حتما برای شما هم پیش آمده است، « آماج » را بشنوید یا مشاهده کرده باشید و از معنی دقیق آن مطلع نباشید، در این مطلب معنی دقیق این کلمه را مرور میکنیم (آماج یعنی چه ?).
فهرست مطالب
معنی آماج
مترادف و معادل واژه آماج:
- آماجگاه
- تیر
- تیررس
- مقصد
- نشان
- نشانه
- هدف
- پرتاب
- آلت آهنی جهت شیاردادن زمین
- آماجگاه = خاک توده کرده که نشان تیر بر آن نصب کنند
آوا: | /~AmAj/ |
اشتباه تایپی: | Hlh[ |
تلفظ آماج:
آماج یعنی چه ?
معنی آماج در لغت نامه دهخدا
آماج ( اِ ) خاک توده کرده که نشان تیر بر آن نصب کنند. آماجگاه :
گر موی بر آماج نهی موی بدوزی
(فرخی)
وین از گهر آموخته ای تو نه بتلقین
چنان چون سوزن از وَشّی و آب روشن از توزی
ز طوسی بیل بگذاری به آماج اندرون بیله(فرخی)
چو تیر انداختی در روی دشمن
حذر کن کاندر آماجش نشستی(سعدی)
|| توسعاً، نشان، نشانه، غرض، هدف، ( دهار ) || پرتاب، تیر پرتاب، تیررَس، بیست و چهار یک ِ فرسنگ. قریب پانصد قدم :
آماج تو از بُست بود تا به سپنج آب
پرتاب تو از بلخ بود تا بفلسطینفرخی
ستاده قیصر و خاقان و فغفور
یک آماج از بساط پیشگه دورنظامی
|| آهن گاوآهن که در زمین فروشود و شیار کند || مجموع آهن جفت، سپار، گاوآهن : جفت الفدّان، ساخت آماج کشاورز ( منتهی الارب ) :
برکند تیر تو زآنسان خاک در آماجگاه
برزگر برکنده پنداری به آماج و کلند(سوزنی)
خواجه بهیبت در او نظر کردند، افتاد و سر او چون آماج در زمین می رفت و سر و گردن او در خاک پوشیده گشت ( انیس الطالبین بخاری ).
تیر، یوع آماج ( صراح ) || اوماج ( مؤید ).
اماج [ اَ ] ( اِ ) توده خاکی که نشانه تیربر آن نهند، آماج || نشانه تیر، آماج || این کلمه از فارسی وارد عربی شده و بمعنی «مسافتی که کمان میتواند تیر را بیندازد» بکار رفته است ( دزی ج 1 )، || افزاربرزیگران، آماج ( برهان قاطع ): نَورَج، نَیرَج، آهن اماج که بدان زمین شیارند ( منتهی الارب ذیل نرج ).
اماج [ اُ ] ( ترکی ، اِ ) نوعی از آش آرد است ( برهان قاطع ) آشی است که از آرد سازند و اوماج نیز گویند: نام آشی آردینه، گلوله های خمیر خرد به اندازه ماش که در آش کنند و این آش را آش اماج گویند، آردهاله، سخینة، اوماج : آرد آن [ دیمه ] سفیدتر و باقوت تر باشد و لایق رشته و اماج باشد، و رجوع به اوماج شود.
معنی آماج در لغتنامه معین
آماج ( اِ ) =
- تلی از خاک که نشانه تیر را بر روی آن قرار دهند.
- نشان، نشانه، هدف
معنی آماج در فرهنگ عمید
آماج =
- نشان، نشانه، هدف: چو تیر انداختی در روی دشمن / حذر کن کاندر آماجش نشستی (سعدی: ۷۶ ).
- جایی که نشانۀ تیر را روی آن قرار بدهند، فاصله تیرانداز تا هدف، نشانه گاه
- تیررس
- آلتی آهنی که برزگران با آن زمین را شیار کنند، گاوآهن: برکند تیر تو زآن سان خاک در آماجگاه / برزگر برکنده پنداری به آماج و کلند (سوزنی: مجمع الفرس: آماج ).
- (اسم مصدر ) نشانه گیری.
- آشی که در آن گلوله های کوچک خمیر می ریزند.
- گلوله های کوچک خمیر که در آشی به همین نام می ریزند.
آماج به انگلیسی
- bull’s-eye
- butt
- end
- mark
- object
- objective
- target
- bulls-eye
- pottage with flour
آماج به عربی
متن اصلی | معنی |
---|---|
معترض لـ | آماج |
معرض لـ | آماج |
عُرضَة للهجوم | آماج حمله |
عُرضَةُ للهجوم | آماج حمله |
عرَض نفسه لنقد لاذع | خود را آماج انتقاد شديد قرار داد |
رشق | آماج قرار داد |
معرض للهجوم | آماج هجوم |
مطالب پیشنهادی
آماج یعنی چه ?