حتما برای شما هم پیش آمده است کلمه مقتضی را بشنوید یا مشاهده کرده باشید و از معنی دقیق آن مطلع نباشید، در این مطلب معنی دقیق این کلمه را مرور میکنیم (مقتضی یعنی چه ?).

مقتضی
مقتضی

معنی مقتضی ?

مترادف و معادل واژه مقتضی:

  • اقتضاکننده
  • درخور
  • درخواست شده
  • مناسب
  • شایسته
  • حاجت
  • ضرورت
  • لزوم
  • سبب
  • موجب
  • علت
  • درست
  • بجا
  • منصف
  • بامروت
  • منصفانه
  • مستحق
  • بی طرف
  • فریور
  • عادل
  • با عدالت
  • باانصاف
  • مشروع
آوا:/moqtazi/
مقتضی به انگلیسی:advisable, suitable
appropriate, fit
مقتضی به عربی:فقط , مادة , مستحسن
مستحق , ملائم , مناسب
نوبة , وسیلة
معنی مقتضی ?

تلفظ مقتضی:

تلفظ مقتضی

معنی مقتضی در لغتنامه دهخدا

مقتضی [ م ُ ت َ ضا ] ( ع ص ، اِ ) تقاضا کرده شده، تقاضاکرده و رجوع به مقتضا شود.

|| وام خواسته || مضمون، مدلول، مفهوم، معنی، مفاد، فحوی، تفسیر، تأویل، مقصود، منظور، مراد و رجوع به مقتضا شود || در اصطلاح نحویان، اعراب را گویند و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود.

مقتضی [ م ُ ت َ ] ( ع ص ) تقاضاکننده درخواست کننده و طلب کننده و برآورنده، اقتضا کننده، ایجاب کننده: و چون وقت مقتضی آن بود هرآینه برحسب زمان برزفان آمد، چون عنایت وهاب بی ضنت عز شانه مقتضی آن بود که خاقان منصور را… بر تخت سلطنت بنشاند…، طریقه حزم مقتضی آن است که بعد از اجتماع سپاه… این عزیمت امضا یابد || سبب، موجب، باعث :

گفت ای خواجه پشیمانی ز چیست
چیست آن کاین خشم و غم را مقتضی است (مولوی)

ضوء جان آمد نماید مستضی
لازم و ملزوم و نافی مقتضی (مولوی)

|| شایسته، درخور، مناسب: اقدام مقتضی به عمل آمد، دکتر خیام پور نویسد: در امثال عبارت «پاسخ مقتضی داده شود»، به فتح ضاد [ م ُ ت َ ضا ] یعنی اسم مفعول است، ولی معمولاً به کسر ضاد [ م ُ ت َ ] یعنی به صیغه اسم فاعل خوانند.

در اصطلاح نحویان، آنچه موجب گردد که کلمه صلاحیت اعراب پیدا کند و مقتضی [ م ُ ت َ ضا ] به صیغه اسم مفعول اعراب را گویند و رجوع به همین مأخذ شود.

در فلسفه گاه به معنای علت و مرادف با آن به کار برده شده است و گاه به معنای امری است که نزدیک به شرط است ولکن اکثر همان معنای علت را از آن می خواهند.

معنی مقتضی در لغتنامه معین

(مُ تَ ضا ) [ ع ] =

  1. (اِمف) اقتضا شده
  2. تقاضا شده، درخواست شده
  3. (ص) در فارسی لازم، لازمه


(مُ تَ ) [ ع ] =

  1. (اِفا) اقتضاکننده، تقاضاکننده
  2. شایسته، درخور
  3. مطابق، موافق
  4. سبب، موجب

فرهنگ عمید:

  1. اقتضا کننده، موجب.
  2. تقاضا کننده، خواهان

مقتضیات یعنی چه ?

مترادف و معادل واژه مقتضیات:

  • ضروریات
  • اقتضا کننده ها
  • مناسبت ها
  • حاجات
  • نیازها

/moqtaziyyAt/

مقتضیات در لغتنامه دهخدا

مقتضیات [ م ُ ت َ ض َ ] ( ع ص ، اِ) ج ِ مقتضیة، تأنیث مقتضی [ م ُ ت َ ضا ]، خواهش شده ها، خواسته شده ها، تقاضاشده ها، بایسته ها، واجبات: چه مراد از عمل استعمال جوارح است در مقتضیات احکام شریعت و اقرار استعمال زبان است در ادای کلمه شهادت ( مصباح الهدایه چ همایی ص 287 ).

|| اوضاع، احوال : در چنین مقتضیاتی مصلحت نیست که همه چیز آشکارا گفته شود || لوازم، احتیاجها و ضرورتها، ( ناظم الاطباء ) : اعتدال میان متحرکات و سوا کن کلام منظوم از مقتضیات وزن است ( المعجم ) || نتایج ناگزیر || سرگذشتها و اتفاقات ( ناظم الاطباء ).

معنی مقتضیات در لغتنامه معین

( ~ ) [ ع ] (اِمف) جِ مقتضیه =

  1. خواهش شده ها، طلب شده ها
  2. لوازم


( ~ ) [ ع ] (اِفا) جِ مقتضیه =

  1. اقتضاکننده ها
  2. شایسته ها
  3. حاجات، ضرورت

فرهنگ عمید:

  1. سزاوار، شایسته، مناسب
  2. لوازم، ضروریات
  3. اقتضاکننده ها

معنی مقتضی در فقه

«مقتضی» در لغت یعنی: لازم، واجب، بایسته و مورد نیاز مقصود از مقتضی در محاورات عرفی و اصطلاح اصولی، فراهم و تمام بودن شرایط لازم برای تأثیر سبب است.

مثلاً هرگاه آتش وجود داشت می گوییم: مقتضی برای سوزاندن موجود است، اما وجود مقتضی به تنهایی برای وجود و تحقّق اثر و معلول کافی نیست، بلکه باید مانع نیز وجود نداشته باشد، یعنی مانعی نباشد که وجود آن، مانع تحقّق مسبّب و تأثیر آن مقتضی شود.

در مثال فوق، اگر لباس ضد حریق بر تن کسی بود که به آتش نزدیک می شود، هر چند مقتضی برای سوزاندن (آتش) موجود است، ولی مانعی هست (لباس ضد حریق) که مانع از تأثیر مقتضی می شود.

در امور شرعی، هرگاه مقتضی موجود بود و شک کردیم در وجود و عدم وجود مانع، قاعده ای هست به نام «قاعده مقتضی» که بر اساس آن، وجود مانع را باید منتفی پنداشت.

مطالب پیشنهادی

به این پست امتیاز بدید...

خیلی ضعیف/ضعیف/متوسط/خوب/عالی

میانگین امتیازات :4.9 تعداد آرا: 229

هنوز کسی رای نداده...




طراحی سایت بیوگرافی شما
یکبار هزینه برای 5 سال
آدرس دلخواه شما با پسوند .ir