شاید شما هم در مورد نوشتن ازل یا عزل دچار شک شوید که کدام املا درست می باشد، در این مطلب املای این واژه را بررسی میکنیم تا در هر مورد از املای صحیح استفاده کنیم ( ازل یا عزل ? ).
املای صحیح این کلمات به معنای مورد نظر شما بستگی دارد . اگر منظور شما «اخراج، برکناری و… » است املای درست « عزل » میباشد. اما اگر منظور شما « از ابتدای خلقت، آغازگی و…» است املای درست آن « ازل » است .
فهرست مطالب
عزل یعنی چه ?
مترادف و معادل واژه عزل:
- اخراج
- انفصال
- برکناری
- خلع
- منفصل
- انفصال
- برکناری
- بیرون کردن
- کنار گذاشتن
- بیکار کردن
- جداکردن
- بازداشت از کار و شغل
متضاد عزل: | استخدام |
جمع عزل: | اعزل |
آوا: | /~azl/ |
عزل به انگلیسی: | deposition deposal removal from office |
(عَ زْ ) [ ع ] (مص م) برکنار کردن، از کار بازداشتن
از کار بازداشتن، بیکار کردن، برکنار کردن
معنی عزل در لغتنامه دهخدا
عزل [ ع َ ] ( ع مص ) یکسو نمودن و جدا کردن و بیکار ساختن ( از منتهی الارب ) جدا کردن ( دهار )، جدا کردن و معزول کردن ( المصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی )، بازداشتن چیزی را از غیر و یکسو نمودن و اخراج کردن ( از ناظم الاطباء ) دور کردن چیزی را به کناری و جدا کردن آن ( از اقرب الموارد ) از کار انداختن بیکار کردن، معزول کردن، مقابل نصب، مقابل تولیت، پیاده کردن از عمل، از کار برکنار کردن.
عزل [ ع َ ] ( ع اِمص ) بیکاری ( غیاث اللغات ) بیغی و بازداشت از کار و شغل و منصب ( از ناظم الاطباء ) معزولی، پیاده کردن از عمل، برکناری از کار :
ستم نامه عزل شاهان بود
چو درد دل بیگناهان بود(فردوسی)
خداوندا مرا معزول کردی
سرانجام همه عمال عزل است
به توقیع تو ایمن بودم از عزل
ندانستم که توقیع تو هزل است ( از ترجمان البلاغه رادویانی )
در خدمت تونیز شکستم ندهد عزل
در دولت تو بیش گرانم نکند وام(مسعودسعد)
بر قد همت قبای عزل بریدم
گرچه ببالای روزگاردراز است(خاقانی)
چون عز عزل هست غم زور و زر مخور
چون فر فقر هست دم مال و مل مران(خاقانی)
یک درم سیم بخویشتن فرانگرفت مگر به عزل و حبس ( ترجمه تاریخ یمینی ص 359 ).
– عزل و نصب: به معنی تغییر و بجایی ( ؟ ) است، و اینکه مردم بضم عین و فتح صاد خوانند خطا است ( از غیاث اللغات ) ( از آنندراج ).
– || از کار برکنار ساختن و به کار گماشتن.
ادامه معنی عزل در لغتنامه دهخدا
|| ( اصطلاح فقه ) بازداشتن آب منی را از زن و نخواستن که فرزند آرد، بازداشتن جماع کننده کنیز خود را از آب منی، یعنی نزدیک انزال خود را عقب کشیدن و در بیرون فرج انزال کردن و نخواستن که فرزند آورد ( از ناظم الاطباء ) عزل کردن آب از زن)، دور کردن آب از زن از بیم بارداری ( از تعریفات جرجانی )، در حدیث است که نهی النبی ( ص ) عن العزل عن الحرة اًلا باذنها ( منتهی الارب )، یعنی پیغمبر ( ص ) عزل کردن زن آزاده را منع کرده است مگربا اذن و رضای خود زن || نزد بعضی از بلغا، آن است که کلام بزبان نرسد، چون این بیت :
عزل [ ع َ ] ( ع اِ ) آنچه پیشکی در بیت المال درآید بی وزن و بی انتقاد تا وقت اداء ( منتهی الارب ) آنچه پیشکی در بیت المال وارد شود در صورتی که غیرموزون و غیرمنتقد باشد ( ناظم الاطباء ) آنچه وزن نشده وسره از ناسره جدانشده، قبل از موعد به بیت المال وارد شود تا وقت ادای دین فرارسد.
