حتما برای شما هم پیش آمده است کلمه استحضار را بشنوید یا مشاهده کرده باشید و از معنی دقیق آن مطلع نباشید، در این مطلب معنی دقیق این کلمه را مرور میکنیم ( استحضار یعنی چه ? ).
فهرست مطالب
معنی استحضار
مترادف و معادل واژه استحضار :
- آگاهی
- آگاه کردن
- بیادآوردن
- پیدایش
- یاد آوری کردن
- حاضر کردن
- بحضور خواستن
- بیاد آوردن بیاد داشتن
- بحضور خواستن
- یاد آوردن
- یاد آوری کردن
- آگاهی خواستن
- یادداشتن
- آگاهی داشتن آگاهی
مثال:
با توجه به سؤالات معاونتهای محترم بهداشتی دانشگاهها در خصوص نحوه ادامه واکسیناسیون در دریافتکنندگان نوبت اول اسپوتنیکوی، به استحضار میرساند با توجه به عدم تأمین دوز دوم واکسن اسپوتنیک و نامشخص بودن زمان تأمین آن در آینده نزدیک، بهمنظور پیشگیری از تأخیر بیشتر واکسیناسیون و اعتراضات دریافتکنندگان نوبت اول و بر اساس مصوبه کمیته فنی کشوری واکسیناسیون کرونا، لازم است به افرادی که نوبت اول واکسن اسپوتنیک را دریافت کردهاند، یک نوبت واکسن آسترازنکا بهجای نوبت دوم واکسن اسپوتنیکV تجویز شود. تسنیم
هم خانواده استحضار
- مُحْتَضِر
- مُحَاضِر
- تَحْضِير
- مُحاضَرَة
- مَحْضَر
- مِحْضَار
- مِحْضِير
- مُسْتَحْضَر
- احْتُضِرَ
- اسْتَحْضَرَ
- أَحْضَرَ تَحَضَّرَ
- حاضَرَ
- تَحْضِيرِي
- حَضَري
- حَضَارة
- حِضَار
- استحضار
- حُضُور
- حَضِيرَة
- حَاضِرون
- حَاضِرَة
- احضر
- حُضْر
- حَضْرَة
تلفظ استحضار :
/~estehzAr/
استحضار یعنی چه ?
معنی استحضار لغتنامه دهخدا
استحضار [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) بخود بازآمدن.
|| یاد داشتن.
|| حضوری کس خواستن.
حاضر آمدن خواستن.
حاضر کردن خواستن : از حضرت سلطان به استحضار شار مثال رسید.
|| دوانیدن، دوانیدن اسب: استحضرت الفرس ؛ دوانیدم اسب را.
|| اطلاع. آگاهی.
– استحضار داشتن: اطلاع داشتن. آگاهی داشتن.
معنی استحضار در لغتنامه معین
(اِ تِ ) [ ع ] =
- (مص م ) به حضور خواستن
- یادآوری کردن
- یاد آوردن
- (اِمص . ) آگاهی
معنی استحضار در فرهنگ عمید
۱. آگاهی
۲. حاضر کردن
۳. [قدیمی] احضار کردن
اشتباه تایپی: | hsjpqhv |
آوا: | /~estehzAr/ |
نقش: | اسم |
استحضار به انگلیسی
- notice
- be informed
- informed
- With due respect
- i hereby inform you
استحضار به آلمانی :
- With due respect
- I would like to inform you
استحضار به عربی
استحضار | استحضار : يادداشت , فهرست , ليست , احضار , جلب |
استحضار | يادداشت، فهرست، ليست، احضار، جلب. |
حَاضِر | حَاضِر : ج حُضَّر و حُضَّار و حُضُور و حَضَرَة : فا، آنكه ساكن شهر باشد، شهروند. اين واژه خلاف البادي است، محلّه يا كوى بزرگ؛ آماده و ساخته شده، حال؛ – «في الوقتِ الحاضرِ»: هم اكنون، الآن؛- «حاضِرُ الفكر» : زود فهم، باهوش. |
مَحْضَر | مَحْضَر : ج مَحَاضِر [حضر]: جمع حاضر از مردم، حضور، جاى حاضر شدن و شهادت دادن؛ «كانَ ذلك بِمحضَرٍ من فلانٍ»: در حضور فلانى بود، ثبت؛ «مَحْضَرُ الضّبط» استشهاد و صورت جلسه با حضور مأمورين انتظامى به آنچه كه در حضور آنها گفته و يا ديده شده است. |
مِحْضَار | مِحْضَار : ج مَحَاضِير [حضر] من الخيل و غيرها : اسب تيزرو و مانند آن. |
مُسْتَحْضَر | مُسْتَحْضَر : ج مُسْتَحضَرات [حضر]: مفع – في الصّيدلة: داروى تركيبى و در علم شيمى بمعناى مخلوطى از مواد كه در آزمايشگاه بدست مىيد. |
استحضاریه یعنی چه ?
مترادف و معادل واژه استحضاریه :
- آگهی نامه
- آگاهی نامه
- نامه ای برای اطلاع دادن امر مهم
مستحضر یعنی چه ?
مترادف و معادل واژه مستحضر :
- آگاه
- باخبر
- خبردار
- درجریان
- مخبر
- مطلع
- واقف
- دانسته
/mostahzar/
متضاد واژه مستحضر: بی خبر ، ناآگاه .
معنی مستحضر در لغتنامه دهخدا
مستحضر [ م ُ ت َ ض ِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استحضار، دواننده.
|| بخود بازآینده، رجوع به استحضار شود.
مستحضر [ م ُ ت َ ض َ ] ( ع ص ) نعت مفعولی از مصدر استحضار، حاضر کرده شده.
حاضر. آماده یافته شده. حاصل شده، رجوع به استحضار شود.
|| آگاه. واقف، مطلع، با خبر، خبردار.
- مستحضر بودن: آگاه بودن. اطلاع داشتن
- مستحضر داشتن: به اطلاع رساندن
- مستحضر شدن: آگاه شدن
- مستحضر کردن: آگاهانیدن
- مستحضر نمودن: به آگاهی رساندن
معنی مستحضر در لغتنامه معین
مستحضر (مُ تَ ض ) [ ع ] (اِفا) = آگاه، مطلع
معنی مستحضر در فرهنگ عمید
مستحضر = آگاه، مطلع.
lsjpqv . hsjpqhv
موارد پیشنهادی
استحضار یعنی چه ?