شاید شما هم در مورد نوشتن تایید یا تعیید دچار شک شوید که کدام املا درست می باشد ، در این مطلب املای این واژه را بررسی میکنیم تا در هر مورد از املای صحیح استفاده کنیم . ( تایید یا تعیید ? )
املای صحیح این واژه « تائید » میباشد و نوشتن به صورت « تعیید » نادرست است .
نوشتن این واژه به صورت « تائید » و « تایید » هر دو درست میباشد و نمیتوان یکی از آنها را نادرست دانست .
فهرست مطالب
تایید یعنی چه ?
مترادف و معادل واژه تایید:
- اثبات
- اذعان
- تسجیل
- تصدیق
- تصویب
- صحه گذاری
- صوابدید
- قبول
- گواهی
- مرافقت
- هم صدایی
- استواری
- پشتیبانی
- ترهیب
- تقویت
- کمک کردن
- یاوری
- یاریگری
- یاری کردن
- توفیق
- عنایت
/ta~yid/
متضاد و مخالف واژه تایید: تکذیب .
معنی تایید در لغتنامه دهخدا
تأیید. [ ت َءْ ] ( ع مص ) نیرومند کردن. ( زوزنی ) ( دهار ) ( ترجمان علامه جرجانی ) ( ازاقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ). نیرو و قوت دادن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). نیرو دادن. ( آنندراج ) ( فرهنگ نظام ). توانا گردانیدن. ( آنندراج ). توانا کردن.( فرهنگ نظام ). ج ، تأییدات. ( آنندراج ) :
خردمند گوید که تأیید و فر
بدانش بمردم رسد نه به زرابوشکور
بگویم بتأیید محمودشاه
بدان فر و آن خسروانی کلاهفردوسی
این مملکت خسرو تأیید سمایی ست
باطل نشود هرگز تأیید سماییمنوچهری
این نکرد الا بتوفیق ازل این اعتقاد
وآن نکرد الا بتأیید ابد آن اختیارمنوچهری.
خدای عزوجل ایشان را از بهر تأیید دولت خداوند مانده است. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 332 ).
پس از آن آمدن بدرگاه عالی از دل و بی ریا و نفاق و نصیحت کردنی در اسباب ملک و تأیید آن بر آن جمله که تاریخی بر آن توان ساخت. ( تاریخ بیهقی ایضاً ). حاجب فاضل عم خوارزمشاه ادام اﷲ تأییده ما را امروز بجای پدر است. ( تاریخ بیهقی ایضاً ).
روی یزدان جهان دار و خداوند زمان
که ز تأیید خدایی به درش بر حشرست
ناصرخسرو ( دیوان چ مینوی ص 318 ).
ز تو بنازد اقبال چون بدن به روان
به تو بماند تأیید چون روان به بدن.
مسعودسعد.
اقبال آسمانی و تأیید ایزدی
هر سو که قصد و عزم کنی رهبر تو باد
مسعودسعد
فر و تأیید تو به گیتی در
هر زمان سایه همای کشد
مسعودسعد
و افعال و اقوال او را بتأیید آسمانی بیاراست. ( کلیله و دمنه ).
ادامه معنی تایید در لغتنامه دهخدا
از فرایض احکام جهانداری آن است که… عزیمت را… بتأیید بخت جوان به امضاء رسانیده آید. ( کلیله و دمنه ).
ترا تأیید یزدان است یار اندر همه وقتی
نباشد هیچ یاری بهتر از تأیید یزدانی.
رشید وطواط.
عنصر اقبال و جان مملکت
گوهر تأیید و کان مملکت.
خاقانی.
فر تو خبر دهد که چندان
تأیید ظفررسان ببینم.
خاقانی.
زهی دارنده اورنگ شاهی
حوالتگاه تأیید الهی.
نظامی.
حق به دور و نوبت این تأیید را
می نماید اهل ظن و دید را.
مولوی.
درونت به تأیید حق شاد باد.
( بوستان ).
بخت و دولت بکاردانی نیست
جز به تأیید آسمانی نیست.
( گلستان ).
تأیید. [ ت َءْ ] ( اِخ ) خواجه عبداﷲ. سامی بیک آرد: از شعرا و علمای متأخر هند است که از اکثر علوم و فنون آگاه بود و در نزد حکمران بنگاله ، نواب مؤتمن الملک مبارک الدوله بهادر، اعتبار و احترام داشت. پس از چندی حکمران بنارس ، نواب ابراهیم علیخان بهادر، وی را بسوی خویش خواند تا در تألیف «صحف ابراهیم » شرکت کند. دیباچه این کتاب از او است. سپس از امور دنیا دست کشید و عمر خود را در عبادت و مطالعه مصروف کرد. و بسال 1206 هَ. ق. درگذشت. از او است :
اگر رود بفلک از شراب ما بوئی
سر ملائک هفت آسمان بجنباند
چه گویمت به کجا کار اشک و آه رسید
یکی رسید بماهی ، دگر بماه رسید.( قاموس الاعلام ترکی ج 3 ص 1623 ).
معنی تایید در لغتنامه معین
( تأیید ) (تَ ) [ ع . ]
- (مص م . ) نیرو دادن ، کمک کردن ، توفیق دادن .
- (اِمص . ) توفیق .
- درست دانستن یا مناسب تشخیص دادن سخن یا عملی .
معنی تایید در فرهنگ عمید
۱. درست تشخیص دادن.
۲. نیرو دادن، قوت دادن.
۳. کمک یاری کردن خداوند به انسان.
تایید به انگلیسی
English | فارسی |
---|---|
affirmation acceptance approval authentication blessing confirmation corroboration countenance endorsement ratification sanction seal subscription validation verification | تایید |
disapprovingly | با عدم تایید |
uncertainly | با عدم اطمینان |
non-existence, absence, lack, want | عدم |
affirm acclaim approve authenticate check commend confirm corroborate countenance endorse ratify recognize sanction eal smile subscribe sustain underpin validate verify | تایید کردن |
indeterminable | تایید نشدنی |
unconfirmed uncorroborated unofficial unsubstantiated | تایید نشده |
disapprove discountenance | تایید نکردن |
تایید یا تعیید ?
تایید به عربی
متن اصلی | معنی |
---|---|
ادعاء | تاييد |
ادعاء تاکيد تصديق دعم | تاييد |
تاكيد | تاييد |
تصديق | تاييد |
دعم | تاييد |
معنی تعیید در لغتنامه دهخدا
تعیید. [ ت َع ْ] ( ع مص ) ( از «ع ود» ) حاضر آمدن و عید کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). عید کردن. ( زوزنی ). فراهم آمدن به روزعید. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
|| شهادت دادن قوم عید را. ( از اقرب الموارد ).
حاضر آمدن و عید کردن عید کردن
اشتباه تایپی: juddn