عزل [ ع َ ] ( اِخ ) نام ناحیه ای است، و آبی است بین بصره و یمامه، که در شعر امروءالقیس آمده است.
( ع اِمص ) عزل [ ع َ زَ ] بیکاری || بی سازی و بی سلاحی اسم است أعزل را که بمعنی کسی است که سلاح با وی نباشد ( از اقرب الموارد ) || ( اِ ) مؤخر خر: اقرع عزل حمارک: یعنی بر مؤخر و قسمت عقب الاغ خود بزن.
( ع اِمص ) عزل [ ع ُ ] ضعف، ضعف و سستی || بیکاری || بی سازی و بی سلاحی || ( ص ، اِ ) ج ِ أعزل ( منتهی الارب ) رجوع به اعزل شود.
عزل [ ع ُ زُ ] ( ع ص ) مرد بی سلاح، آنکه سلاح با او نباشد ج ، اَعزال، عزل [ ع ُزْ زَ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ أعزل، رجوع به اعزل شود.
ازل یعنی چه ?
مترادف و معادل واژه ازل:
- بی آغاز
- سرمدی
- همیشگی
- دیرینگی
- بی آغاز
- همیشگی
- اَسَر
- اسر
متضاد ازل: | ابد |
آوا: | /~azal/ |
ازل به انگلیسی: | eternity without beginning etemity without beginning |
ازل یا عزل ?
معنی ازل لغتنامه در دهخدا
ازل [ اَ ] ( ع مص ) بازداشتن ( تاج المصادر بیهقی ) بازداشتن کسی را ( منتهی الارب ) حبس || کوتاه کردن رسن اسب و گذاشتن آنرا: ازل الفرس ( از منتهی الارب ) || بازداشتن چهارپای از چراگاه از بیم ( زوزنی ) نگذاشتن شتران خود را بچراگاه از ترس یا از قحط: ازلوا اموالهم ( از منتهی الارب ) || در چاه بماندن ( زوزنی ) || در تنگ سال درآمدن ( منتهی الارب ) در تنگی و سختی افتادن، در تنگی و خشکی سال شدن ( تاج المصادر بیهقی ) || ( اِ ) تنگی و سختی سال ( منتهی الارب ) قحطسالی، شدت ( مهذب الاسماء ).
( ع اِ ) ازل [ اَ زَ ] همیشگی ( منتهی الارب ) ( غیاث ) ( السامی فی الاسامی ) ( دستوراللغة ) ( مهذب الاسماء ) || زمانی که آنرا ابتدا نباشد ( منتهی الارب ) ( غیاث اللغات ازکنز ) اوّل اوّلها، مقابل ِ ابد، عبارتست از استمرارو امتداد وجود در ازمنه مقدر غیرمتناهی در جانب گذشته، چنانکه ابد عبارت از استمرار وجود است در ازمنه مقدر غیرمتناهی در جانب آینده ( تعریفات جرجانی ).
ازل ، بفتح الف و زای معجمه، دوام وجود در زمان گذشته باشد، چنانچه ابد دوام وجود در زمان آینده است ، همچنان که سابقاً در معنی کلمه اَبَد ذکر گردید و در شرح طوالع در بیان حدوث اجسام گفته است که اَزَل ماهیتی است که اقتضاء عدم مسبوقیت بغیر کند و همین معنی منظور است از آنچه گفته اند که : اَزَل نفی اولیت باشدو پاره ای دیگر گفته اند که : اَزَل استمرار وجود در زمانهای مقدره غیرمتناهیه باشد در طرف زمان گذشته – انتهی، در صورتی که معنی آخرین عین معنی اولین است.
