حتما برای شما هم پیش آمده است واژه « زهر » را بشنوید یا مشاهده کرده باشید و از معنی دقیق آن مطلع نباشید، در این مطلب معنی دقیق این کلمه را مرور میکنیم (زهر یعنی چه ?).
معنی زهر
مترادف و معادل واژه زهر:
- حمه
- رز
- سم
- شرنگ
- شوکران
- هلاهل
- شکوفه
- گل
- ورد
- شکوفه درخت و گیاه
آوا: | /zahr/ |
نقش: | اسم |
اشتباه تایپی: | civ |
زهر در حل جدول: | شکوفه , سم |
جمع زهر: | ازهار زهور |
زهر به انگلیسی: | venom poison toxin |
زهر به عربی: | سم |
( ~ ) [ ع ] (اِ) شکوفة درخت و گیاه ج ازهار، زهور
(زَ ) [ په ] (اِ) مادة سمی، ~ هلاهل زهر جانوری افسانه ای که گفته شده بسیار کشنده است، ~ چشم گرفتن بسیار ترساندن، ~ مار کردن کنایه از: خوردن (در مقام دشنام و تحقیر ) ، ~ ماری کنایه از: مشروب الکلی.
۱- داروی کشنده، هر دارویی که جانداری را هلاک کند، سم.
۲- ماده ای که از نیش برخی حشرات مانند زنبور، مار، عقرب، و امثال آن ها تراوش می کند.
معنی زهر در لغتنامه دهخدا
زهر [ زَ ] ( اِ ) معروف است و به عربی سم گویند، سم و هر ماده ای که قابل بروز فساد و اختلالات زیاد در بدن حیوانی باشد و نیز مورث مرگ آن گردد و هر ماده مفسد و مهلکی که محتوی در بدن بعضی حیوانات بود مانند افعی و عقرب و جز آن.
ماده ای که جانداری را هلاک کند چه داروی مصنوع باشد و چه نیش زنبور و مار و عقرب و غیره، سَم، مقابل پازهر، پادزهر، تریاق، سم، ذعاف، شرنگ، جُحال، پهلوی «زهر»، ارمنی دخیل «ژهر»، از ایرانی باستان «جثره » از «گن »، کردی «ژهر»، «ژئیر» ، «ژار»، افغانی، بلوچی دخیل «زهر»، گیلکی نیز«زهر».
– زهرشناس: زهرشناسنده، کسی که در شناسایی انواع زهرها و سموم تخصص دارد.
– زهر به دندان مالیده: یعنی بد زبان و بیهده گو است.
– زهر پیکان: کنایه از جراحت و زخم مهلک پیکان است.
– زهرنوش: معروف، نوشنده زهر.
– زهروَر:سم دار و زهرآلود.
– زهر هلاهل: زهر کشنده و مهلک: گوشت گرگ قائم مقام زهر هلاهل باشد.
– زهری: زهر نامعلوم.
– زهری: منسوب به زهر و زهردار و زهرآلود.
– زهرخورده: که زهر خورده باشد.
– زهرخور کردن کسی را: به او زهر دادن.
– زهرداده: به زهر آغشته.
– زهر سبز: زاج سبز.
– زهرسنج: معروف.
– زهر زدن بر چیزی چون تیغ و جز آن: کنایه از زهر مالیدن.
– زهر شکستن: مقاومت آن کردن.
– زهرشناسی: علم به کیفیات انواع سموم، دانشی که درباره آثار زهرها در بدن موجودات زنده بحث کند و طرق معالجه آن را نشان دهد. سم شناسی.
– زهر عادتی: زهری که خوردن آن معتاد شده باشد.
– زهر خود به کسی دادن: زهر خویشتن بر کسی ریختن.
– زهر خود به کسی ریختن: کنایه از اینست که قهر و غضب خود را تمام صرف شخصی کند، بدو غضبناک شدن.
– زهر خود را ریختن: کنایه از کینه شدید ودشمنی خود را بکار بردن.
واژه زهر در اشعار فارسی
ورا دادگر جای نیکان دهاد
بداندیش را زهر پیکان دهاد (فردوسی)
حذر نمی کنم از تیغ زهرداده سرو
که طوق عشق چو قمری خط امان من است (صائب)
سیه مار کز کفچه شد زهرسنج
زر پخته هم بخشد از دیگ گنج (میرخسرو)
نظر به آن خط مشکین که می تواند کرد
که زهر بر دم شمشیر آفتاب زده (صائب)
بر من چه رحمت است ز جور زیادتی
آب حیات من شده این زهر عادتی (آصف خان)
امید جان شیرین داشتم از لعل سیرآبش
ندانستم که از خط زهر در زیر نگین دارد (صائب)
چون صراحی به فواق آمده خون در دهنم
زان شما زهرکش جام بلائید همه (خاقانی)
زنان چون درختند سبز آشکار
ولیک از نهان زهر دارندبار (اسدی)
بسان درختی است گردنده دهر
گهی زهر بارش گهی پادزهر (اسدی)
هم عالمند و آدم و هم دوزخ و بهشت
هم حاضرند و غایب هم زهر وشکرند (ناصرخسرو)
این عالم اژدهاست وز آن رو ترا خرد
پازهر زهر این قوی و منکر اژدهاست. (ناصرخسرو)
جیحون خوش است و بامزه و دریا
از ناخوشی و زهر چو طاعون است (ناصرخسرو)
بخایندش از کینه دندان به زهر
که دون پرور است این فرومایه دهر (سعدی)
زهراز قبل تو نوشداروست
فحش از دهن تو طیبات است (سعدی)
همان زهر کو دشمن جان بود
بسی دردها را که درمان بود (امیرخسرو دهلوی)
با تو گویم که چیست غایت حلم
هرکه زهرت دهد شکر بخشش (ابن یمین)
چو دیدش در کنار خود دوساله
دمید آثار زهرش در پیاله (جامی)
زهر غمی نوش که فارغ شود
شهد تو ز آلایش بال مگس (ظهوری)
دل را که زهر گوشه ابرو چشیده است
از ذوق شهد کنج دهان آب می کنم (ظهوری)
هلاهل چنین زهر هندی بگیر
بکار آر یک باره با اردشیر (فردوسی)
ز دانایی او را فزون بود بهر
همی زهر بشناخت از پادزهر (فردوسی)
زهرآگین در لغتنامه دهخدا
زهرآگین [ زَ ] ( ص مرکب ) زهرآلوده و دارای زه ( ناظم الاطباء )، آمیخته به زهر، زهرآلود، سمی ( فرهنگ فارسی معین )، زهردار، زهرآلود ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) :
نه شکنجی که بود زهرآگین
نه شکنجی که بود دوغ آگنج (سوزنی)