شاید شما هم در مورد نوشتن معیین یا تایین دچار شک شوید که کدام املا درست می باشد ، در این مطلب املای این واژه را بررسی میکنیم تا در هر مورد از املای صحیح استفاده کنیم . ( تعیین یا تایین ? )
املای صحیح این واژه « تعیین » میباشد و نوشتن به صورت « تایین » نادرست است .
فهرست مطالب
تعیین یعنی چه ?
مترادف و معادل واژه تعیین:
- بازشناخت
- معین سازی
- انتخاب
- انتصاب
- برگماری
- گزینش
- منصوب
- معین کردن
- برگماشتن
- منصوب کردن
- مخصوص کردن
جمع تعیین : تعیینات .
تلفظ تعیین :
/ta~yin/
متضاد واژه تعیین: عزل کردن .
اشتباه تایپی: jhddk
معنی تعیین در لغتنامه دهخدا
[ تَ عْ ] (ع مص) وام بی نفع گرفتن و دادن وام بی نفع.|| سبز شدن درخت.
|| شکوفه برآوردن درخت.
|| به میعاد بها فروختن رخت را پس بازخریدن آن را به کم قیمت پیشین.
|| دایر گردانیدن جنگ میان قوم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
|| سوراخ کردن مروارید. (تاج المصادر بیهقی) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
|| مساوی کسی در روی وی گفتن. (تاج المصادر بیهقی). در روی کسی بدیهای وی را گفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
|| آب در مشک نو ریختن تا درزهایش استوار شود. (تاج المصادر بیهقی). آب در مشک نو ریختن تا چشمهای آن بند گردد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
|| عین نوشتن.
|| مخصوص کردن چیزی را از جمله. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مخصوص نمودن چیزی را از میان چیزها. (غیاث اللغات) (آنندراج).
|| تفضیل دادن دزدی را از میان متهمین دیگر.
|| مخصوص گردانیدن مالی را برای کسی.
|| روزهٔ معینی را نیت کردن. (از اقرب الموارد).
|| عین چیزی فرانمودن. (تاج المصادر بیهقی).
|| چیزی نمودن و آشکار ساختن. (مقدمهٔ لغت میرسید شریف جرجانی). واضح کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
معین کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج)…. با لفظ شدن و کردن مستعمل است. (آنندراج) : اندیشید که اگر کشیده بفروشم و در تعیین قیمت احتیاط کنم روزگار دراز شود. (کلیله و دمنه). تعیین دال و ذال که در مفردی فتد ز الفاظ فارسی بشنو زان که مبهم است حرف صحیح و ساکن اگر پیش از او بود دالست هرچه هست جز این ذال معجم است.؟
معنی تعیین در لغتنامه معین
(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) =
- معین کردن .
- مخصوص کردن .
- برگماشتن .
معنی تعیین در فرهنگ عمید
۱. معین و مخصوص کردن.
۲. برگماشتن، کسی را به کاری یا مقامی گماشتن.
معنی تعیین افتادن در لغتنامه دهخدا
[ تَ عْ اُ دَ ] (مص مرکب) معین شدن. مشخص شدن. اختصاص یافتن : آنگاه آن را موضعی بفرمان ملک تعیین افتد. (کلیله و دمنه)
معنی تعیین کردن در لغتنامه دهخدا
[ تَ عْ کَ دَ ] (مص مرکب) معین و مشخص نمودن و هر نیز نمودن. (ناظم الاطباء) : آنگاه مثال داد تا روزی مسعود و طالعی میمون برای حرکت او تعیین کردند. (کلیله و دمنه). کردم از جغد طلب نسخهٔ گمنامان را گر شود یافته تعیین تو خواهم کردن. واله هروی (از بهار عجم). ز قید عشقم آزادی اسیری تا ابد نبود چو بهر عاشقی حکم ازل کرده است تعیینم. اسیری (ایضاً).معنی تعیینات در لغتنامه دهخدا
[ تَ عْ ] (ع اِ) جِ تعیین. فارسیان بمعنی متعین استعمال کنند و این مجاز است. (غیاث اللغات) (آنندراج).|| مواجب ها و مقرریها و مناصب. (ناظم الاطباء).
تعیین به انگلیسی
English | فارسی |
---|---|
appointment fixing ascertainment assignment designation determination | تعیین |
تعیین به ایتالیایی
- [difficolt[noun
- assegnare
- [appuntamento[noun
- abbondare
- valutazione
- [valutare[verb
- [fissazione[noun
- [fissare[verb
تعیین به آلمانی
- (staat(m
- (kennzeichnung (f
- (identifizierung (f
- (ausweis (m
- angeben
- (zustand (m
- vorbringen
- (verfassung (f
تعیین به اسپانیایی
- tasa
- sealar
- prescribir
- nominaci n
- nombrar
- nombramiento
- fijar
- fijaci n
- estado
- especificado
- determinar
- designar
- definir
- decidir
- asignar
تَعَییُن به چه معناست؟
تعیین یاتَعییُن