شاید شما هم در مورد نوشتن سلاح یا صلاح دچار شک شوید که کدام املا درست می باشد ، در این مطلب املای این واژه را بررسی میکنیم تا در هر مورد از املای صحیح استفاده کنیم . (سلاح یا صلاح ?)
املای صحیح این کلمات به معنای مورد نظر شما بستگی دارد . اگر منظور شما « تفنگ، چاقو و… » است املای درست « سلاح » میباشد . اما اگر منظور شما « صلح و آشتی » است املای درست آن « صلاح » است .
صلاح یعنی چه ?
مترادف و معادل واژه صلاح:
- صوابدید
- مصلحت
- خوبی
- خیر
- نیکی
- آشتی
- صلح
- اهلیت
- شایستگی
- درخور
- بایستگی
- سزاوار
- نیکی
- درست کاری
- سودمند بودن
- فایده داشتن
- خیر و نیکی
آوا: | /salAh/ |
اشتباه تایپی: | wghp |
متضاد صلاح: | فساد |
صلاح به انگلیسی: | advisable expedient prudence prudent righteous wise goodness moral soundness advisability interest(s) well-beingadvisable |
معنی صلاح در لغتنامه دهخدا
صلاح [ ص َ ] ( ع اِمص ) نیکی، ضد فساد که تباهی باشد، ( منتهی الارب ) ( غیاث اللغات )، ضد فساد، ( مهذب الاسماء )، عَبش. عَبَش، ( منتهی الارب ). مصلحت، بسامانی : خداوند داند که مرا در چنین کارها غرضی نیست جز صلاح هر دو جانب نگاه داشتن، ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 164 )، بدین لشکر بزرگ که با من است هر کاری بتوان کرد به نیروی ایزد تعالی و لیکن صلاح می جویم ( تاریخ بیهقی ص 203 ).
البته نباید که از شرط عهدنامه چیزی را تغییر و تبدیل افتد که غرض همه صلاح است ( تاریخ بیهقی ص 211 )، امروز صلاح در آن بود که وی را نشانیده آید ( تاریخ بیهقی ص 236 ).
احمد جواب داد فرمانبردارم و صلاح من امروز و فردا در آن است که خواجه بزرگ بیند ( تاریخ بیهقی ص 272 )، حق مسلمانی و حق مجاورت ولایت از گردن خویش بیرون کردم آنچه صلاح خود در آن دانید می کنید. ( تاریخ بیهقی ص 355 ).
چونکه نکو ننگری جهان چون شد
خیر و صلاح از زمانه بیرون شدناصرخسرو
جانْت سوارست و تنت اسب او
جز بسوی خیر و صلاحش مران
ناصرخسرو
همه اندیشه صلاح و فساد
در یقین تو و گمان تو باد
مسعودسعد
فلک بحرب تو آنگه دلیر شد که ترا
نیافت پای مجال و نداشت دست صلاح
مسعودسعد
دولت به کارخانه تو در صلاح ملک
پیوسته یار خنجر نصرت نگار باد
مسعودسعد
حالی به صلاح آن لایقتر که تدبیر اندیشی. ( کلیله و دمنه ).
|| شایستگی، سزاواری، درخوری، اهلیت، || ( مص ) نیک شدن ( مصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( ترجمان علامه جرجانی ).
ادامه معنی صلاح در لغتنامه دهخدا
|| عبارت است از پیمودن راه رستگاری و برخی گفته اند صلاح استقامت حال باشد بر آنچه شرع و عقل آدمی را بسوی آن دعوت کند و صالح کسی را نامند که بر ادای حقوقی که آفریدگار و آفریده شدگان بر عهده او دارند قیام ورزد کذا فی کلیات ابی البقاء ( کشاف اصطلاحات الفنون ).
– به صلاح بازآمدن: بهبود یافتن، به شدن: تا هر بیماری که افتد… داروها و غذاهای آن بسازند تا به صلاح بازآید ( تاریخ بیهقی ) بدین تدبیر به صلاح بازآمد، و سلامت یافت ( ذخیره خوارزمشاهی ).
|| اصلاح شدن، درست شدن، به سامان آمدن : بلعمی گفت که هیچ نماند و این کار بصلاح باز آمد ( تاریخ بیهقی ).
– به صلاح بازآوردن: آشتی دادن، به صلح آوردن: تا باز زیادبن همام آن مخالفت را به صلاح بازآورد ( تاریخ سیستان ).
صلاح [ ص َ ] ( اِخ ) نام مکه شرفهااﷲ تعالی است ( منتهی الارب ) نامی است مکه را ( مهذب الاسماء ).
صلاح [ ص ِ ] ( ع مص ) هم دیگر آشتی کردن، ( منتهی الارب )، آشتی و مصالحه، ( غیاث اللغات )، || نیکوئی کردن ( منتهی الارب ).
معنی صلاح در لغتنامه معین
(صَ ) [ ع ] =
- (مص ل) نیکی کردن.
- نیک شدن.
- آشتی کردن .
- (اِمص) نیکوکاری.
معنی صلاح در فرهنگ عمید
- مصلحت.
- نیکوکار شدن.
- [مقابلِ فساد] خیر، نیکی.
- [قدیمی] نیک شدن، نیکو شدن.
سلاح یعنی چه ?
مترادف و معادل واژه سلاح:
- تفنگ
- جنگ افزار
- ابزارجنگ
- جنگ افزار
- جنگ افزار
- زین افزار
آوا: | /selAh/ |
اشتباه تایپی: | sghp |
سلاح به انگلیسی: | armour, arms, magnum, weapon |
تلفظ سلاح :
معنی سلاح در لغتنامه دهخدا
سلاح [ س َل ْ لا ] ( ع ص ) حیوانی که سرگین بسیار اندازد ( ناظم الاطباء ).
واژه سلاح [ س ُ ] ( ع اِ ) سرگین و سرگین ستور، غایط ( ناظم الاطباء ) سرگین ستور یا عام است ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
سلاح [ س ِ ] ( ع اِ ) آلة که بدان جنگ کنند ( غیاث ) ساز جنگ ( ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 59 ) ( دهار ) ( زمخشری ) آلت جنگ، چون تیغ و خنجر و مانند آن، اسلحه جمع آن است ( آنندراج )، آلتی که بدان جنگ کنند مانند شمشیر و قداره و نیزه وقمه و چماق و تیر و تبر و زوبین و جز آن ( ناظم الاطباء ). ساز جنگ یا آهن آن ( منتهی الارب ) :
چه باید سلاح وچه باید سپاه
چه سازیم این را چگونه ست راه(فردوسی)
سلاح گرانمایه و برگ راه
کمند درازو درفش سیاه(فردوسی)
مثل شنیدم کز بیم مشت ساخته اند
هرآن سلاح که از جنس خنجر است و سنان(سنایی)
|| شمشیر ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ).
– سلاح برهنه کردن: کنایه از شمشیر را از غلاف بیرون آوردن: سلاحها برهنه کردند و دشنام زشت دادند ( تاریخ بیهقی ).
|| کمان بی زه || چوبدستی ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ).
معنی سلاح در لغتنامه معین
(س ) [ ع ] (اِ) ابزار جنگ.
فرهنگ عمید:
هر آلتی که در جنگ به کار برود، آلت جنگ.
هر ابزاری که برای جنگیدن از آن استفاده شود.