حتما برای شما هم پیش آمده است اصطلاح « سالیان متمادی » را بشنوید یا مشاهده کرده باشید و از معنی دقیق آن مطلع نباشید، در این مطلب معنی دقیق این کلمه را مرور میکنیم (سالیان متمادی یعنی چه ?).
فهرست مطالب
معنی سالیان متمادی
واژه « سالیان » به معنی سالها (جمع سال) میباشد و نیاز به توضیح بیشتر ندارد، در ادامه معنی واژه «متمادی» را بررسی میکنیم:
مترادف و معادل واژه متمادی:
- دراز
- طولانی
- مدید
- ممتد
- دارای امتداد زیاد
- دیرباز
- دیرپا
- دیرگاه
- پی در پی
- پیاپی
- از پی هم
نقش: | صفت |
آوا: | /motemAdi/ |
اشتباه تایپی: | ljlhnd |
متمادی به انگلیسی: | long prolonged protracted |
معنی متمادی
(مُ تَ ) [ ع ] (اِفا) طولانی ، دائمی
۱- مدت دار، طولانی
۲- [قدیمی] ویژگی کسی که بر چیزی اصرار و لجاج کند
متمادی در لغتنامه دهخدا
متمادی [ م ُ ت َ ] ( ع ص ) دراز ( آنندراج ) ( غیاث ) هر چیز دراز و طولانی ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) کشیده ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) مدت متمادی، مدت دراز و زمان بسیار ( ناظم الاطباء ) || ستیهنده در چیزی ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ستیزنده و خصومت کننده || کسی که الحاح واصرار در کاری میکند و مداومت بر آن مینماید ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
تمادی یعنی چه ?
- مداومت کردن برکاری وستیزه کردن
- ممتدشدن
- ستیهدن در چیزی
- لجاج کردن و ادامه دادن در آن
تمادی در لغتنامه دهخدا:
تمادی [ ت َ ] ( ع مص ) ستیهیدن در چیزی ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) لجاج کردن و ادامه دادن در آن ( از اقرب الموارد ): از شدت حال و تمادی ایام محنت و تراکم امواج کربت و مقاسات شداید غربت نالش کرد ( ترجمه تاریخ یمینی ) || به نهایت رسیدن || درازشدن ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).
تمادی در لغتنامه معین
(تَ ) [ ع ] =
- (مص ل) طول دادن، به درازا کشیدن
- مداومت کردن بر کاری
فرهنگ عمید
- مداومت کردن بر کاری، ستیزه کردن
- دراز شدن، ممتد شدن
- دراز شدن مدت
معنی مادام
مترادف و معادل واژه مادام:
- تازمانی
- تا
- هنگامی که
- پیوسته
- تا هنگامیکه
مادام در لغتنامه معین:
[ ع ] (ق) تا وقتی که، تا زمانی که
[ فر ] (اِ) خانم، بانو، در خطاب به بانوان شوهردار غیر مسلمان
فرهنگ عمید:
دائم، پیوسته، مدام
* مادام که: تا وقتی که، تا زمانی که
خانم، بانو
معنی مادام در لغتنامه دهخدا
مادام ( ع ق مرکب ) تا وقتی ( غیاث ) ( آنندراج ) تا، تازمانیکه، این کلمه در عربی از افعال ناقصه است و «ما» در این لفظ مصدریه است که فعل مدخول خود را بمعنی مصدر گرداند.
و مادام صورت فعل است و در معنی اسم واحکام اسم بر این جاری است چنانکه «توقیت »، پس این لفظ «مادام » برای توقیت مضمون جمله مدخول خود می آید ( از غیاث ) ( از آنندراج )، و بدین معنی اغلب قبل از «که » استعمال شود: دانه مادام که در پرده خاک نهان است هیچکس در پروردن او سعی ننماید ( کلیله و دمنه چ مینوی ص 69 ).
– مادام الحیوة: همیشه، مدام : و مادام الحیوة در مقام فرزندی و خدمتکاری باشیم.
– مادام العمر: مادام الحیوة، تا آنگاه که زنده باشد.
مادام ( فرانسوی، اِ ) کلمه فرانسوی است بمعنی بی بی، خانم، بانو، بیگم، خاتون ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) بانو، خانم ( فرهنگ فارسی معین ).
… بطن و فرج توأمند و فرزند یک شکم ، مادام که این یکی برجاست آن دگر برپاست ( گلستان ) || بمعنی مدام و همیشه نیز آمده ( غیاث ) ( آنندراج ): و مادام مستمع را نگر ( منتخب قابوسنامه ص 168 ) و مادام رای خویش روشن دار ( منتخب قابوسنامه ص 174 ) غله فروش مادام بدبود و بدنیت باشد ( منتخب قابوسنامه ص 178 )، واو [ زبیده ] بر عباسه حسد کردی از بهر آنکه خلفیه مادام با وی آرمیدی ( تاریخ برامکه ).
واژه مادام در اشعار فارسی
مادام به شاه پشت بسته
پشت و دل دشمنت شکسته (نظامی)
عاقل نکند شکایت از درد
مادام که هست امید درمان (سعدی)
تو مغز کند بادامی و مادام
به مغز آرد بها بادام کندی (سوزنی)
خوش خنده وزهرپاش مادام
ضحاک دهان و اژدها کام (تحفة العراقین)
مانده همه سالکانش مادام
در سعی وقوف و طوف و احرام (تحفة العراقین)
شمس نزد اسد رود مادام
روح سوی جسد رود هموار (خاقانی)
درون سنگ از آن می کند مادام
که از سنگش برون می آمد آن کام (نظامی)
اگرچه باطرب می بود و با جام
دلش در بند شیرین بود مادام (نظامی)
مادام تو گشت بهر ما دام
دل در بر دام تست مادام (شیخ الرئیس افسر)