حتما برای شما هم پیش آمده است واژه ادغام را بشنوید یا مشاهده کرده باشید و از معنی دقیق آن مطلع نباشید، در این مطلب معنی دقیق این کلمه را مرور میکنیم ( ادغام یعنی چه ? ).
معنی ادغام
مترادف و معادل واژه ادغام:
- آمیختن
- درهم کردن
- یکپارچه کردن
- یکی کردن
آوا: | /~edqAm/ |
نقش: | اسم |
اشتباه تایپی: | hnyhl ادقام |
ادغام به انگلیسی: | amalgamation consolidation integration marriage coalescence coalition contraction merger |
ادغام به عربی: | ادغام , اندماج , بیضوی |
( اِ ) [ ع ] (مص م) =
۱ – در هم فشردن و فرو بردن دو چیز
۲ – حرفی را در حرف دیگر آمیختن
۱- درآمیختن چیزی در چیزی، در هم کردن
۲- (زبان شناسی ) ترکیب کردن دو حرف هم مخرج و به صورت مشدد درآوردن آن، مانندِ «بتّر» که در اصل «بدتر» بوده، و «تا» و «دال» را در هم ادغام کرده اند.
ادغام در لغتنامه دهخدا
ادغام [ اِ ] ( ع مص ) فراگرفتن: اِدغام ِ حرّ یا برد کسی را؛ فراگرفتن سرما یا گرما او را || لقمه را نخائیده فروبردن از ترس اینکه دیگران در طعام بر وی سبقت گیرند.
خوردن چیزی بی جاویدن || درآوردن لجام را در دهان اسب، لگام در دهن اسب زدن، لگام در دهان اسب کردن || سیاه کردن روی کسی را: اَدغَمه اﷲ؛ سیاه کناد خدای روی او را! || در دیگری فروکردن || درآوردن حرفی را در حرفی، حرفی را بحرفی درآوردن، دربردن حرف در حرف دیگر، حرفی در حرفی آوردن چنانکه هر دو یکی باشد مشدّد، مدغم کردن.
ادغام بر دوقسم است : ادغام کبیر و ادغام صغیر. ادغام کبیر آنست که مدغم و مدغم ٌفیه هر دو متحرک باشند خواه هر دو مانند یکدیگر یا از دو جنس مختلف یا نزدیک بیکدیگر باشند، و وجه تسمیه آن بکبیر برای آنست که حرف متحرک اول را ساکن و در حرف متحرک دوم ادغام میکنند.
و اما ادغام صغیر آنست که مدغم ساکن را در حرف ثانی که متحرک است ادغام کنند پس چون در این مورد بیش از یک عمل انجام داده نمیشود آنرا ادغام صغیر نامیده اند، چنانچه در اتقان و شرح شاطبی آمده است – انتهی. و در اصطلاح صرف، ادغام عبارتست از ادخال حرف ساکن در حرف متحرک دیگری که با هم متصل و متجانس باشند و بر سه قسم است : واجب، جایز، ممتنع.
به اخماس و به اعشار و به ادغام و امالت کی
ترا رهبر بود قرآن بسوی سِرّ یزدانی(سنائی)
|| مدغم شدن
ادغام [ اِدْ دِ] ( ع مص ) اِدْغام، مدغم شدن حرفی در حرفی ( زوزنی ) درآوردن حرفی را در حرفی یعنی دو حرف را در یکبار بتلفظ درآوردن ( منتهی الارب )، دربردن حرفی در حرفی.