حتما برای شما هم پیش آمده است ، واژه متعلق را بشنوید یا مشاهده کرده باشید و از معنی دقیق آن مطلع نباشید ، در این مطلب معنی دقیق این کلمه را مرور میکنیم . ( متعلق یعنی چه ? )
فهرست مطالب
معنی متعلق
مترادف و معادل واژه متعلق :
- متصل
- مرتبط
- منتسب
- مربوط
- خویشاوند
- منسوب
- وابسته
- خویش
- از آن
- پیوسته
- در آویزنده بچیزی
تلفظ متعلق :
/mote~alleq/
معنی متعلق در لغتنامه دهخدا
متعلق [ م ُ ت َ ع َل ْ ل ِ ] ( ع ص ) درآویزنده به چیزی ( آنندراج ) آویزان ( ناظم الاطباء ).
|| علاقه دارنده و آویزان و آویخته و ملحق شده و پیوند شده و اتصال یافته ( ناظم الاطباء ) بازبسته. وابسته : و از هیچ رو فائده رسان را فائده نمیداند و نفع را از هیچ ممر متعلق خواهش نمی سازد. ( تاریخ بیهقی ادیب ص 309 ).
وبه هیبت و شکوه ایشان آبادانی جهان و تألف اهواء متعلق باشد. ( کلیله چ مینوی ص 4 ). و کسب ارباب حرفت وامثال و اخوات این معانی به عدل متعلق است ( کلیله و دمنه ). بقاء ذات تو به دوام تناسل ، متعلق است. ( کلیله و دمنه ). اما طراوت خلافت به جمال انصاف و کمال معدلت بازبسته است و بدان متعلق ( گلستان ) غالب همت ایشان به معظمات امور مملکت متعلق باشد. ( گلستان ).
عاشق گریختن نتواند ز دست شوق
هر جا که میرود متعلق به دامن است
.سعدی.
|| منسوب. قوم و خویش. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به متعلقان شود.
– متعلق شدن ؛ منتسب شدن. مربوط شدن :
پروانه کیست تا متعلق شود به شمع
باری بسوزدش سبحات جلال دوست
سعدی ( کلیات چ مصفا ص 780 ).
|| علاقه دارنده.
|| به اندک چیز قناعت کننده. ( منتهی الارب ). قولهم : لیس المتعلق کالمتأنق ، یعنی نیست شکیبا به چیز اندک مانند آن که بخورد هر چه خواهد. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ).
متعلق. [ م ُ ت َ ع َل ْ ل َ ] ( ع اِ ) جائی که در آن چیزی آویزان شده.
|| علاقه و دلبستگی. ( ناظم الاطباء ).
|| ( اصطلاح نحو ) فعل یا شبه فعلی است که جار و مجرور و ظرف بدان تعلق دارد. ( از اقرب الموارد ).
متعلق. [ م ُ ت َ ع َل ْ ل َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان گرمادوز شهرستان اهر است که 143 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ج 4 ص 484 ).
معنی متعلق در لغتنامه معین
متعلق (مُ تَ عَ لِّ ) [ ع . ] (اِفا. ) =
- آویزان ، آویزنده .
- پیوسته ، وابسته .
متعلق یعنی چه ?
معنی متعلق در فرهنگ عمید
۱. پیوسته، وابسته.
۲. [قدیمی] آویزان، آویخته.
اشتباه تایپی: ljugr آوا: /mote~alleq/ نقش: صفت
متعلق به انگلیسی
- appurtenance
- belonging
- pertaining
- dependent
- pertining
متعلقات یعنی چه ?
مترادف و معادل متعلقات :
- توابع
- ضمایم
- لواحق
- وابستگان
- وابسته ها
- ضمایم لواحق
- وابسته ها مرتبطات
/mote~alleqAt/
معنی متعلقات در لغتنامه دهخدا
متعلقات [ م ُ ت َع َل ْ ل ِ ] ( ع ص ، اِ ) علاقه ها و توابع و لواحق و لوازم و ملزومات و متملکات و چیزهائی که در ملک کسی باشد. ( ناظم الاطباء ).
|| فرزند و عیال و اهل خانه و آنچه محسوب به خانه باشد. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ). کسان. خاصه مردم. حرم. ج ِ متعلقه. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به متعلقه شود.
معنی متعلقات در لغتنامه معین
(مُ تَ عَ لِّ ) [ ع ] (اِفا) = جِ متعلقه
- وابسته ها
- ضمایم
متعلق یعنی چه ?
تعلق یعنی چه ?
مترادف و معادل واژه تعلق :
- دل بستگی
- علاقه
- علقه
- وابستگی
- دل بستگی داشتن
- دل بستن
- آویختن
- دلبستگی
- از آنی
- خویشی
- بستگی
/ta~alloq/
معنی تعلق در لغتنامه دهخدا
تعلق. [ ت َ ع َل ْ ل ُ ] ( ع مص ) چنگ درزدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( دهار ). درآویختن. ( تاج المصادر بیهقی ). درآویختن به چیزی و دوست داشتن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء )( از اقرب الموارد ). پیوستگی و دوستی و محبت و دلبستگی و اتصال و ارتباط. ( از ناظم الاطباء ) :
در قطع تعلق از بدن راحت هاست
از خواب قیاس مرگ میباید کرد
خواجه عبداﷲ انصاری
چندانکه تعلق آدمی به روزی است ، اگر به روزی ده بودی ، به مقام از ملائک درگذشتی. ( گلستان ).
تعلق حجابست و بی حاصلی
چو پیوندها بگسلی واصلی
سعدی ( بوستان ).
از این تعلق بیهوده تا بمن چه رسد
وز آنکه خون دلم ریخت تا به تن چه رسد
سعدی.و رجوع به ترکیبهای این کلمه شود.
||قرابت و خویشی و انتساب.
||علاقه تجارتی و معامله و علاقه شغلی و علاقه ملکی.
|| عهده و تصرف و ملک و مال و تملک و مالکیت.
|| به اندک چیزی قناعت کردن.
|| ( اصطلاح نحو ) نسبت فعل به سوی غیرفاعل.
|| ( اصطلاح کلام ) در اصطلاح متکلمان ، نسبتی است ، بین عالم و معلوم.
معنی تعلق در فرهنگ معین
(تَ عَ لُّ ) [ ع ] (مص ل) =
۱ – دلبستگی داشتن
۲ – آویخته شدن
معنی تعلق در فرهنگ عمید
۱. آویخته شدن، درآویختن به چیزی.
۲. دلبستگی داشتن به کسی یا چیزی، علاقه و پیوستگی داشتن.