار بدگواری |
morbid | دچار بیماری |
دچار به عربی
متن اصلی | معنی |
---|---|
مصاب بمرض عصبي | دچار اختلا ل عصبي |
لا بوري | دچار بي نظمي در جليديه ء چشم |
مصاب بالربو | دچار تنگي نفس |
استول عليه | دچار حمله (مرض وغيره) شدن |
حَصَل لـ | را دچار كرد |