شاید شما هم در مورد نوشتن امارت یا عمارت دچار شک شوید که کدام املا درست می باشد ، در این مطلب املای این واژه را بررسی میکنیم تا در هر مورد از املای صحیح استفاده کنیم . ( امارت یا عمارت ? )
املای صحیح این کلمات به معنای مورد نظر شما بستگی دارد . اگر منظور شما « فرمانروایی و حکومت » است املای درست « امارت » میباشد . اما اگر منظور شما « ساختمان و بنا » است املای درست آن « عمارت » است .
فهرست مطالب
امارت یعنی چه ?
مترادف و معادل واژه امارت:
- امیری
- حکمرانی
- حکومت
- سلطنت
- فرماندهی
- فرمانروایی
- ملکت
- ولایت
- فرمانروایی
- سری
- پادشاهی
- امیر شدن
/~emArat/
امارت یا عمارت ?
معنی امارت در لغتنامه دهخدا
امارت. [ اِ رَ ] ( ع مص ) امارة. امیر شدن. امیری. ولایت. سری. فرمانروایی. فرمانفرمایی. حکومت. پادشاهی. رجوع به اِمارة شود : کار بدان منزلت رسید که هر سالی چون ما را بغزنین خواندی بر درگاه و مجلس امارت ، ترتیب رفتن و نشستن و بازگشتن این دو تن… یکسان فرمودی. ( تاریخ بیهقی ). تا آنگاه که درجه امارت یافت. ( تاریخ بیهقی ). امارت خراسان پیش از یعقوب لیث رافعبن سیار داشت. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 360 ). بزرگا و بارفعتا که کار امارت است. ( تاریخ بیهقی ایضاً ص 386 ).
هم امارت هم زبان دارم کلید گنج عرش
وین دو دعوی را دلیل است از حدیث مصطفی(خاقانی)
بدان طرف رکاب رنجه باید کرد و… در منصب امارت متمکن بنشستن. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1272 ص 181 ).
بعد از وفات ابوعلی هانی و مهنی پسران او امارت بگرفتند. ( ایضاً ص 402 ). سلطان جای خویش را در امارت لشکر و ایالت نیشابور بدو داد. ( ایضاً ص 440 ).
|| ( اِ ) ولایت، حوزه ٔزیر فرمان امیر. ( فرهنگ فارسی معین ).
امارة. [ اَ رَ ] ( ع مص ) امیر شدن ( مصادر زوزنی ). ولایت و فرمانفرمایی. حاکم و فرمانروا شدن بر قومی. ( از منتهی الارب ) اِمارة. رجوع به اِمارة شود.
|| ( اِ ) نشان. ( مهذب الاسماء ) علامت. ( منتهی الارب ) ج ، اَمارات. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ).
|| در اصطلاح آن است که از علم به آن بر وجود مدلول ظن پیدا میشود مانند ابر نسبت بباران که از علم بوجود ابر ظن بوجود باران پیدا میشود، و فرق میان امارت و علامت این است که علامت از شی جدا نمی شود مانند وجود الف و لام در اسم ولی امارت از شی جدا می شود مانند وجود ابر نسبت بباران. ( از تعریفات جرجانی ).
ادامه معنی امارت در لغتنامه دهخدا
|| وعده گاه.
|| هنگام. ( منتهی الارب ). صاحب اقرب الموارد به این دو معنی اَمارآورده و گوید: به گفته بعضی امار ج ِ اَمارة است.
امارة. [ اِ رَ ] ( ع مص ) امیر شدن. ( اقرب الموارد ). ولایت و فرمانفرمایی. بفتح اول نیز آمده.( از منتهی الارب ).
|| روان کردن خون بر زمین. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ).
||بلند برداشتن باد غبار را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). به این معانی واوی است واز «مور» می آید.
|| خواربار آوردن جهت عیال.
||رگهای گردن را بریدن.
|| گداختن چیزی را.
|| آب ریختن در زعفران وسودن آن را ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). به این معانی یایی است و از «میر» می آید.
امارة. [ اَم ْ ما رَ ] ( ع ص ) مؤنث اَمّار. بسیار فرماینده. بسیار امرکننده. کثیرالامر. ( اقرب الموارد ). برانگیزاننده به بدی. ( فرهنگ فارسی معین ): ان النفس لامارة بالسوء ( قرآن 53/12 )؛همانا نفس سخت فرماینده است به بدی.
|| خودپسند و سرکش. ( ناظم الاطباء ).
|| ( اِ ) خواهشهای نفسانی که آمر اعمال شیطانی است :
پری گفتش اگر اماره باشد
بتر از خوک و سگ صدباره باشد(عطار)
ور بود این جبر جبر عامه نیست
جبر آن اماره خودکامه نیست
مولوی
– نفس اماره ؛ نفس خودپسند و سرکش. ( ناظم الاطباء ).
