شاید شما هم در مورد نوشتن ساحت یا صاحت دچار شک شوید که کدام املا درست می باشد ، در این مطلب املای این واژه را بررسی میکنیم تا در هر مورد از املای صحیح استفاده کنیم . ( ساحت یا صاحت ? )
فهرست مطالب
املای صحیح این واژه « ساحت » میباشد و نوشتن به صورت « صاحت » نادرست است .
ساحت یعنی چه ?
مترادف و معادل واژه ساحت :
- پهنه
- پیشگاه
- جولانگاه
- محوطه
- عرصه
- قلمرو
- گستره
- میدان
- حیاط
- صحن
- فراخنا
- فضا
- ناحیه
- مرتبه
- حد
- سطح
- درگاه
- آستانه
- ناحیه
- فضای خانه
- زمین که سقف ندارد
- میدان
تلفظ ساحت :
/sAhat/
shpj
معنی ساحت در لغتنامه دهخدا
ساحت. [ ح َ ] ( ع اِ ) ساحة. میان سرای. گشادگی میان سرایها. فراخنای سرای. فراخای خانه. صحن خانه. حیاط. ج ، ساح. سوح. ساحات : و چون [ در مسجد الاقصی ] بدیوار جنوبی باز گردی از آن گوشه مقدار دویست گز پوشش نیست وپوشش مسجد که مقصوره در اوست بر دیوار جنوبی است و غربی. ( سفرنامه ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 31 ).
بر در ودیوار مقصوره که با جانب ساحت پانزده درگاه است و درهای بتکلف بر آنجای نهاده. ( سفرنامه ص 32 ). بر ساحت مسجد، نه بردکان جائی است چندانکه مسجدی کوچک بر جانب شمالی که آن را چون حظیره ساخته اند. ( سفرنامه ص 40 ).
|| فضای مکان و ناحیه. ( غیاث اللغات ). ساحت هر چیز. عرصه. میدان. ناحیه. محوطه :
وان پول سدیور ز همه باز عجب تر
کز هیکل او کوه شود ساحت بیدا
عنصری
تا قله مازل نشود ساحت کشمیر
تا ساحت کشمر نشود قله مازلرافعی
شد پر نگارساحت باغ ، ای نگار من
در نوبهار می بده ای نوبهار من
مسعودسعد
در ساحت زمانه ز راحت نشان مخواه
ترکیب عافیت ز مزاج جهان مخواه
خاقانی
مگر بساحت گیتی نماند بوی وفا
که هیچ انس نیامد ز هیچ انس مرا
خاقانی
ساحت این هفت کشور برنتابد لشکرش
شاید از خضرای نه چرخش معسکر ساختند
خاقانی
چون فرودید چار گوشه کاخ
ساحتی دید چون بهشت فراخ
نظامی
در مقر عز و ساحت و دولت خویش قرار گرفت. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1272 ص 275 ).
رضوان مگر سراچه فردوس برگشاد
کاین حوریان بساحت دنیی خزیده اند
سعدی ( بدایع ).
خسروا گوی فلک در خم چوگان تو باد
ساحت کون و مکان عرصه میدان تو بادحافظ
ادامه معنی ساحت در لغتنامه دهخدا
|| درگاه. ( ترجمان القرآن ). پیش در. آستانه : و هر بنا که بر قاعده عدل و احسان قرار گیرد… اگر از تقلب احوال در وی اثری ظاهر نگردد و دست زمانه از ساحت سعادت آن قاصر ماند بدیع ننماید. ( کلیله و دمنه ).
خورشید روم پرور و ماه حبش نگار
سایه نشین ساحت طوبی نشان اوست
خاقانی ( دیوان ص 78 ).
ساحت شرف او قبله آمال و کعبه سؤال شد. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1272 ص 363 ).
ما را که ره دهد به سراپرده وصال
ای باد صبحدم خبری بر به ساحتش
سعدی ( طیبات ).
– برائت ساحت ؛ بیگناهی. برائت از گناهی که بکسی نسبت میدهند : دمنه دانست که اگر این سخن بر شتربه ظاهر کند در حال برائت ساحت… خویش معلوم گرداند. ( کلیله و دمنه ).
دعوی برائت ساحت خویش میکرد. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1272 ص 359 ). ساحت او از این تهمت بری است.
– بری ساحت ؛ بری الساحة. بر کنار. برائت ساحت داشتن :
رنج ز فریاد بری ساحت است
درعقب رنج بسی راحت است
نظامی ( مخزن الاسرار ).
ساحة. [ ح َ ] ( ع اِ ) ساحت. میان سرای. ( مهذب الاسماء ) ( دهار ) ( ترجمان جرجانی ) ( شرح قاموس ). گشادگی میان سرایها. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). فراخنای سرای. حیاط. صحن خانه. فراخای خانه. ج ، ساح. سوح. ساحات. رجوع به ساحت شود.
ساحة. [ ساح ح َ ] ( ع ص ) تأنیث ساح : شاة ساحة ؛ گوسپند بسیار فربه. ج ، سِحاح. ( منتهی الارب ).
معنی ساحت در لغتنامه معین
(حَ ) [ ع . ساحة ] (اِ. )
۱ – فضای خانه ، حیاط .
۲ – زمینی که سقف نداشته باشد.
۳ – درگاه ، آستانه .
معنی ساحت در فرهنگ عمید
۱. ناحیه.
۲. فضای خانه.
۳. [قدیمی] حیاط.
۴. [قدیمی] زمینی که سقف نداشته باشد، میدان.
اشتباه تایپی: shpj آوا: /sAhat/ نقش: اسم
ساحت به عربی
متن اصلی | معنی |
---|---|
حَلبَة | ساحت |
صَعيد | ساحت |
مضمار | ساحت |
ساحت به انگلیسی
English | فارسی |
---|---|
open space square area | ساحت |