شاید شما هم در مورد نوشتن اغنا یا اقناع دچار شک شوید که کدام املا درست می باشد ، در این مطلب املای این واژه را بررسی میکنیم تا در هر مورد از املای صحیح استفاده کنیم . (اغنا یا اقناع ? )
املای درست این کلمه به معنا و مفهومی که شما مد نظر دارید بستگی دارد . اگر منظور شما « قانع کردن و راضی کردن »باشد املای آن « اقناع » میباشد ، اما گر منظور شما « بی نیاز کردن » است املای آن « اغنا » است .
فهرست مطالب
اقناع یعنی چه ?
مترادف و معادل واژه اقناع :
- ارضا
- خشنود گردانید
- خرسند
- خشنودی
- رضایت
- قانع
- قناعت
- خوشحالی
تلفظ اقناع :
/~eqnA~/
آوا: /~eqnA~/ اشتباه تایپی: hrkhu نقش: اسم
معنی اقناع در لغتنامه دهخدا
اقناع [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ قِنع ( منتهی الارب ) سلاح و ساز ( ناظم الاطباء ) .
اقناع [ اِ ] ( ع مص ) سر و چشم برابر چیزی داشتن ( ترجمان القرآن ) برداشتن سر را و بجانبی التفات نکردن و نگاه را مقابل داشتن ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).
|| بزمین هموار میان دو پشته شدن ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).
|| سر دروا کردن ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء )، و منه قوله تعالی : مهطعین مقنعی رؤسهم. ( قرآن 43/14 ).
||دست برداشتن و گردن دراز کردن شتر بحوض تا آب خورد.
||گردانیدن ستور را سوی چراگاه.
||خشنود گردانیدن .
||نیازمند و محتاج ساختن.
|| بلند شدن پستان گوسفند با عدم تصوب در آن ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) .
معنی اقناع در لغتنامه معین
( اِ ) [ ع . ] (مص م . ) =
- قانع کردن .
- خشنود ساختن .
معنی اقناع در فرهنگ عمید
- قانع ساختن، راضی کردن.
- قانع شدن.
اقناع به عربی
عربی | فارسی |
---|---|
دامِغ | اقناعكننده |
أقنَعَ | اقناع كرد |
شاف (الشافي) | اقناع كننده |
اقناع به انگلیسی
- contentedness
- contentment
- satisfaction
- convincing
- satisfying
اقناعی در لغتنامه دهخدا
اقناعی [ اِ ] ( ص نسبی ) منسوب به اقناع :
مدح امرا جواب اقناعی
اوصاف توچون ادای برهانی(مختاری)
|| ( اصطلاح منطق ) اطلاق میشود بر قیاس خطابی و آن دلیلی باشد ترکیب یافته از مشهورات و مظنونات و گاه اطلاق میشود بر لفظ مقنع در بادی نظر هرچند که اقناعی حقیقی هم نباشد ( کشاف اصطلاحات الفنون از محاکمات در ابطال جزء لایتجزی ).
اقناعیات [ اِ عی یا ] ( ع اِ ) ( اصطلاح منطق ) عبارتست از ظنیات ( غیاث اللغات ).
اغناء در لغتنامه دهخدا
واژه اغناء [ اَ ] ( ع اِ ) رخت های عروسان ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
نائب بسنده شدن ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) کفایت کردن، ( ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ) نائب کافی شدن و کفایت کردن ( از اقرب الموارد ).
اغناء [ اِ ] ( ع مص ) بی نیاز کردن ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء )، توانگر کردن کسی را وبی نیاز گردانیدن، توانگر گردانیدن ( المصادر زوزنی ).
یقال : «اغنی عنه غناء فلان ، و مغناه و مغناته ؛ اذا ناب عنه و اجزاه مجزاه ( منتهی الارب ) به این معنی با «عن » متعدی شود.
|| واداشتن و بازداشتن کسی را ( المصادر زوزنی ) دور داشتن و بازداشتن کسی را، به این معنی با «عن » متعدی شود : اغنی عنه کذا؛ نحاه و بعده ( از اقرب الموارد ).
|| فائده دادن ( یادداشت مؤلف )، مایغنی عنک هذا؛ ای مایجدی عنک، ( اقرب الموارد ) و ما اغنی فلان شیئاً؛ ای لم ینفع فی فهم و لم یکف مؤنة ( اقرب الموارد ).