کند مرد را نفس اماره خوار
اگر هوشمندی عزیزش مدار(سعدی)
معنی امارت در لغتنامه معین
(اِ رَ ) [ ع . ] =
- (اِمص . ) فرمانروایی .
- (اِ. ) ناحیه ای که زیر فرمان امیری باشد.
معنی امارت در فرهنگ عمید
- امیر شدن.
- فرمانروایی.
- (اسم ) منصب امیر.
- (اسم ) حوزۀ فرمانروایی امیر.
آوا: | /~emArat/ |
نقش: | اسم |
اشتباه تایپی: | hlhvj |
عمارت به انگلیسی
- emirate
- principality
- indication
- sign
- circumstantial evidence
عمارت یعنی چه ?
مترادف و معادل واژه عمارت :
- بنا
- ساختمان
- بدنه
- پیکر
- تنه
- آبادانی
- آبادی
- تعمیر
- عمران
- آبادسازی
/~emArat/
امارت یا عمارت ?
معنی عمارت در لغتنامه دهخدا
عمارت. [ ع َ / ع ِ رَ ] ( ع مص ) عمارة. مأهول و مسکون گرداندن. ( از لسان العرب ) ( از تاج العروس ) ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). مأخوذ از عربی ، آباد داشتن و آباد کردن. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) : اموال بسیار در عمارت آن صرف کرد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 441 ).
از آبادی و عمارت و رعایت رعیت و آئین داد و انصاف دور بود. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 358 ).
|| ( اِمص ) آبادانی. ( ناظم الاطباء ) : و مال بی عمارت بدست نیاید. ( کلیله و دمنه ). چه عمارت نواحی و مزید ارتفاعات… به عدل متعلق است. ( کلیله و دمنه ).
این ده ویران چو اشارت رسید
از تو و آدم به عمارت رسید(نظامی)
توشه ز دین بر، که عمارت کم است
آب ز چشم آر، که ره بی نم است(نظامی)
گفت هر دارو که ایشان کرده اند
آن عمارت نیست ، ویران کرده اند(مولوی)
|| ( اِ ) آبادی. ( غیاث اللغات ) ( ناظم الاطباء ). نظیر ده وقصبه و شهر و جز آن .
|| بنا. ساختمان. هر بنای مسکون و معمور. هر جای نو ساخته شده. ( از ناظم الاطباء ) :
چو هرچش ببایست برساختند
عمارت بخوبی بیاراستند
فردوسی
هرکه آمد عمارتی نو ساخت
رفت و منزل به دیگری پرداخت
سعدی ( گلستان )
ادامه معنی عمارت در لغتنامه دهخدا
|| تعمیر و مرمت.
||آبادان، آباد.
|| فلاحت و زراعت. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به عِمارة شود.
- عمارت پذیر ؛ آبادی پذیر. که تعمیر و مرمت وآبادی قبول کند. سزاوار آبادانی.
- عمارت پذیرفتن ؛ قابل آبادانی شدن.
- عمارت پرست ؛ دوستدار بنا و ساختمان.
- عمارتدوست ؛ دوستدار آبادانی و ساختن عمارت.
- عمارت ساز ؛ آبادان کننده.
- عمارتشدن ؛ آباد گشتن.
- عمارت کردن ؛ ساختن، بنا کردن. مرمت کردن.
- عمارت گر ؛ عمارت ساز. بنّا و معمار.
- عمارت گری ؛ معماری و بنّائی. شغل بنّا.
- عمارت یافتن ؛ آباد شدن. آبادی یافتن.
معنی عمارت در لغتنامه معین
عمارت (عِ رَ ) [ ع . عمارة ] =
- (مص م . ) بنا کردن ، آباد کردن .
- (اِمص . ) آبادانی ، تعمیر.
- (اِ. ) ساختمان . ج . عمارات .
معنی عمارت در فرهنگ عمید
۱. بنا، ساختمان، بنای عالی: هرکه آمد عمارتی نو ساخت / رفت و منزل به دیگری پرداخت وآن دگر پخت همچنین هوسی / واین عمارت به سر نبرد کسی (سعدی: ۵۲ ).
۲. (اسم مصدر ) [قدیمی] ساختن، آباد کردن.
امارت یا عمارت ?