حتما برای شما هم پیش آمده است کلمه « ناوک » را بشنوید یا مشاهده کرده باشید و از معنی دقیق آن مطلع نباشید، در این مطلب معنی دقیق این کلمه را مرور میکنیم ( ناوک یعنی چه ?).

معنی ناوک
معنی ناوک

معنی ناوک

مترادف و معادل واژه ناوک:

  • پیکان
  • تیر
  • خدنگ
نقش: اسم
آوا: /nAvak/
اشتباه تایپی: kh,;kh,;
ناوک به انگلیسی:small arrow
small boat
or canal
groove
nozzle
pipe
ridge
معنی ناوک در لغتنامه معین ?

(وَ ) (اِمصغ) تیر، تیری که با کمان اندازند

معنی ناوک در فرهنگ عمید ?

۱- [مصغرِ ناو] ناو کوچک
۲- تیر، تیری که با کمان انداخته شود

معنی ناوک در لغتنامه دهخدا

ناوک [ وَ ] ( اِ مصغر ) ( از: ناو + ک ، تصغیر و نسبت و شباهت ) ناوه، مصغر ناو است، ناو خرد و کوچک || نوعی از تیر باشد و آن تیری است کوچک، و بعضی گویند آلتی است چوبین و میان خالی که تیر ناوک را در میان آن گذاشته می اندازند و بعضی گویند ناوی باشد از آهن که تیر کوچکی در آن نهند و بعد از آن کمان گذاشته اندازند.

تیر کوچک که در غلاف آهنین یا چوبین که مانند ناوی باریک بود گذارند و ازکمان سردهند تا دورتر رود و بدین وجه آن را ناوک گویند. ( فرهنگ رشیدی ). نوعی از تیر باشد و بعضی گویند آلتی است میان خالی که تیر ناوک را در میان آن گذاشته می اندازند که راست رود، و کمان این چوب را تخش گویند و به کثرت استعمال تیر مذکور را تیر ناوک خوانده اند و این مجاز است و این تیر کوچک باشد نسبت به سایر تیرها و همین معنی شهرت دارد، بلکه به معنی مطلق تیر شهرت گرفته و بعضی بر آنند که در اصل به معنی تیر است و کاف برای نسبت، و این تیر به ناو که چیز میان تهی است نسبت دارد و صاحب مصطلحات الشعرا گوید: ناوک نی که تیر کوچک معروف در آن گذاشته و به زه کمان بند کرده گشاد دهند.

تیر شخش باشد و آن آلتی دارد که مجوف است و از میان بیرون آید، و به تیر کمان متعارف نیز گویند. ( فرهنگ خطی ). تیر خرد و کوچک. تیری که به چابکی و راستی به نشانه برخورَد و تیری که از نی ساخته شده و بدان مرغان را شکار کنند و لوله میان کاواک که در آن تیرکوچک گذاشته می اندازند:

|| آلتی که از آن گندم و جو در گلوی آسیا ریزد، ناوی که از آن گندم در گلوی آسیا ریزند، ناو، ناوه || شیاری که در پشت آدمی می باشد، چوبک [ ظ: جویک ]، میان پشت آدمی را نیز گویند، دستگیر کمان || نی و هر چیز شبیه به آن که میان وی طبعاً خالی بود و یا خالی کرده باشند || ناو، مجرا، رجوع به ناو و ناوه شود. || نیستان || نیش زنبور || سپار و قلبه آهن || ( ص ) زود، چابک، چالاک، جلد، شتاب.

