حتما برای شما هم پیش آمده است اصطلاح خلل و فرج را بشنوید یا مشاهده کرده باشید و از معنی دقیق آن مطلع نباشید، در این مطلب معنی دقیق این کلمه را مرور میکنیم (خلل و فرج یعنی چه ?).
معنی خلل و فرج
مترادف و معادل خلل و فرج:
- روزنه
- منفذ
- سوراخ ریز
- خلل وفرج
- رخنه
- سوراخهای بدن
- منافذ بدن
- مسامات بدن
- مفاتیح عرق
- منفذها
- سوراخ ها
- محل های نفوذ
آوا: | /xolalofaraj/ |
خلل و فرج به انگلیسی: | eye, pore, porositypores |
خلل و فرج به عربی: | مسام |
اشتباه تایپی: | ogg , tv[ |
خلل و فرج در لغتنامه دهخدا
خلل و فرج [ خ ُ ل َ ل ُ ف ُ رَ ] ( ترکیب عطفی، اِ مرکب ) منافذ و سوراخهای ریز چون خلل و فرج بدن (خلل و فرج یعنی چه ?).
معنی خلل در لغتنامه دهخدا
خلل [ خ َ ل َ ] ( ع اِ ) گشادگی میان دو چیز، رخنه، || مخرجهای باران از ابر، || بندگی مردم ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ) ( از اقرب الموارد )، || پراکندگی در رأی ( از منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب )،|| عیب ( یادداشت بخط مؤلف ) :
با سخن گفتن تو هر سخنی باخلل است
(فرخی)
با ستود خرد تو خرد خلق سقیم
- || نقصان ( یادداشت بخط مؤلف ): هر کسی… مرکب است از چهار چیز… و هرگاه که یک چیز از آنرا خلل افتد ترازوی راست نهاده بگشت ( تاریخ بیهقی ).
- باخلل : بانقصان : چون بوذرجمهر حکیم از دین گبرکان دست بداشت که دینی باخلل بوده است ( تاریخ بیهقی ).
- || پریشانی، نابسامانی.
- || خطا، زلت، گناه ( از یادداشت بخط مؤلف ).
- بی خللی: بی خطایی.
- || گزند، آسیب ( یادداشت مؤلف ).
|| خرابی، فساد، تباهی در کار ( از منتهی الارب ) ( یادداشت بخط مؤلف ): از شغلهایی که بدیشان مفوض بود که جز بدیشان راست نیامدی… خواستند و دلها از ما و کارهای ما برداشتند و خلل آن بملک پیوست ( تاریخ بیهقی ) چون قائد را… در باب خانه و اسباب او احتیاط فرمود تا خللی نیفتد ( تاریخ بیهقی )، اندیشید نباید که در راه خللی افتد ( تاریخ بیهقی ) بفر دولت عالی برمراد و هیچ خلل نیست ( تاریخ بیهقی ).
- خلل [ خ ِ ل َ ] ( ع اِ ) آنچه در میان دندانها ماند از طعام و واحد آن خلة است : هو خللهم او در میان آنهاست ( از منتهی الارب ).
- ( ع اِ ) خلل [ خ ِ ل َ ] ج ِ خلة ( منتهی الارب ).
- خلل [ خ ُ ل َ ] ( ع اِ ) ج ِ خلة ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ).
- خلل و فرج : سوراخهای بدن، منافذ بدن، مسامات بدن، مفاتیح عرق ( یادداشت بخط مؤلف ).