حتما برای شما هم پیش آمده است ، واژه فل را بشنوید یا مشاهده کرده باشید و از معنی دقیق آن مطلع نباشید ، در این مطلب معنی دقیق این کلمه را مرور میکنیم . ( فل یعنی چه ? )
فهرست مطالب
معنی فل
مترادف و معادل واژه «فل» :
- شکوفه گل نیلوفر
- گل نیلوفر هندی
- در زبان گیلکی فل تیتی = نیلوفر مرداب .
اشتباه تایپی: tg
معنی فل در فرهنگ عمید
۱. نیلوفر.
۲. ریشۀ نیلوفر.
۳. چوب درخت به.
معنی فل در لغتنامه دهخدا
فل. [ ف ُ ] ( اِ ) نیلوفر باشد.( برهان ). نیلوفر. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به نیلوفر و نیلوفل شود.
|| بیخ نیلوفر، و بعضی گویند بیخ نیلوفر هندی است ، و فاغیه همان است. ( برهان ). فاغیه. ( فرهنگ فارسی معین ).
فاغیه است که بیخ نیلوفر هندی باشد. ( فهرست مخزن الادویه ).
|| چوب درخت آبی را نیز گویند، و آبی میوه ای است که آن را به عربی سفرجل و به فارسی بِه ْ خوانند. ( برهان ).
فل. [ ف َل ل ] ( ع اِ ) رخنه روی شمشیر. ج ، فلول. ( منتهی الارب ). واحد فلول است ، و آن شکستگی هایی است در تیزی شمشیر. ( از اقرب الموارد ).
|| ( ص ) مرد هزیمت یافته. ج ، فلول ، افلال ، فِلال. ( منتهی الارب ) : رجل فل و قوم فل ؛
یعنی هزیمت شدگان ، و در مورد مفرد و جمع یکسان به کار رود، زیرا در اصل مصدر است ، و بسا که بصورت جمع درآید: فلول ، افلال و فُلّال. ( از اقرب الموارد ).
|| ( اِ ) گروه مردم و جز آن. ( منتهی الارب ). جماعة.
|| آنچه از چیزی فروریزد، چون براده زر و آهن و شرار آتش.
ادامه معنی فل در لغتنامه دهخدا
|| زمین خشک ، و گویند زمینی که باران بر آن بارد اما گیاه نرویاند، و گفته اند زمینی که سالها باران بر آن نباریده باشد، و گفته اند زمینی که باران بدان نرسد. ( اقرب الموارد ). رجوع به فُل شود. ج ، فل ( مانند مفرد )، افلال.( اقرب الموارد ). رجوع به فُل شود.
|| ( مص ) رخنه کردن در چیزی. ( منتهی الارب ). رخنه کردن شمشیر را. ( اقرب الموارد ).
|| شکستن و هزیمت کردن قوم را. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
|| رفتن از کسی دانش وی و بازآمدن. ( منتهی الارب ). رفتن و سپس بازآمدن خرد کسی. ( از اقرب الموارد ).
فل. [ ف ُل ل ] ( ع اِ ) آنچه برافتد از چیزی. ( منتهی الارب ). رجوع به فَل شود.
|| زمینی که باریده شود و گیاه نرویاند. در اقرب المواردبه فتح اول ضبط شده است.
|| زمین که چند سال باران نرسیده آن را.
|| زمین باران نارسیده میان دو زمین رسیده.
|| زمین بی آب وگیاه. ج ، افلال ، فَل . رجوع به فَل شود.
|| زمین خشک بی نبات. ( منتهی الارب ). رجوع به فِل شود.
فل. [ ف ِل ل ] ( ع اِ ) فُل . زمین بی گیاه.
|| موی تنک. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
|| تری. ( منتهی الارب ).
فل. [ ف ُ ] ( ع اِ ) گاهی برای کنایت از یک تن گویند: یا فل ، و برای دو تن گویند : یا فلان ، و جمع را یا فلون گویند. ( از منتهی الارب ). رجوع به فلان شود.
فل در زبان عربی
متن اصلی | معنی |
---|---|
فُل | فُل : [فلّ] (ن): گياهى است از نوع زيتونى و از دسته ياسمين، شكوفه آن سفيد رنگ و خوشبو است. |
فَل | فَل : [فلّ]: مص – ج فُلُول: شكستگى شمشير يا شكاف در لبه آن – ج فُلُول و فِلَال: آنچه كه از چيزى فرو ريزد مانند ذرات آهن و جرقه آتش، گروه؛ «رَجُلٌ فَلٌّ و قومٌ فَلٌّ»: مرد فرارى و يا گروه فرارى (اين كلمه در مفرد و جمع يكسان بكار برده مى شود) و گاهى بر وزن أَفلال و فُلُول جمع بسته مى شود. |
فَلَّ | فَلَّ : فَلًّا [فلّ] السيفَ: لبه شمشير را شكست – الْقَومَ: آن قوم را فرارى داد – – فَلًّا عَن فُلانٍ عَقْلُهُ: هوش از او به در شد و سپس بهوش آمد – الرَّجُلُ: آن مرد از كار روى گردان شد . اين كلمه در زبان متداول رايج است. |
فُلَة | فُلَة : [فلّ] (ن): واحد (الفُلّ) است. |
فَلَة | فَلَة : [فلّ]: شكستگى لبه شمشير، و در زبان متداول به معناى انصراف است. |