حتما برای شما هم پیش آمده است کلمه سیطره را بشنوید یا مشاهده کرده باشید و از معنی دقیق آن مطلع نباشید، در این مطلب معنی دقیق این کلمه را مرور میکنیم ( سیطره یعنی چه ? ).
معنی سیطره
مترادف و معادل واژه سیطره:
- استیلا
- تسلط
- چیرگی
- سلطه
- غلبه
- برگماشته شدن
- پیروز شدن بر فرد یا گروهی
اشتباه تایپی: | sdxvi |
آوا: | /seytare/ |
نقش: | اسم |
سیطره به انگلیسی: | government predominance rule supremacy |
(سَ طَ رَ یا رِ ) [ ع سیطرة ] ۱ – (مص ل) چیره شدن ، غلبه یافتن ۲ – (اِمص) تسلط ، چیرگی.
چیرگی، غلبه، تسلط
تلفظ سیطره:
ترکیبات پرکاربرد
مترادف و معادل « سیطره یافتن »:
- چیره شدن
- استیلا یافتن
- سلطه یافتن
- غلبه کردن
مترادف و معادل « سیطره جویی »:
- استیلاجویی
- سلطه گری
- سلطه طلبی
- چیرگی
مترادف و معادل « سیطره جو »:
- سلطه جو
- استیلاجو
- سلطه طلب
- سلطه گر
معنی سیطره در لغتنامه دهخدا
سیطره [ س َ طَ رَ ] ( ع مص ) برگماشته شدن ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( دهار ) ( مجمل اللغة ) مراقبت و تعهد احوال کسی یا گروهی کردن ( از اقرب الموارد ) || غالب گردیدن ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء )، غلبه یافتن، تسلط یافتن، چیره گشتن || ( اِمص ) غلبه، تسلط، چیرگی ( فرهنگ فارسی معین ).
سیطره به عربی
سيطرة | سيطرة : کنترل |
سَيطَرة | سلطه، تسلط، حاكميت، استيلا [يافتن]، مسلط شدن، سيطره [يافتن]، فائق آمدن، حاكم شدن، چيره گشتن، غالب شدن، غلبه (يافتن) |
السيطرة | السيطرة : سلطه |
تَسَيْطَرَ | تَسَيْطَرَ : تَسَيْطُراً [سيطر] عليهم: بر آنها توان يافت و مسلّط شد، فرمانده شد. |
السيطرة الاجنبية | السيطرة الاجنبية : سلطه بيگانه |
جهاز السيطرة | جهاز السيطرة : بازرس , حسابدار مميز , ناظر |
تمتين السيطرة | تمتين السيطرة : تحکيم سلطه |
استعاد سيطرته علي الموقف | استعاد سيطرته علي الموقف : دوباره بر اوضاع مسلط شد بار ديگر كنترل اوضاع را به دست گرفت |
سَيطَرة على الموقف | كنترل اوضاع، تسلط بر اوضاع، مهار كردن اوضاع، به دستگيري ابتكار عمل |
سَيطَرت قوات الأمن على الموقف | نيروهاي امنيتي كنترل اوضاع را به دست گرفتند، قواي امنيتي بر اوضاع مسلط شدند |
فرض سيطرته | سلطهاش را تحميل كرد، زورگويي كرد، سلطهگري كرد، قدرتش راتحميل كرد |
مسيطر | مسلط، چيره، غالب، مراقب، داراي كنترل، داراي تسلط |
سَيْطَرَ | سَيْطَرَ : سَيْطرَةً [سيطر] عليهم: مُشرِف و مراقب و ديده بان كارها و كردارهاى آنها شد – على الموقف: بر آن وضع چيره شد و غلبه يافت. |
فَرْضُ السيطرة (السلطة) | تحميل قدرت، سلطهجويي، زورگوي، تحميل سلطه |
مطالب پیشنهادی
سیطره یعنی چه ?