حتما برای شما هم پیش آمده است کلمه سریر را بشنوید یا مشاهده کرده باشید و از معنی دقیق آن مطلع نباشید، در این مطلب معنی دقیق این کلمه را مرور میکنیم (سریر یعنی چه ?).
فهرست مطالب
معنی سریر
مترادف و معادل واژه سریر:
- اریکه
- اورنگ
- تخت
- مسند
- تخت پادشاهی
- عرش
اسم سریر: اسمی دخترانه و عربی است که به معنی تخت پادشاهی میباشد.
آوا: /sarir/ اشتباه تایپی: svdv
wvdv
evdvسریر به اسپانیایی: almuerzo
trono
tentempi
bocadilloسریر به آلمانی: (imbi (m
(strkung (f
(imbu (mسریر به ایتالیایی: [spuntino[noun سریر به سوئدی: biskopsstol
tron
mellanml
matbitسریر به فنلاندی: v lipala
تلفظ سریر:
معنی سریر در لغتنامه دهخدا
سریر [ س َ / س ِ ] ( اِ ) سرویسه است که قوس و قزح باشد ( برهان )، قوس و قزح و آن را سدکیس و سرویسه نیز خوانند ( جهانگیری )، آزفنداک، آژفنداک، تیرآژه. [ س َ ] ( ع اِ ) سریر اورنگ و تخت ( برهان )، تخت پادشاه ( جهانگیری )، تخت و اورنگ و سریر فعیل به معنی مفعول است مشتق از سَر به معنی بریدن است پس به اعتبار بریدن و تراشیدن چوب تخت را سریر گویند: ج، اَسِرَّه، سُرُر، تخت آراسته ( دهار ) :
کنون تا بجای قباد اردشیر
بشاهی نشست از فراز سریر(فردوسی)
بنشین در بزم بر سریر به ایوان
خرگه برتر زن از سرادق کیوان(منوچهری)
ای زده تکیه بر بلندسریر
بر سرت خز و زیر پای حریر(ناصرخسرو)
ور چون تو جسم نیست چه باشد همیش تخت
معنی تخت و عرش یکی باشد و سریر(ناصرخسرو)
سریر دولت و دیهیم شاهی
علایی رنگ و مسعودی نگار است(مسعودسعد)
دیگری به نور هدایت عقل بر سریر قنات نشسته ( کلیله و دمنه ).
تاج و سریر خسرو مازندران ز رشک
خورشید را گذار همانا برافکند(خاقانی)
سریر ملک عطا داد کردگار ترا
بجای خویش دهد هرچه کردگار دهد(ظهیرالدین فاریابی)
سرم را تاج و تاجم را سریری
هم از پای افکنی هم دست گیری(نظامی)
سریر جهانداری آنجا نهاد
بر او روزکی چند بنشست شاد(نظامی)
همچو ابراهیم ادهم از سریر
عشقشان بی پا و سر کرد و فقیر( مثنوی دفتر ششم ص 501 )
نه بر باد رفتی سحرگاه و شام
سریر سلیمان علیه السلام(سعدی)
کسی کو طریق تواضع رود
کند بر سریر شرف سلطنت(ابن یمین)
|| قرارگاه سر از گردن، آنجا که به گردن پیوندد از سر، || ملک || نعمت || فراخی زندگانی || اصل و قوام هرچیزی. || جنازه بی مرده تابوت : جسد متعفن آن مدبر را در سریری نهاده از شهر بیرون بردند || آنچه بر پشته باشد از ریگ و خوابگاه و پیه گیاه بر وی.
ادامه معنی سریر در لغتنامه دهخدا
- سریر فلک: بنات النعش ( ناظم الاطباء ).
- سریر مرده: تابوت ( ناظم الاطباء ).
- سریرمعدلت مصیر: اورنگ عدالت ( ناظم الاطباء ).
سریر [ س َ ] ( اِخ )دهانه جویی است نزدیک جار که کشتی های حبشه که به مدینه آیند آنجا لنگر کنند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). [ س َ ] ( اِخ ) سریر موضعی است به دیار بنی دارم و بنی کنانه ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) جایگاهی در دیار بنی دارم در یمامه ( از معجم البلدان ).
سریر [ س َ ] ( اِخ ) نام ولایتی است و جایی نیز هست که غار کیخسرو آنجاست ( برهان ). نام قلعه ای است که در آنجا تخت و جام کیخسرو بوده و اسکندر بدانجا رفته پادشاه آنجا را سریری گفتندی، اگر بمناسبت تخت است سریر عربی است و فارسی نیست ( آنندراج ) ( انجمن آرا )، رجوع به سریرافراز شود. [ س َ ] ( اِخ ) سریر مملکتی است میان بلاد آلان و باب الابواب و او را پادشاهی است بر سر خود و دینی و ملتی جداگانه ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) مشرق و جنوب و حدود ارمنیه و مغرب وی حدود روم است و شمال وی ناحیت الانست و این ناحیتی با نعمت سخت بسیار است. کوهیست و دشتی و نشست پادشاه آنجا به قلعه موسوم به قلعه ملک است.
و او را تختی عظیم است از زر سرخ و نشست سپهسالار آن به شهری است موسوم به خندان و شهر رنجس و سقط دیگر از این ناحیت است.و از این دو شهر برده بسیار افتد بمسلمانی ( حدود العالم ) کشور وسیعی است بین الان و باب الابواب و از دو راه بیش ندارد یک راه ببلاد خزر و راه دیگر ببلاد ارمنستان میرود ( از معجم البلدان ) رجوع به نزهةالقلوب ص 243، 244، 255، 258، 296، و التفهیم ص 200 شود( سریر یعنی چه ? ).
سریر در زبان عربی
متن اصلی | معنی |
---|---|
سَرِير | سَرِير : ج أَسِرَّة و سُرُر [سرّ]: نعمت و فراخى و آسانى زندگى تخت كه معمولًا بر تخت شاهى اطلاق مى شود تخت خواب، جاى قرار گرفتن سر در گردن ريگهائى كه بر روى تپه باشد. |
سرير | سرير : بستر , کف , حرف توخالي وبي معني خوابگاه (درکشتي يا ترن) , هرگونه تختخواب تاشو تختخواب سفري , رختخواب بچگانه برانکار يا تخت مخصوص حمل مريض جنايت کار , از جان گذشته , لوطي محله اوباش , رند , ادم رذل , فرومايه پست و حقير , بدکار , تبه کار جاني , جنايت اميز |
مطالب پیشنهادی
سریر یعنی چه ?