شاید شما هم در مورد نوشتن انتصاب یا انتساب دچار شک شوید که کدام املا درست می باشد ، در این مطلب املای این واژه را بررسی میکنیم تا در هر مورد از املای صحیح استفاده کنیم . ( انتصاب یا انتساب ? )
املای درست این کلمه به معنا و مفهومی که شما مد نظر دارید بستگی دارد . اگر منظور شما « گماردن به کاری » ، « به مقامی رساندن کسی » باشد املای آن « انتصاب » میباشد ، اما گر منظور شما « خویشاوندی » است املای آن « انتساب » است .
انتصاب یعنی چه ?
مترادف و معادل واژه انتصاب :
- گماشتن فردی به شغل و مقام خاص .
- برگماری
- تعیین
- نصب
- گماردن
- گماشتن
- گمارش
- نصب کردن
- منصوب شدن
متضاد واژه انتصاب : انتخاب .
جمع : انتصابات .
تلفظ انتصاب :
/~entesAb/
معنی انتصاب لغتنامه دهخدا
انتصاب. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) برپای خاستن ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( مصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی )، برپا شدن. ( غیاث اللغات ).
|| بکاری قیام کردن، یقال انتصب للامر؛ اذا قام له، ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) : اصدر امیرالمؤمنین کتابه هذا و قد استقامت له الامور و جری علی اذلاله التدبیر و انتصب منصب آبائه الراشدین.( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 301 ).
|| بنصب شدن حرف ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( تاج المصادر بیهقی )، حرکت نصب دادن حرفی را. ( از اقرب الموارد ).
|| گماشتن. گماردن. نصب کردن. ( فرهنگ فارسی معین ).
|| مطاوعه نَصَب َ کند. ( از اقرب الموارد ). رجوع به نَصْب شود.
|| ( اصطلاح طب قدیم ) بیماریی که نفس در آن بخوبی نیاید و بیمار آرام نداشته باشد مگر آنکه راست نشیند و گردن را راست و کشیده دارد. ( از تذکره داود ضریر انطاکی ج 2 ص 51 س 20 ).
|| ( اِمص ) برپاخاستگی.
|| راست شدگی. ( ناظم الاطباء ).
|| به قرار شدن.بکاری قیام کردن. منصوب شدن. ( فرهنگ فارسی معین ).
– انتصاب کسی بشغلی و منصبی ؛ اعطای آن شغل به وی. تفویض آن منصب باو. ( فرهنگ فارسی معین ).
– انتصاب یافتن ؛ برقرار شدن :
خسرو خورشیدچتر آنکه ز کلک و کفش
پرچم شب یافت رنگ رایت صبح انتصاب(خاقانی)
معنی انتصاب در لغتنامه معین
(اِ تِ ) [ ع . ] (مص م . ) =
- گماشتن ، نصب کردن .
- برپا ساختن .
- چیزی را جایی قرار دادن .
معنی انتصاب در فرهنگ عمید
- منصوب شدن.
- برقرار شدن.
- به کاری اقدام کردن.
- [قدیمی] برپا خاستن.
آوا: | /~entesAb/ |
نقش: | اسم |
اشتباه تایپی: | hkjwhf |
انتصاب به انگلیسی
- appointment
- designation
- inauguration
- installation
- installment
- nomination
- ordainment
- sppolntment
انتساب یعنی چه ?
مترادف و معادل واژه انتساب:
- خود را بکسی نسبت دادن
- ارتباط
- انتما
- پیوند
- خویشاوندی
- رابطه
- علاقه
- نسبت
- نسبت دهی
- وابستگی
- بستگی
/~entesAb/
انتساب به انگلیسی :
ascription, attribution, relatiordescent
معنی انتساب در لغتنامه دهخدا
انتساب. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) بازبستن خود را به کسی. ( ناظم الاطباء )، نسبت داشتن به کسی. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). خویشتن را بکسی واخواندن. ( مصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ) تعزی. ( تاج المصادر بیهقی )، نسبت داشتن، خود را بکسی نسبت دادن ( فرهنگ فارسی معین ) اعتزاء. ( از اقرب الموارد ): انتسب الی ابیه ؛ بازبست خود را بدان. ( منتهی الارب ). انتماء.( یادداشت مؤلف ).
|| آشکار کردن نسبت. ( از اقرب الموارد ).
|| ( اِمص ) ارتباط و علاق و پیوستگی و قرابت و خویشی و نسبت و نژاد. ( ناظم الاطباء ). بستگی. وابستگی. ( یادداشت مؤلف ) :
تأیید را به رایت و رای تو انتما
واقبال رابنامه و نام تو انتساب(رشید وطواط)
– ظفرانتساب ؛ آنکه فتح و ظفر منسوب باوست. ( ناظم الاطباء ).
|| ( ص ) مرتبط و متعلق و منسوب. ( ناظم الاطباء ).
معنی انتساب در لغتنامه معین
انتساب (اِ تِ ) [ ع . ] =
- (مص ل . ) نسبت داشتن .
- نسبت دادن .
- (اِمص . )پیوستگی ، خویشی .
معنی انتساب در فرهنگ عمید
۱. نسبت داشتن
۲. خود را به کسی نسبت دادن
۳. پیوستگی، خویشی
اشتباه تایپی: hkjshf آوا: /~entesAb/ نقش: اسم