شاید شما هم در مورد نوشتن آجل یا عاجل دچار شک شوید که کدام املا درست می باشد ، در این مطلب املای این واژه را بررسی میکنیم تا در هر مورد از املای صحیح استفاده کنیم . ( آجل یا عاجل ? )
املای درست این کلمه به معنا و مفهومی که شما مد نظر دارید بستگی دارد . اگر منظور شما « سریع و شتابنده » باشد املای آن « عاجل » میباشد ، اما گر منظور شما « آینده » است املای آن « آجل » است و همچنین اگر منظور شما « مرگ و آخرت » میباشد املای آن « اَجَل » است .
فهرست مطالب
عاجل یعنی چه ?
مترادف و معادل واژه عاجل:
- جَلد
- چابک
- چالاک
- تند
- زود
- سریع
- جهان
- دنیا
- اکنون
- حال
- شتابنده
- پیشی جوی
تلفظ عاجل :
/~Ajel/
معنی عاجل در لغتنامه دهخدا
عاجل [ ج ِ ] ( ع ص ) مقابل آجل و منه لاتبع العاجل بالاَّجل ( اقرب الموارد )، دنیا ( غیاث اللغات ) این جهان ( منتهی الارب ) :
این مرادعاجلش حاصل کند بی اجتهاد
وآن هوای آجلش حاصل کند بی انتظار(منوچهری)
نعمت عاجل و آجل بتوداد از ملکان
زآنکه ضایع نشود آنچه بجای تو کند(منوچهری)
زیرا که نادان جز به عذاب عاجل از معاصی باز نیاید ( کلیله و دمنه ).
راحت عاجل را به تشویش محنت آجل منغص کردن خلاف رای خردمند است ( گلستان ).
|| شتاب کننده و آنچه به شتاب باشد ( غیاث اللغات ) بی مهلت ( غیاث اللغات ) ( منتهی الارب )، سریع. ( منتهی الارب ) :
زهر نزدیک خردمندان اگرچه قاتل است
چون ز دست دوست میگیری شفای عاجل استسعدی ( کلیات چ فروغی ص 439 )
|| شتاب ( منتهی الارب ).
معنی عاجل در لغتنامه معین
عاجل (جِ ) [ ع . ] =
- (ا ِ فا. ) شتاب کننده .
- تند، سریع .
- (اِ. ) این جهان ، دنیا.
- اکنون ، زمان حال .
معنی عاجل در فرهنگ عمید
- ویژگی آنچه به سرعت فرامی رسد یا انجام می شود، باشتاب، شتابان: مرگ عاجل.
- [مقابلِ آجل] [قدیمی] ویژگی آنچه مربوط به زمان کنونی است، فعلی.
- (اسم ) [مقابلِ آجل] [قدیمی، مجاز] زمان حال.
عاجل در جدول کلمات : | شتابنده |
نقش: | صفت |
آوا: | /~Ajel/ |
اشتباه تایپی: | uh[g |
عاجل به انگلیسی
- immediate
- hasty
- transitory
- one who makes haste
عاجل به عربی
متن اصلی | معنی |
---|---|
عاجَلَ | عاجَلَ : مُعَاجَلَةً [عجل] هُ بضربة: در زدن ضربه بر او پيشدستى كرد – هُ بِذَنْبِهِ: او را به گناهى كه مرتكب شده بود مجازات نمود و به او امان نداد. |
عاجِل | عاجِل : شتابگر، شتاب كننده بر ضد (آجل) است «عَاجِلًا اوْ آجِلًا»: زود يا دير؛ «فِى الْقَرِيبِ العَاجل»: در آينده نزديك. |
عاجل | عاجل : تسريع کردن در , پيش بردن شتابان , از روي عجله , ضروري |
عاجِل | فوري، بسرعت، اضطراري، زود، سريع، سريعا، فورا شتابان، عاجل، بدون تاخير، بيدرنگ بدون معطلي، فيالفور، فوقالعاده |
اجل یعنی چه ?
مترادف و معادل واژه اجل:
آجل :
- آتیه
- آینده
- مستقبل
- پس آینده
- درآینده
- دیررس .
اَجَل :
- آخرت
- مرگ
- موت
- گاه
- موعد
- مهلت
- وقت
- هنگام
/~Ajel/
معنی اجل لغتنامه دهخدا
(آجل) آجل [ ج ِ ] ( ع ص ، اِ )بامهلت، دیرنده، تأخیرکننده، ضد عاجل :
عاجل نبود مگر شتابنده
هرگز نرود ز جای خویش آجل(ناصرخسرو)
|| دیر، مقابل زود :
بدین زودی ندانستم که ما را
سفر باشد بعاجل یا به آجل
منوچهری.
|| آخرت، مقابل عاجل به معنی دنیا : باری عاجل و آجل بهم نپیوندد. ( کلیله و دمنه ).
