شاید شما هم در مورد نوشتن غرغره یا قرقره دچار شک شوید که کدام املا درست می باشد ، در این مطلب املای این واژه را بررسی میکنیم تا در هر مورد از املای صحیح استفاده کنیم . ( غرغره یا قرقره ? )
املای صحیح این کلمات به معنای مورد نظر شما بستگی دارد . اگر منظور شما « چرخاندن آب در گلو » است املای درست « غرغره » میباشد . اما اگر منظور شما « دوک نخ یا چرخ » است املای درست آن « قرقره » است .
فهرست مطالب
غرغره یعنی چه ?
مترادف و معادل واژه غرغره :
- آب یا مایعی دیگر در گلو گردانیدن
- شستشوی حلق و محوطه عقبی دهان با دارویی مایع
- دارویی که جهت شست و شوی دهان و حلق به کار رود .
تلفظ غرغره :
معنی غرغره در لغتنامه دهخدا
( غرغرة ) غرغرة. [ غ َ غ َ رَ ] ( ع مص ) به نیزه زدن در حلق.
|| آواز برآوردن گوشت وقت بریان کردن. ( منتهی الارب ).
|| آب در گلو گردانیدن. ( منتهی الارب ) ( غیاث اللغات ) . ج ،غَراغِر، الغرغرة بالغراغر الباردة و الحارة. ( دزی ). فارسیان تفریس کرده غراره گویند. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). آب و دوائی که در گلو کنند و حرکتی دهند و بریزند. ( از برهان قاطع ).
گردانیدن مایعی در گلو بی فروبردن آن. گردانیدن آبی یا مایعی دیگر در گلو برای شستن و پاک کردن آن از جراثیم بیماری. رجوع به تذکره داود ضریر انطاکی ج 1 ص 252 شود.
غرغره ها مایعاتی هستند که برای شستن دهان و گلو به کار میروند و نبایدوارد معده شوند. از آن جمله است غرغره بورات دوسود، غرغره قابض ، غرغره کلرات دوپتاسیم و غرغره مسکن. ( کارآموزی داروسازی دکتر جنیدی ص 129 ) :
بنگر به خویشتن وگرت تیره گشت مغز
بزدا ازو بخار، به پرهیزو غرغرهناصرخسرو.
|| شکستن استخوان بینی. ( منتهی الارب ). کسر قصبه بینی. ( از اقرب الموارد ).
|| شکستن سر شیشه. ( از منتهی الارب ).
|| درآوردن سربند شیشه. ( از اقرب الموارد ).
|| گردانیدن صدا در حلق. یقال : یغرغر الراعی بصوته ؛ ای یردّده فی حلقه. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) .
ادامه معنی غرغره در دهخدا
|| آمد و شد کردن آواز در گلو. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
|| آواز برآوردن با گرفتگی صدا. ( از اقرب الموارد ).
|| به مرگ نزدیک شدن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). آمد و شد کردن جان در حلق. ( از منتهی الارب ) ( تاج العروس ).
رسیدن جان در گلو به وقت نزع. ( برهان قاطع ). گردانیدن جان در گلو. ( دهار ). گردیدن آب دهن باشد در گلو به هنگام نزع. ( جهانگیری ).
|| گلو بریدن. ( منتهی الارب ). ذبح. ( اقرب الموارد ).
|| ( اِ ) آواز با گرفتگی گلو.
|| آواز جوش دیگ. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). بانگ دیگ. ( مهذب الاسماء ).
|| چینه دان مرغ. ( منتهی الارب ). حوصلة. ( اقرب الموارد ). رجوع به غُرغُرَة شود.
|| حکایت آواز شبان. ( از اقرب الموارد ).
غرغرة. [ غ ُ غ ُ رَ ] ( ع اِ ) چینه دان مرغ. ( منتهی الارب ). حوصلة. غَرغَرة. ( اقرب الموارد ).
|| سپیدی پیشانی اسب. غرة. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). سپیدیی است در پیشانی. ( اقرب الموارد ) ( تاج العروس ).
ادامه معنی غرغره
|| ( ص ) مرد بزرگ قدر شریف. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
غرغرة. [ غ ِ غ ِ رَ] ( ع اِ ) یکی غِرغِر. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). ماکیان حبشه یا ماکیان بیابانی. ( از اقرب الموارد ) . قسمی ماکیان. ( دزی ). غرغر. غرغرک. رجوع به غرغر شود.
|| یکی غِرغِر. گیاه بهاری که در کوه روید. ( از تاج العروس ).
غرغره. [ غ َ غ َ رَ / رِ ] ( اِ ) غلطک آبکشی. غلتک که به وسیله آن آب از چاه کشند. غرغر. ( برهان قاطع ). رجوع به غرغر شود.
|| در تداول کنونی به کسر اول و سوم است و علاوه بر معنی مذکور به غلتکی چوبی یا چرخی اطلاق شود که به دور محوری میتواند بگردد و بر محیط آن شیاری برای پیچیدن ریسمان و یا گذراندن زنجیر است و به عربی مِکَب گویند.
