شاید شما هم در مورد نوشتن احتزاز یا اهتزاز دچار شک شوید که کدام املا درست می باشد ، در این مطلب املای این واژه را بررسی میکنیم تا در هر مورد از املای صحیح استفاده کنیم . ( احتزاز یا اهتزاز ? )
املای صحیح این واژه « اهتزاز » میباشد و نوشتن آن به صورت « احتزاز » نادرست است .
فهرست مطالب
اهتزاز یعنی چه ?
مترادف و معادل واژه اهتزاز :
- افراخته
- افراشته
- جنبش
- حرکت
- نوسان
- به حرکت در آوردن
جمع : اهتزازات .
تلفظ اهتزاز :
/~ehtezAz/
معنی اهتزاز در لغتنامه دهخدا
اهتزاز.[ اِ ت ِ ] ( ع مص ) درخشیدن ستاره به وقت فرو شدن.
|| جنبیدن. شتر به آواز حُدا. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
|| جنبانیدن. ( ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ).
|| جنبیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاظباء ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( المصادر زوزنی ). جنبش کردن. ( از منتخب و کنز و صراح بنقل غیاث اللغات ).
|| حرکت از جانبی به جانبی. لرزش. لرز. ارتجاج. لرزه. زلزال. تزلزل.
|| نشاط. ارتیاح. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).
– اندر اهتزاز آمدن ؛جنبیدن. بحرکت در آمدن :
اندکی چون بیشتر کردند ساز
اندر آمد آن عصا در اهتزازمولوی
– به اهتزاز آوردن ؛ به حرکت و جنبش و نشاط آوردن.
– در اهتزاز آوردن ؛ بجنبش در آوردن. در حرکت در آوردن. به لرزه انداختن :
ذکر آرد فکر را در اهتزاز
ذکر را خورشید این افسرده سازمولوی
تویی که گر بخرامی ، درخت قامت تو
ز رشک سرو روان را در اهتزاز آرد
سعدی.
– در اهتزاز افتادن ؛در جنبش افتادن. در حرکت آمدن :
شوی خود را دید قائم در نماز
در گمان افتاد و اندر اهتزاز
مولوی.
ادامه معنی اهتزاز در لغتنامه دهخدا
– در اهتزاز بودن ؛ در جنبش و حرکت بودن :
آرام نیابی بهیچ وقتی
کز کوشش و بخشش در اهتزازی.مسعودسعد.
|| بالیدن گیاه.
|| شادمانی کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). خوشحالی کردن. ( از منتخب و کنز و صراح بنقل غیاث اللغات ).
|| ( اِ مص ) آواز و فریاد موکب.
|| جنبش شادمانی و خوشحالی : سیمرغ باهتزاز تمام قدم نشاط در کار نهاد. ( ؟ ) التماسات هر یک را بر آن جمله به اهتزاز و استبشار تلقی کردی. ( کلیله و دمنه ).
مقدم ترا باهتزازو استبشار تلقی و استقبال نمودم. ( سندبادنامه ، ص 169 ). و خوشحالی و شادمانی کرد و اهتزازی تمام بمشاهده ٔمن اظهار نمود و مرا بتکلف بوثاق خویشتن کشید. ( جهانگشای جوینی ).
آن عطا کز ملوک یافته ام
نصف آن وقت اهتزاز فرست
خاقانی
این بگفت و آن بگفت از اهتزاز
بحثشان شد اندر این معنی دراز
مولوی
گر نبودی شب ، همه خلقان ز آز
خویشتن را سوختندی ز اهتزاز
مولوی.
– اهتزاز نمودن ؛ شادی نمودن. خوشحالی کردن :
چون بگفتارش اهتزاز نمود
نیکویی گفت بس فراوانم
مسعودسعد
شادمان گشت و اهتزاز نمود
روی او سرخ شد ز لهو و بطر
مسعودسعد
در اتمام آنچه بر دوستان اقتراح کند ظفر یابد و بدان اهتزاز نماید. ( کلیله و دمنه ).
هندو اهتزازنمود و کتابها را بدو داد. ( کلیله و دمنه ). در فضای کوهسار پرواز میکردند و در عرصه مراد اهتزاز مینمودند. ( سندبادنامه ص 121 ).
چون امام ابوالطیب بدیار ترک رسید بمورد او اهتزاز و ارتیاح نمودند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 238 ). همگنان بدین الطاف که از حضرت آفریدگار عز و جل علا در حق ما می فرماید شادی و اهتزاز نمایند. ( جهانگشای جوینی ).
تا آن آن بدان اهتزاز و تبجح نمود و بفرمود تا جشنها ساختند. ( جهانگشای جوینی ).
معنی اهتزاز در لغتنامه معین
اهتزاز (اِ تِ ) [ ع . ] =
- (مص ل . ) به حرکت درآمدن .
- جنبیدن .
- (اِمص . ) شادی .
معنی اهتزاز در فرهنگ عمید
اهتزاز =
۱. جنبیدن و تکان خوردن چیزی در جای خود، مثلِ تکان خوردن بیرق و شاخۀ درخت.
۲. [قدیمی] شادمانی کردن.
hijchc
اهتزاز به عربی
متن اصلی | معنی |
---|---|
ارتجاف | اهتزاز |
ارتجاف , تحول | اهتزاز |
تحول | اهتزاز |
ارتجاف | در اهتزاز بودن |
ارتجاف رجفة | در اهتزاز بودن |
اهتزاز به انگلیسی
English | فارسی |
---|---|
shaking oscillation joy mirth,shameful outrageous | اهتزاز |
wave | به اهتزاز درآمدن |
fly | به اهتزاز آوردن |
switch , wave | به اهتزاز درآوردن |
sing | به ترنم درآمدن |
suspend | به حالت تعلیق درآمدن |
genuflect , wilt | به زانو درآمدن |
fly , wing | به پرواز درآمدن |
معنی احتزاز در لغتنامه دهخدا
احتزاز. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) بریدن. ( منتهی الارب ).
کلمه: احتزاز
اشتباه تایپی: hpjchc