حتما برای شما هم پیش آمده است واژه لش را بشنوید یا مشاهده کرده باشید و از معنی دقیق آن مطلع نباشید ، در این مطلب معنی دقیق این کلمه را مرور میکنیم . ( لش یعنی چه ? )
فهرست مطالب
معنی لش
مترادف و معادل واژه «لش» :
- بی حال
- بی عار
- ریز لاشه
- سست
- وا رفته
- آویزان
- شل
- بی غیرت
- بیکاره
- تن آسا
- تنبل
- لاابالی
- تن
- جسد
- لاشه
- مردار
- گل ولای
- لجن
- سماق
تلفظ لش :
/laS/
Lash
ریشه کلمه لش
لش در اصل چربی و بافت های زائد پشت پوست حیوانات میباشد که در زمان تولید چرم باید از پوست جدا شود در غیر این صورت موجب فساد و ایجاد بوی بد میشود . این کلمه به مرور زمان وارد زبان عامه مردم شد و به معنای وارفته و آویزان کاربرد پیدا کرد .
عمل جدا کردن لش از پوست را « لش زنی »(Fleshing) میگویند . لش زنی در گذشته به صورت دستی انجام میشد ولی امروزه دستگاه های لش زنی با سرعت و کیفیت بهتری این عمل را انجام میدهند .
لش یعنی چه ?
لش به انگلیسی
- flesh
- clumsy
- idle
- inert
- lazy
- sluggish
- inner side of a skin
- nerveless
- good-for-nothing
- wantonlumpish
- klutz
معنی لش در لغتنامه دهخدا
لش. [ ل َ ] ( اِ ) لاشه. لاش. جیفه.مردار. جسد بیروح. جسم حیوان روح بشده.
|| کشته و پوست کنده گاو و گوسفند و امثال آن. گاو وگوسفند کشته و پوست برکنده. رجوع به لاشه و لاش شود.
|| ( ص ) کنایه است از سخت بیکاره و کاهل. سخت تنبل. که تن به کار ندهد. که در پی تحصیل روزی زن و فرزند و کسان نباشد.
|| در تداول عامه ، کنایه است از بی عار. بی غیرت. نامرد. نهایت بی غیرت.
لش. [ ل َ ] ( اِ ) ( به لهجه طبری ) زمین آب دار.
لش. [ ل َش ش ] ( ع اِ ) تتم. ( منتهی الارب ). سماق. رجوع به سماق شود.
|| ماش. ( منتهی الارب ).
لش. [ ل َش ش ] ( ع مص ) راندن. ( منتهی الارب ).
لش. [ ل ُ ] ( اِ ) مخفف لوش که لجن باشد و آن گل و لای تیره و سیاه است که در ته تالابها و بن حوضها بهم میرسد. ( برهان ). گل تیره باشد که در بن حوض و سیه آبها بهم رسد و آن را لوش نیز خوانند :
صاف باشد زلال دولت تو
تیره شد آب دشمنانْت ز لش
پوربهای جامی ( از جهانگیری ).
همان لژن که مرقوم شد آن را لوش نیز گویند. ( آنندراج ).
ادامه معنی لش در لغتنامه دهخدا
لش. [ ل ُ ] ( اِخ ) نام کرسی بخش در «آندر – اِ – لوآر»، واقع در 37 هزارگزی جنوب شرقی تور نزدیک اندر به فرانسه ، دارای راه آهن و 4760 تن سکنه. و آنجا مولد آلفرد دووینیی است.
لش. [ ل ُ ] ( اِخ ) نام قصبه مرکز قضا به آرنائودستان ، در سنجاق اشقورده ، واقع در 36 هزارگزی جنوب شرقی اشقورده. دارای 5300 تن سکنه و چهارسوقی مشتمل بر هشت باب دکان و بازار یکشنبه دائم و چهار جامع. هوای قصبه به علت مردابهائی که براثر طغیان نهر در این بوجود آمده بسیار سنگین و غیرقابل تحمل است لذا اکثر اهالی در دامنه تل مورکینه مسکن گزیده و خانه های مرتفع و قشنگ با باغ و باغچه و گل و گیاه بوجود آورده اند و تلّی به شکل هرم میان این قسمت و قصبه دیده میشود.
بدانجا قلعه قدیمی و تالابی از دوران وندیک ها هست. در زمان وندیک ها این قصبه ابنیه و عمارات عالی و استحکاماتی موافق زمان داشت و از پنج کلیسا که از آن زمان به یادگار مانده یکی را به جامع تبدیل کردند و فعلاً ویران است و اگر از روی تحقیق اسکندربیک مشهور را در حظیره جامع فوق دفن کرده باشند فعلاً محل آن معلوم نیست و دو کلیسای دیگر را نیز الیوم به جامع مبدل ساخته اند.
این قصبه بسیار قدیم و قسمت اعظم سکنه آن مسلمانند و در سابق لیسوس نام داشته است.
لش. [ ل َ ] ( اِخ ) نام قضائی در ولایت و سنجاق اشقورده از آرنائودستان محدود از شمال به اشقورده و از مشرق به قضای میردیته و از جنوب به قضای آقچه حصار و از مغرب به دریای آدریاتیک و آن به انضمام دو ناحیه زادریمه و مالیسیا، سی هزار تن سکنه و 39 قریه دارد.
معنی لش در لغتنامه معین
- ( ~ . ) (اِ. ) لاشه ، جیفه .
- (لُ ) (اِ. ) گل و لای تیره که در بن حوض و ته تالاب باشد، لجن .
- (لَ ) (ص . ) بی کار، تنبل ، بی عار.
لش یعنی چه ?
معنی لش در فرهنگ عمید
- ۱. لاشۀ انسان یا حیوان، مردار.
- ۲. جسد ذبح شدۀ حیوان.
- ۳. [مجاز] تنبل، بیکاره.
- ۴. سست و بی حال.
= لجن
اشتباه تایپی: ga آوا: /laS/ نقش: صفت