شاید شما هم در مورد نوشتن ارتفا یا ارتفاع دچار شک شوید که کدام املا درست می باشد ، در این مطلب املای این واژه را بررسی میکنیم تا در هر مورد از املای صحیح استفاده کنیم . ( ارتفا یا ارتفاع ? )
املای فارسی صحیح آن « ارتفاع » است و نوشتن آن به صورت « ارتفا » نادرست است .
فهرست مطالب
معنی ارتفاع
ارتفاع کمیتی خطی برای بیان بلندی نقطه ای یا بنایی یا عارضه ای طبیعی است .
مترادف و معادل واژه ارتفاع:
- اوج
- بالا
- بلندی
- رفعت
- فراز
- حاصل
- خراج
- بلندا
- افراشتگی
/’ertefA’/ ارتفا یا ارتفاع ?
معنی ارتفاع در لغت نامه دهخدا
ارتفاع. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) خاستن. برخاستن. بلند شدن. (تاج المصادر بیهقی ) (غیاث اللغات ). نشوص. (تاج المصادر). بلند گردیدن. رَفع. بالا آمدن. برآمدن. از جای برآمدن. (تاج المصادر بیهقی ) (غیاث ). بلندی گرفتن :
با آتشت موازنه وز خاکت ارتفاع
با اخترت مقابله با رایت اقترانخواجوی کرمانی (در وصف حمام )
مأمون گفته است در این باب : نحن الدنیا من رفعنا ارتفع. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 134).
|| برداشتن. بلند کردن چیزی را.
|| بلند نمودن زمین صحرا. (مؤیدالفضلاء).
|| نزدیک حاکم شدن با خصم. (منتهی الارب ). قصه بداور (قاضی ) برداشتن.
|| بدست آمدن ، چنانکه حاصلی ازناحیتی. برداشتن غله. (غیاث ).
|| دفع. دور کردن. (غیاث ).
|| مضموم گشتن حرف.
|| (اِ) محصول و حاصل زراعت. حاصل ملک. (غیاث ).
|| کشت. زرع : زبل انواع است و هر زبل به ارتفاعی مخصوص میباشد چنانکه زبل گاو جهت انگور بهتر باشد…. (فلاحت نامه ). هر دو روی بمرو نهادند و بعصیان مجاهرت کردند و به ارتفاعات خراسان استبداد نمودند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 79).
|| بالا. سَمْک.
|| (اِمص ) گرانی : ارتفاع اسعار .
|| بلندی. (غیاث ). برداشتگی. رفعت. سمو. علوّ : فروغ آتش اگرچه فروزنده خواهد که پست شود به ارتفاع گراید. (کلیله و دمنه ).
طالع از ارتفاع شب گیرند
همه را همچو شب همی زایند.
مسعودسعد.
گر منجم به رای او نگرد
نکند ارتفاع اسطرلابسوزنی
ز آفتاب قدح ارتفاع عیش بگیر
چرا که طالع وقت آنچنان نمی بینم
حافظ.
ترکیبات ارتفاع در لغتنامه دهخدا
– ارتفاع گرفتن ؛ بدست آوردن ارتفاع کوکب از افق تا سمت الرأس :
منجم ببام آمد از نور می
گرفت ارتفاع سطرلابهامنوچهری.
ارتفاع میانگی یا ارتفاع اوسط ؛ آن قوس بود که از دایره ٔ ارتفاع که گفتیم میان تقاطع او با معدل النهار بود تا به افق و تمام او آنچ از این دایره میان سمت الرأس و میان معدل النهار بود. (التفهیم بیرونی ص 182).
|| رفعت مکانی نسبت بسطح دریا .
|| در اصطلاح شعرا، صفتی را آغاز کنندو آن را بالا برند به اظهار چیزی چند :
قطره باران گشت و باران سیل و سیل انگیخت رود
ج ، ارتفاعات.
|| ارتفاع بی سمت ؛ آن دایره ٔ ارتفاع که بر دو تقاطع معدل النهار با افق همی گذرد او را دایره ٔبی سمت خوانند و نیز دایره ٔ ابتدای سمتها. و چون آفتاب بر این دایره باشد ارتفاع او را ارتفاع بی سمت خوانند. (التفهیم بیرونی ص 186).
|| ارتفاع خصیه ؛ نزد پزشکان آنست که یکی از خصیتین یا هر دو بجانب عانه بلند شوند. و این بیمارییست که درد آورد و مانع اکثر حرکات گردد، بول بسختی جریان کند، و باعث آن شود که قطره قطره خارج شود.
|| ارتفاع روز (وقت…)؛ شدّالنهار. (منتهی الارب ).
|| ارتفاع صوت ؛ در فیزیک عبارت از عده ٔ ارتعاشات آن است در ثانیه.