غرغره. [ غ َ غ َ رَ / رِ ]( اِ ) سر گلو از سوی دهان. غرغر. خرخره :
پرورده باد جان تو از هر حدیث خوش
جان منازع تو رسیده به غرغرهسوزنی
غرغره. [ غ ُ غ ُ رَ ] ( ص )دبه خایه. غرغر. غر. ( برهان قاطع ). رجوع به غر شود. بادخایه. بادگند. ( از فرهنگ شعوری ).
|| ( اِ ) از روی قهر و غضب و زیر لب حرف زدن. غرغر. ( برهان قاطع ). غر. قرقر. لندلند. رجوع به غرغر و غر شود.
– آسمان غرغره ؛ در تداول عوام ، تندر. رعد. رجوع به آسمان غرغره شود.
غرغره. [ غ ِ غ ِ رَ / رِ ] ( اِ ) نام مرغی است و بعضی مرغ خانگی و بعضی مرغ صحرائی را گویند. ( برهان قاطع ).
مأخوذ از عربی ( غرغر. غرغرة ) است. بعضی کلمه را غرغرک ، از غرغر +ه ( ک ، پسوند پدیدآورنده اسم از آوا ) دانسته اند. ( مجله ارمغان سال 12 شماره 7: کاف. کسروی به نقل حواشی برهان قاطع چ معین ). رجوع به غرغر و غرغرة شود.
|| قرقره. رجوع به قرقره و غَرغَرَه شود.
معنی غرغره در لغتنامه معین
غرغره (غَ غَ رِ )(اِ. ) = قرقره :چرخی که ریسمان دور آن پیچیده می شود برای بالا کشیدن چیزی .
( ~ . ) (اِ. ) خِرخِره ، گلو، نای گلو.
( ~ . ) [ ع . ] (مص ل . ) آب یا مایع شستشو دهندة دهان را در گلو گردانیدن .
نقش: اسم آوا: /qerqere/ اشتباه تایپی: yvyvi
معنی غرغره در فرهنگ عمید
۱. گرداندن آب یا مایع دیگر در دهان و گلو برای شستشوی آن.
۲. (اسم ) (پزشکی ) [مجاز] محلولی که برای شستشوی دهان و گلو به کار برود.
* غرغره کردن: (مصدر لازم، مصدر متعدی )
۱. گرداندن آب یا مایع دیگر در دهان و گلو برای شستشوی آن.
۲. (مصدر متعدی ) [عامیانه، مجاز] تکرار طوطی وار سخنان شخص دیگر.
نای، گلو، خشک نای، غرغر.
غرغره به انگلیسی
English | فارسی |
---|---|
gargle | غرغره کردن |
gargle | داروی غرغره |
gargling, gargle | غرغره |
قرقره یعنی چه ?
مترادف و معادل واژه قرقره:
- استوانه ای که به دور آن رشته ای میپیچند
- بوبین
- چرخ
- چرخی است که گناهکاران را بریسمان بندند و بدان آویزند
/qerqere/
معنی قرقره در لغتنامه دهخدا
( قرقرة ) قرقرة. [ ق َ ق َ رَ ] ( ع اِ ) نوعی از خنده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). خنده بلند. ( اقرب الموارد ). قهقهه.
|| بانگ کبوتر و شتر و شکم. ( منتهی الارب )( آنندراج ). صوت الحمام. ( اقرب الموارد ).
|| زمین پست نرم. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
|| ظاهر روی. ( منتهی الارب ). پوست روی ، و گفته اند آنچه هویدا و نمایان باشد از محاسن آن. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
|| ( مص ) ریختن قراره در دیگ.
|| بانگ کردن شتر. ( منتهی الارب ). دعاء الابل. ( اقرب الموارد ).
قرقرة. [ ق َ ق َ رَ ] ( اِخ ) لقب هازل نعمان بن منذر.
قرقره. [ ق ِ ق ِ رَ / رِ ق َ ق َ رَ / رِ ] ( اِ ) رجوع به غرغره شود. || نام چرخی است که گناهکاران را به ریسمان بسته بدان آویزند. ( آنندراج ).
معنی قرقره در لغتنامه معین
قرقره =
(قِ قِ رِ ) (اِ. ) نک غرغره .
(قَ قَ رِ ) (اِ. ) نک غرغره .
غرغره یا قرقره ?
معنی قرقره در فرهنگ عمید
خندۀ بلند، قهقهه.
۱. استوانه ای با دو انتهای پهن که به دور آن نخ پیچیده شده باشد.
۲. قاب یا ماسورۀ چرخان که برای پیچیدن نخ، طناب، فیلم، نوار یا امثال آن ها به کار می رود.
۳. چرخ نصب شده روی محوری با دورۀ برآمده برای حمل تسمۀ تخت، یا دورۀ شیاردار برای حمل طناب، تسمۀ جناغی، یا زنجیر، پولی.
قرقره به انگلیسی
English | فارسی |
---|---|
spool pulley pulley | قرقره |
block and tackle | قرقره و زنجیر |
block and tackle tackle | طناب و قرقره |
reel | قرقره نخ و فیلم |