حتما برای شما هم پیش آمده است واژه «مقدور» را بشنوید یا مشاهده کرده باشید و از معنی دقیق آن مطلع نباشید، در این مطلب معنی دقیق این کلمه را مرور میکنیم (مقدور یعنی چه ?).
معنی مقدور
مترادف و معادل واژه مقدور:
- آنچه در قدرت شخص باشد
- امکان پذیر
- ممکن
- میسر
- میسور
- امرحتمی
- تقدیرشده
- انجام شدنی
- شدنی
آوا: | /maqdur/ |
اشتباه تایپی: | lrn,v |
نقش: | صفت |
متضاد مقدور: | غیرمقدور |
هم خانواده مقدور: | مقدورات مقدورا قدر قادر قدرت مقتدر مقدوریت |
مقدور به عربی: | ممکن |
مقدور به انگلیسی: | convenient possible within one’s power [adj] possible within ones power [n] what is in onespower ability |
(مَ ) [ ع ] (اِمف) قدرت داده شده، توانا شده بر چیزی، ممکن، شدنی.
۱- انجام شدنی، امکان پذیر، ممکن
۲- امر حتمی، مقدر
۳- [قدیمی] قدرت داده شده، توانا شده بر چیزی
تلفظ مقدور:
معنی مقدور در لغتنامه دهخدا
مقدور [ م َ ] ( ع ص ) تقدیرشده و مقدر ( ناظم الاطباء ) امر محتوم، ج – مقادیر ( از اقرب الموارد ) آنچه اراده خدا بر انجام یافتن آن تعلق گرفته، امر ناگزیر: و کان امراﷲ قدراً مقدوراً ( قرآن 38/33 ).
گفته اند… بلا گرچه مقدور، از ابواب دخول آن احتراز واجب ( گلستان چ قریب ص 116 ).
– المقدور کائن: امر مقدر واقعشدنی است.
و رجوع به «المقدر کائن » ذیل مقدر شود || قدرت داده شده ( آنندراج ) توانا شده بر چیزی ( ناظم الاطباء ) || امکان و ممکن و قدرت و توانایی و هر آنچه قابل کنش و کردار باشد ( ناظم الاطباء ).
میسور، میسر، ممکن، شدنی ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ): چندان که توانند و مقدور باشد لشکر برنشانند ( سلجوقنامه ظهیری ص 25 ) چون ابلای عذر خویش کرده باشند و به مقدور خود وفانموده پانصد نفر دیگر به جای ایشان بایستند ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 41 ) یک چندی در آنجایگه از آنچه مقدور بود قوتی می خورد ( مرزبان نامه چ قزوینی ص 38 ).
و آنچه از همه چیزهااز من دورتر است روزی نامقدر است که کسب آن مقدور بشر نیست ( مرزبان نامه چ قزوینی ص 98 ).
– بقدرمقدور: موافق توانایی و به اندازه توانایی، حسب المقدور ( ناظم الاطباء )، به قدری که میسر است، حتی المقدور ( ازیادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
– حتی المقدور: تابتوان، تا حد توانایی، تا آنجا که بشود.
– حسب المقدور: بقدر مقدور ( ناظم الاطباء )، رجوع به دو ترکیب قبل شود.
– مقدور بودن: ممکن بودن و امکان داشتن و قدرت و توانایی داشتن ( ناظم الاطباء ).
مقدور در اشعار فارسی
در تک ایدون جَهَد که باد بزان
که تو گویی قضای مقدور است(ابوالفرج رونی)
بس قلق نیستم همی دانم
رزق مقسوم و بخت مقدور است(مسعودسعد)
دیده بی دیدگان به رأی العین
شکل مقسوم و صورت مقدور(مسعودسعد)
زیر قدر تو آفرید خدای
هر بلندی که هست در مقدور(امیرمعزی)
آنچه گفته است شرع آمده گیر
و آنچه «مقدور کائن » آن بده گیر(سنائی)
مقدور من سری است که در پایت افکنم
گر زانکه التفات بدین مختصر کنی(سعدی)
پنهان به هر فراز که بینی نشیبهاست
مقدور نیست خوشدلی جاودانه ای(پروین اعتصامی)
که تو گویی قضای مقدور است
معنی دقیق هست