ارتفاع غله ؛ حاصل آن. محصول آن. برداشت غله.
معنی ارتفاع در لغتنامه معین
ارتفاع (اِ تِ) [ ع . ] :
- (مص ل .) برخاستن ، بلند شدن .
- (اِ.) جمع آوری محصول .
- بلندی ، اوج . فاصلة بین رأس تا ضلع روبرو.
- حاصل زراعت .
- بلندی سطح زمین نسبت به سطح دریا.
- فاصلة ستاره از افق .
- گرفتن ( ~. گِ رِ تَ) [ ع – فا. ] (مص ل .) بالا رفتن ، بلند شدن .
معنی ارتفاع در فرهنگ عمید
ارتفاع
- فاصلۀ عمودی چیزی نسبت به یک سطح، بلندی: ارتفاع قلهٴ دماوند نسبت به سطح زمین ۶۱۷۰ متر است.
- (ریاضی) پاره خطی عمودی که از قاعدۀ یک شکل هندسی تا رٲس آن شکل ترسیم شده باشد.
- (اسم مصدر) (ادبی) در بدیع، آوردن اسم یا صفتی در شعر و بالا بردن آن به صورت درجه به درجه، مانندِ این شعر: قطره باران گشت و باران سیل و سیل انگیخت رود / رود دریا گشت و دریا می شود طوفان نوح (علی نقی کمره ای: لغت نامه: ارتفاع).
- (اسم مصدر) (منطق) سلب، نفی، نبودن.
- (نجوم) زاویۀ میان یک جرم آسمانی تا صفحۀ افق که نهایتاً ۹۰ درجه است.
- (جغرافیا) فاصلۀ عمودی هر نقطه نسبت به سطح آب های آزاد.
- (اسم مصدر) [قدیمی] بالا آمدن، برآمدن، بلندی گرفتن.
- (اسم مصدر) [قدیمی] بلند شدن.
- (اسم مصدر) [قدیمی] بلندمرتبگی، رفعت: تا همی رانم سخن در ارتفاع قدر او / از بلندی شعر من بر اوج کیوان می رسد (ابن یمین: ۸۱).
- (اسم مصدر) [قدیمی] رفع شدن، از بین رفتن.
- (کشاورزی) [قدیمی، مجاز] محصول.
- [قدیمی] عایدی، درآمد.
ارتفاع در جدول کلمات
ارتفاع = بلندی .
ارتفاع و بلندی = درازا .
ارتفاع و درازای چیزی = بلندی .
از کوه های مهم مکه با ارتفاع 420 متر = ابوقبیس .
کلمه : ارتفاع اشتباه تایپی : hvjthu آوا : ‘ertefA’ نقش : اسم
ارتفا یا ارتفاع ?
ارتفاع به انگلیسی
English | فارسی |
height altitude elevation | ارتفاع |
low low-rise | کم ارتفاع |
level | هم ارتفاع |
water level | ارتفاع آب |
altimeter | ارتفاع سنج |
pitch | ارتفاع صدا |
sea level | ارتفاع سطح دریا |
high jump | پرش ارتفاع (ورزش) |
waist-high | به ارتفاع کمر |
loft | ارتفاع گوی گلف (بازی گلف) |
ارتفاع به عربی
متن اصلی | معنی |
---|---|
ارتفاع | ارتفاع |
سُموق | ارتفاع |
مطل | ارتفاع |
مُنحَدر | ارتفاع |
هَضبَة | ارتفاع |
جمع شان چی میشه؟
ارتفاعات و یا ارتفاع ها