حتما برای شما هم پیش آمده است واژه ملغی را بشنوید یا مشاهده کرده باشید و از معنی دقیق آن مطلع نباشید، در این مطلب معنی دقیق این کلمه را مرور میکنیم ( ملغی یعنی چه ? ).
فهرست مطالب
معنی ملغی
مترادف و معادل واژه ملغی:
- برکنار
- بی اثرشده
- برافتاده
- ازمیان رفته
- لغو شده
- باطل شده
- به شمارنیامده
آوا: | /molqA/ |
ملغی به انگلیسی: | cancelled annulled lapsed |
ملغی در عربی: | الغ , من |
تلفظ ملغی:
(مُ غا ) [ ع ] (اِمف) لغو شده، بی اثر شده.
۱- بی اثر شده، لغو شده.
۲- به شمار نیامده.
معنی ملغی در لغتنامه دهخدا
ملغی [ م ُ غا ] ( ع ص ) باطل شده، از شمار افکنده، افکنده، اسقاطگشته ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) لغوشده.
-مصدر ملغی شدن: باطل شدن، لغو شدن ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
-مصدر ملغی کردن: باطل کردن، لغو کردن.
ملغی کردن:
- نابود کردن
- برافکندن
- از میان بردن
لغو یعنی چه ?
مترادف و معادل واژه لغو:
- ابطال
- الغا
- باطل
- بی فایده
- بیهوده
- ملغا
- مهمل
- نقض
- واهی
- یاوه
- بیهوده گویی
- پوچ
- عاطل
- فسخ
- مزخرف
/laqv/
معنی لغو در لغتنامه دهخدا
لغو [ ل َغ ْوْ ] ( ع ص ، اِ ) سخن بیهود، لغی، لغوی، سخن نافرجام، باطل، افکنده، به شمار نیامده، سقط، بی معنی، بیهوده، جرجانی گوید: ضم الکلام ما هو ساقط العبرة منه و هو الذی لا معنی له فی حق ثبوت الحکم.
صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: لغو به فتح لام و سکون غین معجمه در لغت بیهوده و سخن باطل، کما فی مدار الافاضل و در تفسیر قشیری گفته که لغو آن چیزی است که آدمی را از یاد و ذکر خدا غافل سازد و پاره ای گفته اند: لغو چیزی باشد که موجب وسیله نزد خدا نشود. دیگری گفته لغو سخنی باشد که شنیدن آن موجب غفلت از ذکر و یاد حق گردد.
گر از بنده لغوی شنیدی مرنج
جهاندیده بسیار گوید دروغ(سعدی)
|| هیچکاره از هر چیزی || خطا، لغی، لغوی || آنچه در حساب و شمار نیاید از شتربچه و گوسپند ریزه که در دیت داده شود به سبب حقارت و خردی وی. لغی . ( منتهی الارب )
|| گناه. منه : قوله تعالی : لایؤاخذکم اﷲ باللغو فی ایمانکم ( قرآن 225/2 و 89/5 )؛ ای بالاثم فی الخلف اذا کفرتم و بما لایعقد علیه القلب و هو کقولک بلی واﷲ لاواﷲ.
|| استثناء، یعنی در سوگند کلمه اِن شأاﷲ گفتن، سوگندی که به قصد دل نباشد، جرجانی گوید: هو ان یحلف علی شی و هو یری انه کذلک و لیس کما یری فی الواقع هذا عند ابی حنیفة و قال الشافعی هی ما لایعقد الرجل قلبه علیه کقوله لا واﷲ و بلی واﷲ ( تعریفات ): عقد، سوگندبدون لغو و استثناء.
لغو [ ل َغ ْوْ ] ( ع مص ) سخن گفتن.
|| ناامید گردیدن || تر کردن اشکنه را از چربش || بانگ کردن سگ || لغی، لاغیة، ملغاة، بیهوده گفتن، نافرجام گفتن || خطا کردن در سخن || لغا الشی: بطّل ( دزی ).
لغو [ ل ُغ ْوْ ] ( ع اِ ) نوعی زبان و سخن قومی.
معنی لغو در لغتنامه معین
(لَ غْ ) [ ع ] (اِ):
- سخن بیهوده و باطل
- آنچه که به حساب و شمار نیاید
معنی لغو در فرهنگ عمید
- باطل کردن
- (صفت ) باطل، بی فایده
- (اسم ) سخن بیهوده