چون برای حق و روز آجل است
گر خطائی شد دیت بر عاقل است(مولوی)
|| جانی و برانگیزنده بر جنایت.
آجل [ ج َ / ج ُ ] ( اِ ) بادی که با آواز از گلو برآید، آروغ، فوز، باد گلو، رجک، جشا، رغ :
ناخوشی های دهر را بالکل
بایدت خورد و نازدن آجلروزبهان
بسته دایم دهان خویش از بخل
کز گلو برنیایدت آجل.؟
اجل. [ اَ ج َ ] ( ع اِ ) گاه، هنگام، زمان : لکل امة اجل اذا جاء اجلهم فلایستأخرون ساعة و لایستقدمون. ( قرآن 49/10 ). لکل امری فی الدنیا نفس معدود واجل محدود.
|| زمانه،|| مرگ.
||زمان مرگ ، نهایت زمان عمر.
ادامه معنی اجل در لغتنامه دهخدا
|| نهایت مدت ادای قرض.
|| مدت و مهلت هرچیز :
این کری را مدتی داد و اجل
تا در این مدت کنی در وی عمل
مولوی.
ج ، آجال.
|| مؤیدالفضلاء و شعوری بنقل از شرفنامه آن را بمعنی آروغ نیز آورده اند و آن غلط است و آجُل با الف ممدودة و ضم جیم صحیح است. رجوع به آجُل شود.
– ضرب الاجل ؛ تعیین وقت برای ادای دین و جز آن.
اجل [ اَ ج َ ] ( ع ق ) آری. نعم. چرا. اَجل در جواب تصدیق بهتر است و نعم در جواب استفهام.
اجل [ اَج َل ل ] ( ع ن تف ) اعظم. جلیل تر. عظیم القدرتر.
اجل [ اِ ] ( ع اِ ) درد که از ناهمواری بالین در گردن بهم رسد. ( منتهی الارب ). دردمند گشتن گردن.( زوزنی ).
اجل [ ] ( اِخ ) علی بن منصور.
|| گله گاوان وحشی .
||گله شتران.
|| گله آهوان، ج ، آجال.
اجل [ اَ ]( ع مص ) شور انگیختن ( تاج المصادر ) ( زوزنی )، بد کردن با. برانگیختن شر بر.
|| کسب کردن و گردآوردن مال و حیله کردن برای اهل خود .
||دوا کردن درد گردن.
|| بازداشتن کسی را .
-اجل[ اَ ] ( ع اِ ) لاجلک و من اجلک ؛ ازبهر تو .
اجل[{ اِج ْ ج َ / اُج ْ ج َ }] ( ع اِ ) بز نر کوهی و نزد بعضی ایل که گاو کوهی است.
اجل [-] ( اِخ ) ابوعلی ، علی بن منصوربن عبیداﷲ الخطیبی، رجوع به اجل علی بن منصور… شود.
اجل [ ] ( اِخ ) لغوی، رجوع به اجل علی بن منصور… شود.
معنی اجل در لغتنامه معین
( آجل ) (جِ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ – آینده . ۲ – آخرت . ۳ – مدت دار.
(جُ یا جَ ) ( اِ. ) آروغ .
(اَ جَ لّ ) [ ع . ] (ص تف . ) جلیل تر، بزرگوارتر.
معنی اجل در فرهنگ عمید
( آجل ) ۱. آینده.
۲. دیرآینده.
۳. بامهلت، مدت دار.
= آروغ: بسته دائم دهان خود از بخل / کز گلو برنیایدش آجل (؟: مجمع الفرس: آجل ).
۱. زمان مرگ، مرگ.
۲. [قدیمی] نهایت مدت چیزی.
۳. [قدیمی] مهلت.
* اجل معلق: [عامیانه، مجاز] مرگ ناگهانی.
۱. جلیل تر، بزرگ تر، بزرگوارتر.
۲. بزرگ، والامقام.
اجل به انگلیسی
- ultimate
- death
- end
- fixed term or period
- fate
- greater
- or greatest
- more or most glorious
- [a.s.] fixed term or period
خیلی کمک کننده بود برام
ممنون از سایت خوبتون