حتما برای شما هم پیش آمده است کلمه دژم را بشنوید یا مشاهده کرده باشید و از معنی دقیق آن مطلع نباشید، در این مطلب معنی دقیق این کلمه را مرور میکنیم ( دژم یعنی چه ? ).
فهرست مطالب
معنی دژم
مترادف و معادل واژه دژم:
- افسرده
- اندوهناک
- اندوهگین
- پریشان حال
- مضطر
- مغموم
- خشمگین
- عصبی
- غضبناک
- رنجور
- افسرده
- فرو پژمرده
متضاد دژم: | شاد |
آوا: | /doZam/ /deZam/ |
اشتباه تایپی: | nCl |
نقش: | اسم |
دژم به انگلیسی: | angry gloomy glum |
دژم یعنی چه ?
(دُ ژَ ) (ص مر. ) ۱ – افسرده، دلتنگ ۲ – خشمگین، آشفته
۱- افسرده، رنجور، دلتنگ، اندوهگین
۲-خشمگین
۳- آشفته
۴- [مجاز] ویژگی چشمی که خمار است، چشم مست: دو نرگس دژمّ و دو ابرو به خم / ستون دو ابرو چو سیمین قلم (فردوسی: ۱/۱۹۲ )
تلفظ دژم:
معنی دژم در لغتنامه دهخدا
دژم [ دُ ژَ / دِ ژَ ] ( ص ) پژمان و اندوهگن و از غم فروپژمرده ( از لغت فرس اسدی ) افسرده و غمگین و اندوهناک و رنجور و بیمار و آشفته ( از برهان ) افسرده و اندوهگین ( از جهانگیری ) آشفته و بددماغ، که گویند در اصل دژن بوده است به معنی آشفته و خشمگین ( از غیاث ) ترش و آشفته وغمگین ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) غمگین ( شرفنامه منیری ) صاحب آنندراج به نقل از بهار عجم می نویسد: به معنی بیمار و نزار و نگون و گرفته است چون دل دژم و روی دژم و زلف دژم و چشم دژم و شاخ دژم :
چهارم که دل دور داری ز غم
ز ناآمده غم نباشی دژم(فردوسی)
سپه را بدادی سراسر درم
بدان تا نباشد یکی تن دژم(فردوسی)
– دژم داشتن دل را: هراسان بودن به دل از چیزی :
به پیران چنین گفت پس پیلسم
کزین پهلوان دل ندارم دژم(فردوسی)
– || غمگین داشتن :
هزار قرن به شادی و خرمی بگذار
به لحظه ای دل خود را دژم مدار و نژند(سوزنی)
– شاخ دژم، شاخ پژمرده :
افسردگی طبع بود وهمه فکرت
نبود به ثمر دست رسی شاخ دژم را(واله هروی از آنندراج )
|| تیره. گرفته :
هوای آن دژم و باد آن چو دود جحیم
زمین آن سیه و خاک آن چو خاکستر(فرخی)
– ابر دژم: ابر تیره و سیاه که پرباران است :
کفش به ابر دژم ماند و سخا به مطر
وزآن مطر شده بستان مکرمت خرم(سوزنی)
|| اخمو، اخم آلود، چین بر جبین گرفته :
گه خشم چون چهره کردی نژند
دژم باش و با کس بزودی مخند(اسدی)
– دژم داشتن چهره: گرفتگی و عبوسی و اخم آلودگی دادن به رخسار :
چه بودت چرا چهره داری دژم
شکر خشک داری و نرگس به نم(شمسی یوسف و زلیخا)
ادامه معنی دژم در لغتنامه دهخدا
– دژم داشتن روی: اخم آلود کردن آن :
از غم بود که گاه بهار و گه کسوف
دارند روی خویش دژم ابر و آفتاب(میرمعزی- از آنندراج )
– روی دژم: روی ترش :
نیامدش خوش پیر جاماسب را
به روی دژم گفت گشتاسب را(دقیقی)
|| ترنجیده ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) پژمرده :
بادا رخ عدوی تو همچون بهی دژم
روی تو باد همچو گل از شادی و بهی(رودکی)
|| فروافکنده و اندیشه مند ( برهان ) اندیشه مند، واین معنی را بر غیر آدمی نیز اطلاق کنند ( از برهان و آنندراج و انجمن آرا ): آن دلق پوش مخلص را بینی که دل را چو بستان خندان دارد، آری همواره دیوار بوستانه دژم باشد ( کتاب المعارف ).
– عاشق دژم: عاشق افسرده و اندیشه مند :
آمد به باغ نرگس چون عاشق دژم
وز عشق پیلگوش درآورده سر بهم(منوچهری)
|| سرمست و مخمور ( برهان ) مخمور ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) ( شرفنامه منیری ) :
سیه مژه بر نرگسان دژم
فروخوابنید و نزد هیچ دم(فردوسی)
|| سیاه و تیره و تاریک. ( برهان ) :
ای زلف بتم به شب سیاهی ده باز
وی شب ، شب وصلست دژم باش ودراز(خاقانی)
– دیو دژم: دیو زشت و بدترکیب :
ایزد هفت آسمان کرده ست اندر قران
لعنت اینندجای بر تن دیو دژم(منوچهری)
– روز یا روزگار دژم: روزگار تیره و تار و زشت، گاه تنگدلی و تکدّر، هنگام ناداری و افسرده خاطری :
بدین روزگار تباه و دژم
بیابد ز گنجور ما چل درم(فردوسی)
|| غضبناک و خشم آلود ( ناظم الاطباء )، باخشم، گرفته، تند، مکدر، خشمناک :
همی گفت اگر اژدهای دژم
بیاید که گیتی بسوزد به دم(فردوسی)
|| سرزمین بی گیاه و بی مردم. جای غیر سرسبز، صاحب دستور الاخوان لغت «ایحاش » را بدینسان معنی کرده است: «دژم یافتن جای »، و همین کلمه را صاحب منتهی الارب به «جای بی نبات و بی مردم » معنی کرده است :
دانه پرمغز با خاک دژم
خلوتی و صحبتی کرد از کرم(مولوی)
دژم به عربی
عربی | فارسی |
---|---|
غاضب | دژم |
غاضب , مکتيب | دژم |
مكتيب | دژم |
مطالب پیشنهادی
دژم یعنی چه ?