حتما برای شما هم پیش آمده است، واژه معطل را بشنوید یا مشاهده کرده باشید و از معنی دقیق آن مطلع نباشید، در این مطلب معنی دقیق این کلمه را مرور میکنیم ( معطل یعنی چه ? ).
فهرست مطالب
معنی معطل
مترادف و معادل واژه معطل:
- بلاتکیف
- منتظر
- بی حاصل
- بی کار
- عاطل
- بی مصرف
- بی استفاده
- فروهشته
- معلق
- چشم به راه
- سرگردان
- بیکاره
- مانده
- درنگ
- فروگذاشته شده
- بیکارمانده
- تعطیل کننده
آوا: | /mo~attal/ |
اشتباه تایپی: | luxg |
معطل به انگلیسی: | kept waiting detained suspended inactive |
تلفظ معطل:
معنی معطل در لغتنامه دهخدا
معطل [ م ُ ع َطْ طَ] ( ع ص ) زمین مرده هیچکاره ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).
|| زن که پیرایه بر وی نکنند ( مهذب الاسماء )، بی پیرایه ( دهار )، زن پیرایه از وی برکشیده ( از منتهی الارب ) ( از محیط المحیط )، و رجوع به تعطیل شود.
|| بیکار مانده و فروگذاشته ( آنندراج ) ( غیاث )، متروک شده، ترک کرده شده، گذاشته شده، مهمل گذاشته و اهمال شده ( ناظم الاطباء ) : هیچ موجودی معطل نیست ( از رساله سیر و سلوک خواجه نصیر طوسی )، لامعطل فی الوجود ( امثال و حکم ص 1358 )، || باطل ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ). هدر. مهدور :
نظری مباح کردند و هزار خون معطل
دل عارفان ببردند و قرار هوشمندان(سعدی)
|| از کار بازمانده. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ) :
دو دستم به سستی چو پوده پیاز
دو پایم معطل دو دیده عرن(ابوالعباس یادداشت به خط مرحوم دهخدا )
|| نامسکون وغیرمعمور ( ناظم الاطباء )، خراب. ویران ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا )، || استعمال ناشده ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون )، || معدوم و ناپدید ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون )، || ناتوان و بیچاره و بینوا و درمانده و نادار ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ).
|| بی فایده و بیحاصل ( ناظم الاطباء )، || تهی و خالی ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون )، || در انتظار گذاشته. منتظر مانده ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ).
|| سرگردان ( ناظم الاطباء )، || کهنه شده ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون )، || یکی از اقسام طرح است و طرح ، انداختن حروف معجم یا مهمل است از شعر یا انشا. و رجوع به طرح شود.
معطل [ م ُ ع َطْ طِ ] ( ع ص ) آنکه صانع عزوجل را انکار کند و شرایع را باطل انگارد، ج ، معطلون ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) :
ورش تو نیست نهی خود معطلی به یقین
از این دو دانش توحید توبه عیب و عوار(ناصرخسرو دیوان چ سهیلی ص 179 )
دی جدل با معطلی کردم
که ز توحید هیچ ساز نداشت(خاقانی)
معنی معطل در لغتنامه معین
(مُ عَ طَّ ) [ ع ] (اِمف) بی کار، بی کار – مانده، بی فایده .
(مُ عَ طِّ ) [ ع ] (اِفا) کسی که خداوند را انکار می کند و شعائر را باطل می داند.
معنی معطل در فرهنگ عمید
- بیکارمانده، بیکار.
- فروگذاشته شده.
- تعطیل کننده.
- کسی که وجود خداوند را انکار کند و شرایع را باطل انگارد.
معطل به عربی
عربی | فارسی |
---|---|
متقاعس | معطلكننده |
تقاعس عن | نسبت به معطل كرد |
انتظار | معطل شدن |
طاوَلَ | معطل كرد |
ماطَلَ | معطل كرد |
تباطُؤُ | معطل كردن |
مماطلة | معطل كردن |
احجز | معطل كردن |
احجز , تريث | معطل كردن |
تريث |
مطالب پیشنهادی
معطل یعنی چه ?