شاید شما هم در مورد نوشتن حریف قدر یا غدر دچار شک شوید که کدام املا درست می باشد، در این مطلب املای این واژه را بررسی میکنیم تا در هر مورد از املای صحیح استفاده کنیم (حریف قدر یا غدر ?).
املای صحیح این واژه « حریف قدر » میباشد و نوشتن آن به صورت « حریف غدر » نادرست است.
فهرست مطالب
حریف قدر یعنی چه ?
مترادف و معادل « حریف قدر » :
- حریف قوی
- حریف زورمند
- دشمن قوی
معنی واژه قدر :
- اندازه
- ارزش
- بها
- قیمت
- ارج
- بزرگی
- بلندی
- مقام
- تقدیر
- سرنوشت
- قضا
- حکم
- فرمان
- توانا
- قادر
- قدرتمند
- مقتدر
- توان
- زور
آوا: | /qadar/ |
اشتباه تایپی: | pvdt rnv pvdt ynv |
قدر در حل جدول: | ارج |
قدر به عربی: | احترام , اهمیة صفقة , غیمة , کمیة |
تلفظ حریف قدر:
معنی قدر در لغتنامه دهخدا
قدر [ ق َ ] ( ع اِ ) اندازه چیزی ( منتهی الارب ) مقدار ( آنندراج ) :
متحیر نه در جمال توام
عقل دارم به قدر خود قدری(سعدی)
فارغی از قدر جوانی که چیست
تا نشوی پیر ندانی که چیست(سعدی)
نه هر کس سزاوار باشد به صدر
کرامت به فضل است و رتبت به قدر(سعدی)
|| میانه زین، || سر شانه، ||( اِمص ) توانگری، توانائی، فراخی، خوبی .
|| ارزش ؛ اعتبار :
چو وصل و مهر تو نبود چه قدر دارد عمر
چو دوستی تو آمد چه قدر دارد مال( سندبادنامه )
|| بزرگی، ( آنندراج ) عزّت :
ایا رسیده به جائی کلاه گوشه قدرت
که دست نیست بر آن پایه آسمان برین را
سعدی
– قدر آوردن ؛ ارزش داشتن :
چه قدر آورد بنده حوردیس
که زیر قبا دارداندام پیس
سعدی ( از آنندراج ).
– قدر چیزی یا کسی بردن ؛ بی ارزش و آبرو کردن .
– قدر چیزی یا کسی شکستن ؛ بی ارزش و اعتبار کردن .
|| ( مص ) کوتاهی کردن ( آنندراج ).
||پایان کار نگریستن.
|| اندازه کردن خدای حکم را و فرمان دادن.
توانستن و قادر شدن .
|| اندازه کردن چیزی را بر چیزی.
ادامه معنی قدر در لغتنامه دهخدا
پختن : قدراللحم ؛ پخت گوشت را، || تنگ نمودن، || بزرگ داشتن.
|| به بزرگی صفت کردن.
||( اِ ) ( اصطلاح نجومی ) هر یک از مراتب کواکب در خردی و کلانی و اهل صناعت آن را شش مرتبه نهادند.
قدر [ ق َ دَ ] ( ع اِ ) فرمان، حکم.
|| اندازه کرده خدای تعالی بر بندگان از حکم ، سرنوشت، تقدیر .
اندازه چیزی، || توانائی و طاقت، ج ، اقدار، ||برابر و یکسان .
|| نظیر و همتا .
||اختیار، مقابل جبر.
||( مص ) اسناد دادن افعال مردم را به قدرت آنان و از این جهت است که معتزله به قدریة معروف شده اند.
کوتاهی کردن.
|| کوتاه گردن گردیدن، گویند : قدر قدراً؛ کوتاه گردن گردید، || ( اصطلاح فلسفی ) در نزد حکماء عبارت از خروج موجودات است به وجود عینی به اسباب چنانکه در قضا مقرر شده است.
- قدر افتادن جنگ و کشتی: کنایه از برابر بودن و برابر کردن در جنگ و کشتی.
- مصدر قدر بودن جنگ و کشتی: کنایه از برابر بودن در آن دو است.
- قدر کردن جنگ و کشتی: برابر کردن.
|| ( سوره ٔ… ) یکی از سوره های قرآن پیش از سوره بینه و پس از سوره علق که آن را پنج آیت است و در مکه نازل شده است.
قدر [ق َ ] ( اِخ ) ( شب… ) از شبهای متبرک اسلامی است، در قرآن آمده است که شب قدر از هزار ماه بهتر است. فرشتگان و روح ( مراد از آن به قول بیشتر علماء جبرئیل است ) در آن شب به اذن پروردگارشان نازل میشوند. قرآن در این شب نازل شده است. قدر به معنی تقدیر و اندازه گیری است.
معنی قدر در لغتنامه معین
(قَ دَ ) [ع] (اِ):
- سرنوشت، تقدیر.
- توانایی، قدرت .
(قَ ) [ ع ] (اِ):
- اندازه چیزی .
- توانگری، توانایی .
- ارزش، اعتبار.
( ~ ) [ ع ] =
(اِ. ) میزان درخشندگی ظاهری س تاره ها.
(قِ ) [ ع ] (اِ. ) دیگ، ج، قدور.
معنی قدر در فرهنگ عمید
- اندازه گرفتن، اندازه کردن چیزی.
- ارزش، اعتبار.
- اندازه.
- شب قدر.
- حرمت، وقار.
- نود وهفتمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۵ آیه، انّا ٲنزلنا، اهل الکتاب.
* قدر مشترک: (منطق ) مفهومی کلی که در افراد خود مشترک باشد، مانند وجود که ماهیت آن مقداری است مشترک در افراد موجودات، اعم از انسان و حیوان.
۱. اندازه، اندازۀ چیزی.
۲. [قدیمی] طاقت، قوه، توانایی.
۳. فرمان الهی، سرنوشت و آنچه خداوند برای بندگان خود مقدر نموده.
۴. توانگری.
۵. (نجوم ) هریک از مراتب کواکب در کوچکی و بزرگی.
۶. سرسخت: حریف قدر.
دیگ.