واژه ناوک در اشعار فارسی

بیامد یکی ناوکش بر میان
گذارنده شد برسلیح کیان (فردوسی)

زمین تان سراسر بسوزم همه
تنان تان به ناوک بدوزم همه (فردوسی)

سپهرم بترمد شد و بارمان
بکردار ناوک بجست از کمان (فردوسی)

برون پرّاند از نخجیر ناوک
من این صد بار دیدستم نه یک بار (فرخی)

جهانی وز تو یک فرمان سپاهی وز تو یک جنبش
حصاری وز تو یک ناوک مصافی وز تو یک حمله (فرخی)

بود بر دل ز مژگان خلنده
گهی تیر و گهی ناوک زننده (لبیبی)

گر ناوکی اندازد عمداً بنشاند
پیکان پسین ناوک در پیشین سوفار (منوچهری)

مهره ناچخ بکوبد مهره های گردنان
نشتر ناوک بکاودعِرقهای سهمگین (منوچهری)

به نیزه درون ره چنان ساخته
کز او ناوکی دارد انداخته (اسدی)

وآن را که روزگار مساعد شد
با ناوکی نبرد کند سوزنْش (ناصرخسرو)

ناوک اسفندیار انداخته باد شمال
درقه رستم به روی اندر کشیده آبگیر (امیرمعزی)

بی آنکه شد کشیده یکی خنجر از نیام
بی آنکه شد گذارده یک ناوک از کمان (امیرمعزی)

بربسته میان و درزده ناوک
بگشاده عنان و درچده دامن

( از کلیله و دمنه )

ز بیم خنجر برّان او در بیشه سال و مه
ز نوک ناوک پرّان او در کوه جاویدان (جبلی)

ای در کمند زلفک تو حلقه فریب
وی در کمان ابروی تو ناوک حیل (سوزنی)

وز ناوک مژگان تو در بابل و کشمیر
بسیار صف جادوی مکار شکسته (سوزنی)

در دو حالت که دید یک آلت
که هم او ناوک و هم او سپر است (انوری)

ناوک حادثه گردون را
سپر حشمت او خفتان است (انوری)

توأمان در ازاء ناوک قوس
منع را خصم وار کرده قیام (انوری)

چون ناوکیان به ناوک صبح
در روی فلک کمان شکستم (خاقانی)

ناوک انداز در لغتنامه دهخدا

ناوک انداز [ وَ اَ ] ناوک زن، تیرانداز:

نژادش ز افغان سپاهش هزار
همه ناوک انداز و ژوبین گذار (فردوسی)

به صندوق پیلان نهادند روی
کجا ناوک انداز بود اندر اوی (فردوسی)

ابر میسره چل هزار دگر
همه ناوک انداز پرخاشخر (فردوسی)

ناوک اندازی و زوبین فکن و سخت کمان
پهنه بازی و کمندافکنی و چوگان باز (فرخی)

به برگستوان پیل پوشیده تن
پر از ناوک انداز و آتش فکن (اسدی)

ز دست ناوک اندازان چشمت
همیشه ناوکی بر جان می آید (خاقانی)

گر اوناوک اندازد از زور دست
مرا غمزه ناوک انداز هست (نظامی)

ناوک انداز آسمان چو بدید
طاق ابروی تو کمان بشکست (عطار)

توان دیدن ز خال گوشه چشمت سویدا را
نگاه ناوک انداز تو از بس دلنشین باشد (میرزا فطرت)

توقد بینی و مجنون جلوه ناز
تو چشم و او نگاه ناوک انداز (وحشی)

– ناوک انداز ادب: معلم مدرسه ( ناظم الاطباء ).

ناوک زن در لغتنامه دهخدا

ناوک زن [ وَ زَ ] ( نف مرکب ) ناوک انداز، تیرانداز، ناوک زننده :

ناوک زنی چو غمزه او در زمانه نیست
جز جان من خدنگ بلا را نشانه نیست (امیرخسرو)

دمد تیر و جهد زین نه سپر بی دست ناوک زن
بر آن خاکی که پای آن سبک پی را نشان باشد (وحشی)

مطالب پیشنهادی

ناوک یعنی چه ?

به این پست امتیاز بدید...

خیلی ضعیف/ضعیف/متوسط/خوب/عالی

میانگین امتیازات :4.7 تعداد آرا: 334

هنوز کسی رای نداده...




طراحی سایت بیوگرافی شما
یکبار هزینه برای 5 سال
آدرس دلخواه شما با پسوند .ir