حتما برای شما هم پیش آمده است ، عبارت منحصر به فرد را بشنوید یا مشاهده کرده باشید و از معنی دقیق آن مطلع نباشید ، در این مطلب معنی دقیق این کلمه را مرور میکنیم . ( منحصر به فرد یعنی چه ? )
فهرست مطالب
معنی منحصر به فرد
مترادف و معادل « منحصر به فرد » :
- برای یک شخص
- بی همتا
- مخصوص
- ویژه
- خاص
- استثنایی
- محشر
- معرکه
- یگانه
- بی مانند
- یکتا
- یک دانه
- بیمانند
- بینظیر
- اختصاصی
تلفظ منحصر به فرد :
اشتباه تایپی: lkpwvfi tvn
منحصر به فرد به انگلیسی
- incomparable
- individual
- matchless
- solitary
- special
- unique
- peculiar
- sui generis
- quaint
- single in kind
منحصر به فرد به اسپانیایی
singularidad : چیز عجیب و غریب ، یکتایی ، منحصر به فردي .
especial : مخصـوص ، منحصـر به فرد , عجیب و غریب, داراي اخلاق غریب , ویژه , ویژه ,خاص , استثنایی .
aparte : تک , منحصر به فرد , متعلق بفرد .
suela : تنها , یگانه , منحصر به فرد .
solo : یگانه , منحصر به فرد .
particular : مخصـوص , ویژه ,خـاص , بخصـوص ، منحصـر به فرد, اختصاصـی .
individuo :شخصی ، منحصر به فرد, متعلق به فرد .
منحصر به فرد به فرانسوی
- individu : شخص , فرد , تک , منحصر به فرد , متعلق به فرد.
- (semelle (nom f minin : تنها , یگانه , منحصر به فرد , تخت زدن
- particulire : مخصوص , ویژه ,خاص, بخصوص , مختص , دقیق , نکته بین ,خصوصیات , تک, منحصر به فرد.
منحصر به فرد به آلمانی
- alleinig : منحصر به فرد .
- unst ndlich : مخصوص, ویژه ، منحصر به فرد .
- einzeln speziell : مخصوص , ویژه ، منحصر به فرد .
منحصر به فرد به سوئدی
- individuell : شخص , فرد , تک , منحصر به فرد , متعلق به فرد .
- enskilda : شخص , فرد , تک , منحصر به فرد , متعلق به فرد .
- speciell : مخصوص , مخصوص , ویژه , منحصر به فرد , استثنایی .
- s llsynthet : کمیابی ,چیز کمیاب , نادر ,شگفتی , یکتایی , منحصر به فردي .
منحصر یعنی چه ?
مترادف و معادل واژه منحصر :
- مختص
- مخصوص
- ویژه
- انحصار یافته
- محدود
- محصور
- تک
- تنها
- دربست
- ویژه
- یکتا
- یگانه
/monhaser/
معنی منحصر در لغت نامه دهخدا
منحصر. [ م ُ ح َ ص ِ ] ( ع ص ) حصرکرده شده. ( آنندراج ). احاطه شده و محصورشده و محبوس شده و محدودشده. ( ناظم الاطباء ) : زنهارتا گمان نبری که اسماء الهی در آنچه شنیده ای و به تو رسیده منحصر است. ( مصباح الهدایة چ همایی ص 24 ).
هر که واحد را در معرفت خود منحصر داند، به حقیقت ممکورو مغرور است. ( مصباح الهدایة چ همایی ص 18 ).
|| شامل شده و گنجیده و شمرده شده. ( ناظم الاطباء ).
– منحصر شدن ؛ شمرده شدن.
به حساب آمدن : دل بر آن نهاد که از جیحون بگذرد و به ایلک خان التجا سازد و در عداد خدم و حشم او منحصر شود. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 156 ). اگر به گناهی که ندارم اعتراف کنم… در زمره گناهکاران منحصر شده… ( مرزبان نامه چ قزوینی ص 243 ).
تا خود به چه حیلت و کدام وسیلت در جمله ایشان منحصرشوند. ( مرزبان نامه ایضاً ص 253 ).
اگر به اختیار طبع… خواهم که در آن جمله آیم و در عدد ایشان منحصر شوم دشوار دست دهد. ( مرزبان نامه ایضاً ص 155 ).
|| مقصور. مختص : یگانگی منحصر به ذات باری است. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
– منحصر بفرد ؛ یگانه. یکتا. وحید. فرید. بی نظیر. بیمانند. بیمثال. بدون شبیه. بی همال. بی قرین. ( یادداشت ایضاً ).
– منحصر شدن ؛ مقصور شدن. مختص شدن. اختصاص داشتن :
منحصر شد رهبری بر ذات او
هست منشور جهان آیات اواسیری لاهیجی ( از آنندراج ).
معنی منحصر در لغتنامه معین
منحصر (مُ حَ ص ) [ ع . ] (اِمف . ) = انحصار یافته ، محدود و محصور شده .
معنی منحصر در فرهنگ عمید
انحصار یافته، محدود، محصور.