شاید شما هم در مورد نوشتن حین یا هین دچار شک شوید که کدام املا درست می باشد ، در این مطلب املای این واژه را بررسی میکنیم تا در هر مورد از املای صحیح استفاده کنیم . (حین یا هین ?)
املای صحیح این واژه « حین » میباشد و نوشتن به صورت « هین » نادرست است .
فهرست مطالب
حین یعنی چه ?
مترادف و معادل حین :
- آن
- اثنا
- ثانیه
- خلال
- دم
- ضمن
- لحظه
- لمحه
- وقت
- هنگام
- بلا
- محنت
- هلاک
- مرگ
- هنگام
- زمان
- میان
- ایام
آوا: | /heyn/ |
حین به عربی : | إبَّانَ (فی إبَّانِ ) |
حین به انگلیسی : | time, moment pending, interim |
جمع حین : | احیان |
نقش: | اسم |
اشتباه تایپی: | pdk |
حین به بختیاری : | دَمو |
تلفظ حین :
/heyn/
معنی حین لغتنامه دهخدا
حین [ ح َ ] ( ع اِ ) مرگ ( منتهی الارب ) ( آنندراج )، هلاکی ( مهذب الاسماء ) ( منتهی الارب ) هلاک ( اقرب الموارد ).
|| بلا و آزمایش ( منتهی الارب )، محنت.
|| ( مص ) نزدیک گشتن وقت.
||رسیدن وقت، هنگام بودن ( المصادر زوزنی ).
|| خشک گردیدن.
||هلاک شدن. .
|| موفق به رشاد نگردیدن ( منتهی الارب ) موفق نشدن بر رشد و در محنت افتادن ( ناظم الاطباء ).
حین ( ع مص ) نزدیک گشتن وقت ( منتهی الارب ).
||رسیدن وقت، رسیدن وقت نماز ( ناظم الاطباء ).
||خشک گردیدن، رجوع به حَین شود.
||(اِ) روزگار ( منتهی الارب ).
|| هنگام ( مهذب الاسماء ) ( منتهی الارب )، وقت ( بحر الجواهر ) ( غیاث ) گاه، زمان :
نبودی از این بیش بهر من از وی
اگر بودمی من بحین محمد(ناصرخسرو)
چون در تو سراج الدین نیکو نگرد باشی
از چشم بدان ایمن اندر همه وقت و حین(سوزنی)
ادامه معنی حین لغتنامه دهخدا
|| مدت ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) : و تول عنهم حتی حین ؛ اَی حتی تنقضی المدة التی أمهلوها ( از منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( کشاف اصطلاحات الفنون ) ج ، احیان و جج ، احایین ، و گاه بر آن تاء زیاد کنندو گویند تحین و اذا باعدوا بین الوقتین باعدوا باذ فقالوا حینئذ، یعنی آنگاه.
|| وقت مبهم صالح جمیع ازمنه دراز باشد یا کوتاه یک سال باشد یا زیاده یا مختص است به چهل سال یا به هفت سال یا بدو سال یا بشش ماه یا بدو ماه یا بهر بامداد و شبانگاه.
روزگار و مدت یا وقتی مبهم یک سال یا بیشتر. یا وقتی معین دو ماه یا شش ماه یا دو سال یا هفت سال یا چهل سال ، چنانچه در قاموس گفته و در عرف اطلاق میشود مانند زمان بر شش ماه خواه استعمال آن بنحو نکره و خواه بنحو معرفه باشد، چنانچه در جامع الرموز در کتاب ایمان ذکر کرده و در بیرجندی گفته که حین و زمان در اصل لغت بر کم و بیش از زمان اطلاق میشوند.
ولکن در عرف هر دو را به شش ماه اختصاص داده اند. و حین در نزد نحویها مفعول فیه را گویند. و در شرح وقایة در کتاب ایمان گفته که مصدرگاه حین واقع شود. مانند این جمله : آتیک خفوق النجم ؛ ای وقت خفوقه.
– انتهی ( کشاف اصطلاحات الفنون ).
– فی الحین و در حین ؛ فی اساعة فی الفور، فوراً :
دشمن جاه ورا زهره و یارا نبود
کآنچه اوگوید در ساعت و در حین نکند(سوزنی)
|| وقت معین دوشیدن ناقه، || روز قیامت ( منتهی الارب ).
معنی حین در لغتنامه معین
(حَ ) [ ع ] (اِ ) =
- هلاک ، مرگ .
- محنت .
فرهنگ عمید :
- وقت، مدت، هنگام.
- [قدیمی] روزگار.
- هلاک، مرگ.
- بلا، محنت.
معنی هین در لغتنامه دهخدا
هین [ هََ ] ( ع ص ) نرم || آسان || سبک ( منتهی الارب ).
هین [ هََ ی ْ ی ِ /هََ ی ِ ] ( ع ص ) نرم و آسان ( منتهی الارب )، سهل ( اقرب الموارد ).
|| ضعیف و ذلیل، سست و خوار || سبک ( منتهی الارب ).
هین ( صوت ) آوازی که بدان خر را زجر کنند :
هان و هینش کنم از حکمت زیرا خر
بازگردد ز ره گمره به هان و هین(ناصرخسرو)
– هین و هی ؛ حکایت صوت بازداشتن و منع کردن کسی یا چیزی از حرکت :
هین بزرگ بازنگردد به هین و هی
منوچهری.
هین ( اِ ) سیل، سیلاب ( فرهنگ اسدی ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) :
از کوهسار دوش به رنگ می
هین آمد ای نگار می آور هین
(دقیقی)
هینی به گاه جنگ به تک خاسته ز کوه
هین بزرگ بازنگردد به هین و هی(منوچهری)
ادامه معنی هین در لغتنامه دهخدا
– هین آمدن ؛ سیل آمدن. سیل جاری شدن.
– هین گرفتن ؛ سیل گرفتن. در سیل فرورفتن. غرقه شدن در سیل :
دم خون چو رود مهین هین گرفت
ز غم چهره شاه چین چین گرفت(اسدی – گرشاسبنامه ص 409 )
شل و خشت پرواز شاهین گرفت
ز باران خون کوه در هین گرفت(اسدی – گرشاسبنامه ص 80 )
هین ( اِخ ) دهی است جزء دهستان مزدقانچای بخش نوبران شهرستان ساوه، دارای 132 تن سکنه است ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 ).
معنی هین در لغتنامه معین
(هِ ) (اِ ) سیل ، سیلاب .
(هِ ) (شب جم )
- کلمة تأکید به معنی زودباش ، شتاب کن .
- واژه اشاره به معنی این و اینک .
- کلمة تنبیه به معنی : هان ، آگاه باش .
معنی هین در فرهنگ عمید
- صدایی برای به حرکت درآوردن مَرکب.
- (شبه جمله ) [قدیمی] در مقام تٲکید و تعجیل گفته می شود، هان، آگاه باش : هین رها کن بدگمانی و ضلال / سرقدم کن چون که فرمودت تعال (مولوی: ۷۴۰ ).
- آسان.
- ضعیف و خوار.
سیل، سیلاب: از کوهسار دوش به رنگ می / هین آمد ای نگار می آور هین (دقیقی: ۱۰۴ ).
حین یعنی در همان زمان
همان لحظه
توام با چیری
حین را مساوی با زمان بدانید
در این حین
در این زمان
به همین سادگی