حتما برای شما هم پیش آمده است کلمه سبق را بشنوید یا مشاهده کرده باشید و از معنی دقیق آن مطلع نباشید ، در این مطلب معنی دقیق این کلمه را مرور میکنیم . ( سبق یعنی چه ? )
فهرست مطالب
سبق
مترادف و معادل واژه سبق:
- پیش افتادن
- سبقت گرفتن
- قبل
- پیش
- پیشی
- سبقت جویی
- برتری
- تقدم
- درس
- شرط
- گرو
- مسابقه
- مایه شرطبندی
متضاد واژه سبق: بعد ، پسین .
تلفظ سبق :
/sabaq/
معنی سبق در لغتنامه دهخدا
سبق. [ س َ ] ( ع مص ) پیشی گرفتن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ) ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ص 56 ).
ذکا و ذهن تو در سبق وامق عذرا
سخا و طبع تو در عشق خسرو و شیرین
مسعودسعد.
– سبق خدمت ؛ سابقه خدمت. خدمتگذاری :
بسبق خدمت و فرمانپذیری بی چرا و چون
ملک را در وزارت چون نبی را یار در غارم.سوزنی.
|| جبعل ( در گرو ) :
سبق بیچون و چگونه و معنوی
سابق و مسبوق دیدی بی دویمولوی
سبق رحمت راست و این از زحمت است
چشم بد محصول قهر و لعنت است
مولوی.
سبق. [ س َ ب َ ] ( ع مص ) پیشی گرفتن :
اندرین میدان فخر اکنون سبق مر بنده راست
گو در این میدان درآید گر تواند عنصری
ازرقی.
|| ( اِ ) آنچه گرو بندند بر آن بر اسب دوانیدن و تیر انداختن و جز آن. ج ، اَسْباق. ( منتهی الارب ). آنچه در میان کنند چون بچیزی گرو بندند. ( مهذب الاسماء ).
الخطر یوضع بین اهل السباق و هو ما یتراهنون علیه. ( اقرب الموارد ) : مشارالیه هروقت با صاحب بن عباد مناضله کردی خصل سبق او را بودی. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 283 ).
|| در نزد علمای ریاضی عبارتست از فضل وسط قمر بر وسط شمس. ( کشاف اصطلاحات الفنون ).
|| [ س َ ب َ / س َ ]، آنچه بطریقت مداومت از پیش استاد بخوانند :
مصطفی را وعده کرد الطاف حق
گر بمیری تو نمیرد این سبق
مولوی
عاشقان را شد مدرس حسن دوست
دفتر و درس و سَبَقْشان روی اوست
مولوی
گم شد و نابود شد از فضل حق
بر مهم دشمن شما را شد سبق
مولوی.
معنی سبق در لغتنامه معین
(سَ بَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ – آن چه بر سر آن در مسابقة اسب دوانی و تیراندازی شرط بندند. ۲ – مقداری از کتاب که در یک جلسه درس داده شود. ج . اسباق .
(سَ بْ ) [ ع . ] ۱ – (مص ل . ) سبقت گرفتن . ۲ – (اِمص . ) سبقت .
اشتباه تایپی: sfr نقش: اسم آوا: /sabaq/
معنی سبق در فرهنگ عمید
۱. پیشی گرفتن، پیش افتادن.
۲. (اسم ) قرآن.
* سبق و رمایه: [سبق (پیشی گرفتن و پیش افتادن ) رمایه (تیر انداختن ) است] (فقه ) عقد و تعهدی بین دو تن برای مسابقۀ اسب دوانی یا تیراندازی که برنده مبلغ معینی ببرد.
۱. پیشی.
۲. گرو، شرط بندی.
۳. (اسم ) (ورزش ) در اسب دوانی و تیراندازی، آنچه بر سر آن شرط ببندند.
۴. (اسم ) آن مقدار از کتاب که در یک نشست درس داده شود، درس روزانه.
* سبق بردن: (مصدر لازم ) [قدیمی]
۱. پیش افتادن در مسابقه، برنده شدن: به چشم خویش دیدم در بیابان / که آهسته سبق برد از شتابان (سعدی: ۱۷۶ ).
۲. گرو بردن.
سبق به عربی
سَبَقَ | سَبَقَ : سَبْقاً هُ الى كذا: بر او پيشى گرفت و سبقت جست؛ «سَبَقَ السَّيْفُ العَذَل»: اين مثل را درباره چيزى گويند كه قبل از اصلاح از بين رود. |
سبَقَ | پيشي گرفت، سبقت گرفت، جلو افتاد، مقدم شد بر، پيش افتاد، گذشت، پشت سر گذاشت |
سبق به انگلیسی
English | فارسی |
---|---|
precedence excellence | سبق |