حتما برای شما هم پیش آمده است کلمه محصور را بشنوید یا مشاهده کرده باشید و از معنی دقیق آن مطلع نباشید، در این مطلب معنی دقیق این کلمه را مرور میکنیم (محصور یعنی چه ?).
فهرست مطالب
معنی محصور
مترادف و معادل واژه محصور:
- بسته
- تحدید
- حصاردار
- شهربند
- محاصره
- محدود
- بشرده
- حصار کرده
- بازداشته
- فرا گرفته
- دیوار کشیده شده
محصور کردن: | دیوار کشیدن حصاردار کردن فراگرفتن احاطه کردن |
محصور شدن: | احاطه شدن حصاردار شدن دیوارکشی شدن حصار کشیدن محاصره شدن اسیر شدن |
آوا: | /mahsur/ |
اشتباه تایپی: | lpw,v |
نقش: | صفت |
محصور به انگلیسی: | besieged surrounded fenced walled |
محصور به اسپانیایی: | cerrado c rcel plido clausura pared |
محصور به آلمانی: | verschlossen geschlossen parken (schachtel (f (wand (f |
محصور به ایتالیایی: | muro [iarda[noun |
محصور به سوئدی: | stngde st ngd kringskuren inst ngd/insprrad |
محصور به فرانسوی: | (restreints (verbe (restreintes (verbe (restreinte (verbe (restreign mes (verbe ferms fermmes fermes fermai ferm |
محصور به فنلاندی: | vaalea -umpi suljettu |
محصور به عربی: | مغلق |
معنی واژه محصور
(مَ ) [ ع ] (اِمف) محاصره شده
۱- ویژگی زمینی که دور آن دیوار کشیده شده
۲- (اسم، صفت ) محاصره شده
۳- [قدیمی] منحصر
۴- [قدیمی، مجاز] اسیر
محصور در لغتنامه دهخدا
محصور [ م َ ] ( ع ص ) احاطه کرده شده ( از منتهی الارب ) محاصره کرده شده. دربندان شده، احاطه شده ( ناظم الاطباء )، به محاصره افتاده، حصاری کرده شده ( یادداشت مرحوم دهخدا )، شهربندشده.
– محصور شدن: احاطه شدن، محاط گشتن، دربندان و شهربندان شدن.
– محصور کردن: احاطه کردن، فراگرفتن.
– محصور گردیدن: محصور گشتن، محصور شدن: یمین الدوله و قراچه بیگ و شهاب وزیر محصور گشتند ( تاریخ بخارا ص 30 ).
|| محاطشده از دیوارو حصار ( ناظم الاطباء )، حصار کرده || بازداشته ( آنندراج ) محبوس، نگهداشته شده.
تگ او گر کند عجب نبود
وهم را در صمیم دل محصور (مسعودسعد)
فروریزی به خم خسروانی
نظر داری درو یکسال محصور (منوچهری)
|| مرد شکم گرفته که غائط در شکم وی حبس شده باشد ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب )، آن که شکم او قبض آورده ( آنندراج )، شکم گرفته، الذی عسر علیه قضاء حاجته من دبر ( مهذب الاسماء ) رجوع به حصر شود.
|| بعیر محصور: شتری که بر پشت وی حصار بسته باشند ( منتهی الارب ) || ( اصطلاح نجومی ) کوکبی که در حصار است و آن را مضغوط خوانند ( یادداشت مرحوم دهخدا ) رجوع به مضغوط شود.
|| ( اصطلاح فقهی ) کسی که موفق به اجرای حج دسته جمعی نشود و از عمل به احکام حج محروم گردد : اگر محصور عمره بگرفته باشد هر چه ما گفتیم بکند و عمره فریضه باشد بر وی ( ترجمه النهایه طوسی ).
محصورین در لغتنامه دهخدا
محصورین [ م َ ] ( ع ص، اِ ) ج ِ محصور ( در حالت نصبی و جری ) رجوع به محصور شود.
محصورات در لغتنامه دهخدا
محصورات [ م َ ] ( ع ص، اِ ) ج ِ محصورة.
– محصورات اربعه: موجبه کلیه، سالبه کلیه، موجبه جزئیه و سالبه جزئیه ( یادداشت مرحوم دهخدا ) رجوع به موجبه … شود.
محصورة در لغتنامه دهخدا
محصورة [ م َ رَ ] ( ع ص ) مؤنث محصور، رجوع به محصور شود.
– قضیه محصورة، رجوع به حصر قضایا و اساس الاقتباس ص 83 شود.
( اسم ) مونث محصور جمع : محصورات .
مطالب پیشنهادی
- غرق یعنی چه ?
- منحصر به فرد یعنی چه ?
- غرولند یعنی چه ?
- مسلخ یعنی چه ?
- نفیر یعنی چه ?
- هم خانواده جمع چیست ?
محصور یعنی چه ?