شاید شما هم در مورد نوشتن تسویه یا تصفیه دچار شک شوید که کدام املا درست می باشد ، در این مطلب املای این واژه را بررسی میکنیم تا در هر مورد از املای صحیح استفاده کنیم . ( تسویه یا تصفیه ? )
املای صحیح این واژه به معنای مورد نظر شما بستگی دارد . اگر منظور شما « پاک کردن » ، « پالایش » و « پالوده کردن » است املای درست « تصفیه » میباشد .
اما اگر منظور شما « مساوی کردن » و « برقرار کردن تساوی » است املای آن « تسویه » است .
تصفیه حساب یا تسویه حساب ?
شاید بیشتر اختلاف نظر در مورد نوشتن « تسویه حساب » یا « تصفیه حساب » وجود داشته باشد و هر کسی استدلال مخصوص به خود در این مورد مطرح کند .
از نظر مسائل مالی هرگاه دو شرکت یا فرد حساب های مالی خود را در بازه های زمانی مد نظر خود مثلا هفتگی ، ماهانه یا سالانه بررسی کنند . و هر طرف که بدهی دارد میزان بدهی خود را بپردازد در این صورت میگوییم حساب ها مساوی شد و مصداق « تسویه حساب » میباشد .
اما اگر دو شرکت یا فرد حساب های خود را بررسی کنند و بدهکار ، بدهی خود را بپردازد و دیگر ارتباط مالی بین این دو شرکت یا فرد پایان پذیرد میگوییم « تصفیه حساب » صورت گرفته است .
همانطور که گفته شد در تسویه حساب ، ارتباط مالی برقرار و دنباله دار باقی می ماند اما در تصفیه حساب ارتباط مالی تمام میشود .
معنی تسویه
مترادف تسویه:
- برابر
- تساوی
- مساوی
- یکسان سازی
- تسویت
- برابر کردن
- مساوی ساختن
- راست کردن
- مساوی کردن
- یکسان کردن
- تصفیه حساب
متضاد واژه تسویه : نابرابر .
برابر پارسی: یکسان کردن، سر بسر کردن، برابرسازی .
تسویه در لغتنامه دهخدا
تسویت. [ ت َ س ْ ی َ ] (ع مص ) تسویة: دوازده خانه را تسویت چگونه باید کردن. (التفهیم بیرونی ص 309). و رجوع به تسویة و تسویة البیوت و التفهیم چ جلال همایی صص 309 – 311 شود.
تسویة. [ ت َ س ْ ی َ ] (ع مص ) راست کردن. (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار). راست و برابر کردن چیزی را. (منتهی الارب ) (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). برابر کردن.(از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد): سویت المعوج فمااستوی. (از اقرب الموارد) (از المنجد).
– تسویةالبیوت ؛اصطلاح نجومی ، صاحب غیاث اللغات و به نقل از او صاحب آنندراج در ذیل تسویدالبیوت آرند: باصطلاح منجمین آن است که شکل دوازده خانه ٔبروج بر تخته یا کاغذ کشند و مطابق بودن کواکب در برج فلکی در هر خانه ٔ آن اسم کوکب نویسند و در آن شکل نظر کرده نحوست و سعادت طالع مولود دریافت نمایند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). و رجوع به التفهیم بیرونی چ جلال همائی صص 309 – 311 و تسویت شود.
|| برابر کردن و هر دو را بر یک مثل نمودن. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة). سوی بینهما؛ جعلها مثلین. (متن اللغة). تعدیل کردن میان دو چیز: سواه ُ به و سوّی بینهما؛ عدَّل. (اقرب الموارد) (از المنجد).
|| مثل آن ساختن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة): سواه به ؛ جعله ُ مثله ُ (متن اللغة).
|| راست ساختن چیزی را. (از اقرب الموارد). راست ساختن چیزی را و همین معنی به مطلق عمل آید چنانکه گویند: الابار یسوی ّ الابر؛ سوزن ساز سوزن را راست کرد. (از المنجد).
|| هلاک شدن در زمینی : سویت علیه الارض (مجهولا)؛ هلاک شد در آن زمین. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). هلاک شدن در زمین و مدفون شدن درآ ن. (از المنجد).
|| خشک و بی گیاه شدن زمین : سوی ارضهم ؛ صارت جدباء.
|| معتدل شدن.
|| مستقر و مستولی شدن.
|| پیش آمدن.
|| نیکو شدن.
|| به منتهای قدرت جوانی رسیدن : سوی فلان ؛ بلغ اشده ُ و انتهی شبابه. بسوی کسی روی آوردن : سواه قصد قصده ُ. (از متن اللغة).و رجوع به تسوی شود.
تسویة. [ ت َ س ْ ی َ ] (ع مص ) از: («س و ء») عیب کردن کسی را و منسوب به بدی کردن و بد گفتن. (منتهی الارب ). و رجوع به تسوئة و تسوی ٔ شود.
تسویه. [ ت َ س ْ ی َ ] (ع اِ) تسویة. مأخوذ از عربی ، راست کردگی و درست کردگی و برابری. (ناظم الاطباء).
معنی تسویه در لغتنامه معین
تسویه(تَ یِ) [ ع . تسویة ] (مص م .) برابر ساختن، مساوی کردن .
معنی تسویه در فرهنگ عمید
تسویه:
۱. مساوی کردن، برابر کردن، یکسان کردن.
۲. هم سطح کردن.تسویه حسابحساب قرض و طلب خود را با دیگری روشن ساختن و پاک کردن، پرداختن یا گرفتن بدهی، تصفیه حساب.
معنی تصفیه
مترادف تصفیه: تزکیه، تهذیب، پالایش، پاک سازی، فیلتر، تفریغ حساب، رفع اختلاف، پاک کردن، پالودن، صاف کردن، رفع اختلاف کردن
متضاد تصفیه: آلودن
برابر پارسی: پالایش
معنی تصفیه در لغتنامه دهخدا
تصفیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص )صافی کردن. (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (از اقرب الموارد). روشن و صافی کردن. (از ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). روشن کردن. (منتهی الارب ) (دهار) (ناظم الاطباء). صاف کردن و پاک نمودن. (غیاث اللغات ). روشن کردن و پاک نمودن. (آنندراج ). پالودن. پالایش. (یادداشت مرحوم دهخدا).
|| (اِمص ) در تداول فارسی صافی و روشن. (از ناظم الاطباء).
|| پاکی و پاکیزگی.
|| صلح و آشتی.
|| بند و بست.
|| ترتیب و انتظام و آرایش. (ناظم الاطباء). و با کردن و شدن و نمودن بکار رود.
– تصفیه ادارات یا سازمانها ؛ اعضای ناصالح را معزول کردن و کسان شایسته بجای آنان آوردن.
تصفیه در لغتنامه معین
تصفیه(تَ یِ) [ ع . تصفیة ] (مص م .) :
۱ – پاک کردن، صاف کردن . ۲ – پالایش .
تصفیه در فرهنگ عمید
تصفیه
۱. پاک کردن، پاکیزه ساختن.
۲. صافی کردن، بی آلایش کردن چیزی، خالص کردن، پالودن.
۳. امری یا کاری را تمام کردن و انتظام دادن.
۴. رفع اختلاف کردن.
* تصفیهٴ حساب: = تسویه حساب
تصفیه خانه = جای تصفیه کردن نفت یا مادۀ دیگر، پالایشگاه.