حتما برای شما هم پیش آمده است واژه « نحس » را بشنوید یا مشاهده کرده باشید و از معنی دقیق آن مطلع نباشید، در این مطلب معنی دقیق این کلمه را مرور میکنیم (نحس یعنی چه ?).
فهرست مطالب
معنی نحس
مترادف و معادل واژه نحس:
- بد
- بدیمن
- شوم
- مشووم
- منحوس
- ناخجسته
- نافرخنده
- نامبارک
- نامیمون
- بدفرجام
- بدشگون
- گجسته
- بداختر
آوا: | /nahs/ |
نقش: | صفت |
اشتباه تایپی: | kps |
متضاد نحس: | میمون نیک اختر |
نحس جدول کلمات: | شوم |
نحس به عربی: | حقود |
نحس به انگلیسی: | fateful malignant ill ill-fated portentous sinister unlucky miserable |
نحس به اسپانیایی: | mal volo |
نحس به سوئدی: | olycksb dande olycklig illvilliga |
(نَ ) [ ع ] (ص) شوم، نامبارک ج نحوس.
۱- شوم، بدیمن، بدشگون، بداختر.
۲- در احکام نجوم، ویژگی برخی سیارات.
معنی نحس در لغتنامه دهخدا
نحس [ ن َ ] ( ع ص ) بداختر، نافرجام ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) شوم، نامبارک، مرخشه ( ناظم الاطباء )، نقیض سعد ( اقرب الموارد ). نامبارک ( دهار )،ضد سعد ( از مهذب الاسما ) مشئوم، منحوس، منحوسه، ناخجسته، نافرخنده، بدبخت :
|| ( ص ، اِ ) اختر بد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). نامساعد. ضد سعد. وارون. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به نحسان و نحس اکبر و نحس اصغر شود.
|| کار تاریک. امر مظلم ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) || جهد، ضر ( اقرب الموارد ) || باد سرد دبور ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) || گرد پیرامون آسمان برآمده ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) گرد و غبار که پیرامون آسمان برآمده باشد ( ناظم الاطباء ).
|| ( مص ) ستم کردن بر کسی ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) جفا کردن ( از اقرب الموارد ) || سرکشی و بدی کردن [ شتر ] با کسی ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ): نحست الابل فلاناً: سرکشی نمودند شتران مر فلان را و به زحمت انداختند وی را.
|| بداختر گردیدن. نحوست. ( از ناظم الاطباء ). بداختر شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( ترجمان علامه جرجانی ). || بداختر گردانیدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ).
نحس [ ن َ ح َ ] ( ع مص ) بداختر گردیدن ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) نحوسة، نحاسة ( اقرب الموارد ) نحس شدن، منحوس گشتن.
|| ( اِمص ) نامبارکی، شآمت ( ناظم الاطباء )، بداختری، نحوست ( یادداشت مؤلف ) ج ، مناحس.
نحس [ ن َ ح ِ ] ( ع ص ) بداختر ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء )، منحوس، نامبارک ج ، نحسات.
سه شب که پس درع آید، و آن شب نوزدهم و بیستم و بیست و یکم است و آن را ظُلَم نیز نامند ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
واژه نحس در اشعار فارسی
به خاصه تو ای نحس خاک خراسان
پر از مار و کژدم یکی پارگینی (ناصرخسرو)
که چندان امانم ده از روزگار
که زین نحس ظالم برآرم دمار (سعدی)
ازفلک نحس ها بسی بیند
آنکه باشد غنی شود مفلوک (بوشکور)
به چشم بخت روی ملک بنگر
به دست سعد پای نحس بشکن (منوچهری)
نحس همی بارد بر تو زحل
نام چه سود است تو را مشتری (ناصرخسرو)
خوک همه شر و زیان است و نحس
میش همه خیر و بر و بَرْکت است (ناصرخسرو)
بی انقلاب و رجعت و بی نحس و بی وبال
خواهم که بر سپهر جلالت بُوی مدام (سوزنی)
بر چرخ هفتمش شدم از نحس روزگار
یک همنشین سعد چو کیوان نیافتم (خاقانی)
نگر چگونه نگه داریَم ز نحس وبال
که در حریم جلالت همی به زنهارم (خاقانی)
از شما نحس می شوند این قوم
تهمت نحس بر زحل منهید (خاقانی)
تا که مشرف اوست اجرام فلک را از فلک
آن دو پیر نحس رحلت کرده اند از بیم او (خاقانی)
نحسی در لغتنامه دهخدا
نحسی [ ن َ ] ( حامص ) بداختری، نافرجامی، شآمت ( از ناظم الاطباء )، نامبارکی، شومی، مبارک نبودن، نحس بودن، نحوست :
به قدر هنر جست باید محل
بلندی و نحسی مکن چون زحل (سعدی)
|| در تداول، بدادائی، بدپک وپوزی، بهانه گیری بیجا، ننگی.
نحسی کردن در لغتنامه دهخدا
نحسی کردن [ ن َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) نافرجامی کردن ( ناظم الاطباء ) || در تداول ( و بیشتر در مورد اطفال )، بدادائی کردن و با بهانه جوئی عیش و راحت دیگران را منغض داشتن.
( مصدر ) =
۱ – نحوست نشان دادن
۲ – بدادایی کردن بهانه گیری کردن ( بیشتردر مورد کودکان بکار رود ).
فرهنگ معین:
( ~ کَ دَ ) [ ع – فا ] (مص ل) =
۱ – نحوست نشان دادن
۲ – (عا. ) بدادایی کردن
ایا نحس بودن از نظر شرع مقدس اسلام تأیید شده ؟
بله قطعا مواردی که حرام هستند دارای نحسی هم هستند
انسان نحس وجود دارد علتش چیست
نحوست فردی دو صورت دارد صورت اول که انسان مشغول به اعمال ناصواب شود و فکر و زبانش هم در همین راه باشد به نحوست دچار میشود و با توبه و جبران گناهانش نحوستش از بین میرود
ولی صورت دیگرش این است که انسانی به علتی گرفتار زمان سینوسی شود که این زمان رو نحوست ذاتی مینامند و رفع آن تقریبا با هیچ دعا و جادویی امکان پذیر نیست و دلیل گرفتاری بعضیها در این زمان عدم وجود روح در جسم بعضی افراد است که درمانی ندارد البته بعضیها
فکر میکنند که روح همان جان انسان است ولی روح با جان تفاوت دارد بعضی افراد زنده اند ولی روح ندارند و در گرداب
زمان سینوسی گرفتار میشوند و خروج از آن غیر ممکن است
دقیق و صریح معنی کلمات رو مینویسید برای همین دوست دارم سایت شما رو