ادامه معنی ازل در لغتنامه دهخدا
از برای یک بلی کاندر ازل گفته ست جان
تا ابد اندردهد مرد بلی تن در بلا(سنائی)
دروازه سرای ازل دان سه حرف عشق
دندانه کلید ابد دان دو حرف لا(خاقانی)
سفیدروی ازل مصطفی است کز شرفش
سیاه گشت به پیرانه سر سر دنیا(خاقانی)
بر سر همت بلافخر از ازل دارم کلاه
بر تن عزلت بلاسعی از ابد برّم قبا(خاقانی)
در ازل آن کعبه بود قبله دین هدی
تا ابد این کعبه باد قبله مجد و ثنا(خاقانی)
خیز که استاده اند راهروان ازل
بر سر راهی که نیست تا ابدش منتها(خاقانی)
باقی بمان که تا ابد از بخشش ازل
ملک زمانه بر تو مقرر نکوتر است(خاقانی)
شاهنشهی است احمد مرسل که ساخت حق
تاج ازل کلاهش و درع ابد قبا(خاقانی)
|| همیشه ( مهذب الاسماء )
توفیق ازل: تأیید الهی در ازل.
ازل [ اَ زَل ل ] ( ع ص ) مرد شتاب || آنکه بر پیشانی اثر شکستگی یا زائد از شجّه دارد ( منتهی الارب ) || آنکه ران و سرونش لاغر باشد، لاغرسرین ( مهذب الاسماء ) مرد سبک سرین، مؤنث : زَلاّء ( منتهی الارب ) || گرگ لاغرسرون، گرگ لاغر و سبک سرین و او از کفتار و گرگ زاید ( منتهی الارب ) و آنرا ارسح نیز گویند: الأزل ارسح یتولّد بین الذئب و الضبع.
|| ( اصطلاح عروض ) فاع چون از مفاعیلن خیزد بسبب افتادن دو ( ( سبب ) ) آخر، آنرا ازل خوانند ( المعجم فی معاییر اشعارالعجم چ طهران ص 37 ).
ازل [ اَ زِ ] ( ع ص ) سخت، اَزْل اَزِل: قحط بسیار سخت، ازل [ اُ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ اَزول، ازل [ اِ ] ( ع اِ ) کذب، دروغ ( مهذب الاسماء ): ما فی حبی ازل: ای کذب، ( منتهی الارب ) || بلا ( منتهی الارب ).
معنی ازل در لغتنامه معین
(اَ زَ ) [ ع ] (اِ) زمان بی ابتداء
فرهنگ عمید
- آنچه اول و ابتدا نداشته باشد، همیشگی، دیرینگی.
- زمان بی ابتدا.
- = زلل
ازل یا عزل ?
مطالب پیشنهادی
ازل یا عزل ?
ازل به معنای ابتدا نداشتن، بی آغازی است. در واقع، به زمانی اشاره دارد که آغازی وجود نداشته باشد. ازل در فلسفه، به استمرار بی نهایت زمان در گذشته نیز اطلاق می شود.
عزل به معنای برکنار کردن، از کار بازداشتن، و بیکار کردن است.
در زبان فارسی، از این دو کلمه در معانی مختلفی استفاده می شود. برای مثال:
ازل و ابد: عبارتی است که به زمان بی نهایت در گذشته و آینده اشاره دارد.
عزل و نصب: به معنای برکناری و انتصاب افراد به مناصب مختلف است.
نکته: هر دو کلمه ازل و عزل ریشه ی عربی دارند.
برای درک بهتر معنای هر یک از این کلمات، باید به مورد استفاده ی آنها توجه کرد.