حتما برای شما هم پیش آمده است عبارت « به زعم خود » را بشنوید یا مشاهده کرده باشید و از معنی دقیق آن مطلع نباشید ، در این مطلب معنی دقیق این کلمه را مرور میکنیم . ( به زعم خود یعنی چه ? )
فهرست مطالب
معنی به زعم خود
مترادف و معادل « به زعم خود » :
- به باور
- به عقیده
- به نظر
- به رای
- به تصور
- به گمان
تلفظ به زعم خود :
/beza~me/
به زعم خود یعنی چه ?
زعم یعنی چه ?
مترادف و معادل واژه زعم:
- باور
- تصور
- توهم
- حدس
- رای
- ظن
- عقیده
- گمان
- نظر
- پایندانی
- پذرفتاری
- ضمانت
- کفالت
- ریاست
- زعامت
- سروری
- انگار
- اندیشه
/za~m/
معنی زعم در لغتنامه دهخدا
زعم. [ زَ ] ( ع مص ) زعامة. ( ناظم الاطباء ). به عهده گرفتن. قبول کردن. کفالت کردن. پایندانی کردن. ( فرهنگ فارسی معین ). ضامن و پذیرفتار گردیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).
|| مهتر شدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
|| گمان بردن و دانستن چنین و تهمت کردن. ( منتهی الارب ). گمان کردن یا تهمت کردن. ( آنندراج ).
|| خوش شدن گرفتن شیر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
|| گفتن بر همانا. ( تاج المصادر بیهقی ). ( مجمل اللغة، یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). دعوی کردن. ( زوزنی ).
|| گفتن سخنی که حجت ندارد و محض بر زبان غیر نقل کنند: و «زعم فلان کذا»؛ یعنی او چنین گفته . و این رادر سخنی گویند که حجت ندارند و محض بر زبان غیر نقل کنند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). و منه الحدیث : بئس مطیة الرجل زعموا؛ یعنی بد است که وسیله غرض خود را «زعمواکذا» گرداند و نسبت کذب بسوی برادر خود کند مگر آنکه کذبش متیقن و اراده تحذیر مردمان باشد. ( منتهی الارب ).
ادامه معنی در لغتنامه دهخدا
زَعم. زِعم. زُعم. گفتن قولی حق و همچنین باطل و کذب ( از اضداد ) است و اکثر در جائی گویند که در آن شک دارند یا به کذب آن معتقدند و برای این گویند «زعموا مطیة الکذب » و عادت عرب این است که هرگاه کسی سخنی بگوید و در نزد آنان دروغگو باشد، گویند: زعم فلان. و در قرآن در هر مورد برای مذمت گوینده بکاررفته است. ( از اقرب الموارد ). رجوع به زعامة شود.
زعم. [ زَ ع َ ] ( ع مص ) طمع کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( از اقرب الموارد ). امید داشتن و حرص نمودن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
زعم. [ زَ ] ( ع اِمص ) پذرفتاری. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). پذیرفتاری. پایندانی. کفالت. ( فرهنگ فارسی معین ).
|| مهتری. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). مهتری. سروری. ( فرهنگ فارسی معین ).
زعم. [ زَ زِ / زُ ] ( ع اِ ) گفتار حق یا باطل و دروغ ( ضد ) و بیشتر در آنچه در او شک و شبهه است گفته شود. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). به فتح و ضم افصح است بمعنی گمان و ظن. ( غیاث ). گفتار حق باشد یا باطل و دروغ ، لیکن به فتح و ضم حرف اوّل افصح است بمعنی گمان و ظن. ( آنندراج ).
عبارت است از گفتار بدون دلیل. ( از تعریفات جرجانی ) ( از کشاف اصطلاحات الفنون ) : و زعم امیرالمؤمنین آن است که عنایت خدای تعالی در هر دو صورت نعمت و نقمت بر او بسیار است. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 309 ).
زعم من است کآسمان سجده ٔسگدلان کند
زآن چو دم سگان بود پشت دوتای آسمانخاقانی.
زعم. [ زَ ع ِ ] ( ع ص ) شِواء زَعم ؛ بریانی بسیار چرب زود جاری شونده بر آتش. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
معنی زعم در لغتنامه معین
(زَ عْ ) [ ع . ]
۱ – (مص م . ) به عهده گرفتن .
۲ – (اِمص . ) کفالت .
(زَ یا زِ یا زُ ) [ ع . ]
۱ – (مص ل . ) گمان بردن .
۲ – (اِ. ) گمان .
به زعم خود یعنی چه ?
معنی زعم در فرهنگ عمید
گمان ، ظن.
* به زعمِ: به گمانِ، به پندارِ.
آوا: /beza~me/ نقش : حرف اضافی گروهی اشتباه تایپی: fi cul
زعم به عربی
متن اصلی | معنی |
---|---|
مَزَاعِم | مَزَاعِم : [زعم]: ادّعاها، فرضيه ها. |
مَزْعُوم | مَزْعُوم : [زعم]: فرضيه، بنا بر گفته. |
أَزْعَمَ | أَزْعَمَ : إزْعَاماً [زعم] إليهِ: فرمانبردار او شد – على القومِ: رهبر آن قوم شد – هُ المالَ: آن مال را براى او ضمانت كرد – الأمرُ: آن كار امكان پذير شد – تِ الأرضُ: نخستين گياه زمين برآمد و آشكار شد. |
تَزَعَّمَ | تَزَعَّمَ : تَزَعُّماً [زعم]: دروغ و دلنگ گفت – القومُ على الأَمْرِ: آن قوم بر سر امرى كه راست و دروغ آن معلوم نباشد گفتگو كردند – القومَ: مهتر و رهبر آن قوم شد – حزباً او نَحْوَهُ: رئيس حزب يا مانند آن شد. |
الزعيم الديني | الزعيم الديني : پيشواى مذهبى |
زعم به انگلیسی
English | فارسی |
---|---|
opinion | زعم |