حتما برای شما هم پیش آمده است واژه « مشقت » را بشنوید یا مشاهده کرده باشید و از معنی دقیق آن مطلع نباشید، در این مطلب معنی دقیق این کلمه را مرور میکنیم (مشقت یعنی چه ?).
معنی مشقت
مترادف و معادل واژه مشقت:
- آزار
- بلا
- تعب
- دشواری
- رنج
- زحمت
- سختی
- عنا
- عنت
- محنت
- مرارت
آوا: | /maSeqqat/ |
متضاد مشقت: | آسایش آسودگی استراحت |
جمع مشقت: | مشقات |
اشتباه تایپی: | larj |
نقش: | اسم |
مشقت به انگلیسی: | hardship toil affliction distress adversity pinch travail difficulty |
(مَ شَ قَّ ) [ ع مشقة ] (اِ) زحمت، رنج ج مشاق، مشقات.
سختی، رنج، محنت.
مترادف مشقت بار:
- پرمشقت
- مشقت زا
- سخت
- پررنج
- صعب
- پرزحمت
مترادف مشقات:
- سختی ها
- مشقت ها
- رنج ها
- دشواری ها
معنی مشقت در لغتنامه دهخدا
مشقت [ م َ ش َق ْ ق َ ] ( ع اِمص ، اِ ) سختی، دشواری تعب، رنج، ج ، مشقات ( یادداشت دهخدا ) زحمت و مرارت و محنت و کفا و رنج و آزار و جهد و کوشش و درد و اندوه و آسیب و نکبت ومصیبت و سختی و بدبختی ( ناظم الاطباء ) :
مشقة [ م َ ش َق ْ ق َ ] ( ع اِمص ، اِ ) سختی، ج مَشَقّات ( مهذب الاسماء ) دشخواری بر کسی نهادن ( المصادر زوزنی ) سختی و دشواری و دشوار آمدن کار بر کسی ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) سختی و دشواری ج مشاق ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) رجوع به مشقت شود.
مشقت [ م َ ق َ ] ( ع اِ ) ( از «م ش ق » ) دفعه ( از اقرب الموارد ) ( از محیطالمحیط ) || نشان رسن در پای ستور ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
|| دوری و گشادگی میان قوائم ستور سم شکافته ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از محیطالمحیط ) || خراشیدگی سخت ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
مشقت [ م ِ ق َ ] ( ع اِ ) ( از «م ش ق » ) آنچه از موی و کتان و جز آن از شانه کردن افتد ( ناظم الاطباء ) آنچه افتد بشانه از موی و کتان و مانند آن ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) || جامه کهنه و یا پاره ای از پنبه ج مِشَق ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
مشقة [ م ُ ق َ ] ( ع اِمص ) سوزشی که از سائیده شدن جامه نو در بدن عارض گردد ( ناظم الاطباء ) سوختگی که بجامه نو رسد ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از محیطالمحیط ) ( از اقرب الموارد ) || بهم سائیدگی شکم رانها ( ناظم الاطباء ) بهم سایی شکم هر دو ران ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از محیطالمحیط ) ( از اقرب الموارد ).
واژه مشقت در اشعار فارسی
تنت گور است و پا الحد دلت تابوت و جان مرده
فراغت روضه خرم مشقت دوزخ نیران (ناصرخسرو)
چه مضرت آن هم به احکام شریعت پیوندد و هم خواص و عوام امت در این به رنج و مشقت کلی افتد ( کلیله و دمنه ) آنگاه بر زبان راند که اگر من در این خدمت مشقتی تحمل کردم… ( کلیله و دمنه ) سنگی گرانتر بتحمل مشقت فراوان از زمین بر کتف توان نهاد ( کلیله و دمنه ).
ور او به راحت و من در مشقتم چه عجب
که هم زمین بود آسوده و فلک دروا (خاقانی)
مجنون ز مشقت جدایی
کردی همه شب غزلسرایی (نظامی)
مجنون مشقت آزموده
دل کاشته و جگردروده (نظامی)
بمیر تا برهی ای حسود کین رنجیست
که از مشقت آن جز به مرگ نتوان رست.
سعدی.
یکی از صلحای لبنان… طهارت همی ساخت پایش لغزید و به حوض درافتاد و به مشقت از آن جایگه رهائی یافت. ( گلستان ).
نبینی که سختی به غایت رسید
مشقت به حد نهایت رسید.
( بوستان ).
دو برادر یکی خدمت سلطان کردی و دیگر بزور بازو نان خوردی.باری این توانگر گفت درویش را که چرا خدمت نکنی تا از مشقت کار کردن برهی. ( گلستان ، کلیات چ مصفا ص 36 ).
همون دشواری و سختی هست معنیش
البته مشقت خیلی قشنگ تره
املای این کلمه خیلی دور از ذهن هست