حتما برای شما هم پیش آمده است واژه « ظفر » را بشنوید یا مشاهده کرده باشید و از معنی دقیق آن مطلع نباشید، در این مطلب معنی دقیق این کلمه را مرور میکنیم ( ظفر یعنی چه ?).
معنی ظفر
مترادف و معادل واژه ظفر:
- پیروزی
- تسلط
- چیرگی
- سلطه
- غلبه
- فتح
- استیلا
- نجاح
- نصرت
- فیروزی
متضاد ظفر: | شکست |
اشتباه تایپی: | ztv |
آوا: | /zafar/ zafar |
نقش: | اسم |
جمع ظفر: | اظفار |
معنی اسم ظفر: | نصرت، پیروز شدن، غلبه (اسمی پسرانه و عربی) |
ظفر در حل جدول: | ناخن |
ظفر به انگلیسی: | triumph victory |
ظفر به عربی: | نصر |
(ظَ فَ ) [ ع ] =
۱ – (مص ل) پیروز شدن
۲ – (اِمص) پیروزی
(ظُ فُ ) [ ع ] (اِ) ناخن، ج اظفار
پیروز شدن، غلبه.
* ظفر شدن: (مصدر لازم ) [قدیمی] = * ظفر یافتن
* ظفر یافتن: (مصدر لازم ) پیروز شدن، دست یافتن به مراد، غلبه کردن.
ناخن.
ظفر در لغتنامه دهخدا
ظفر [ ظَ ف َ ] ( ع اِمص ) پیروزی، فیروزی، نصرت، فتح، غلبه، کامروائی، دست یافتن، کامیابی، نجاح، به مراد رسیدن، استیلا، پیروز شدن، پیشرفت :
به صدر اندر نشسته شهریاری
(لبیبی)
ظفریاری به کنیت بوالمظفر
کاروان ظفر و قافله فتح و مراد
کاروانگاه به صحرای رجای تو کند (منوچهری)
الا انثنیت و فی اظفارک الظفر
( از تاریخ بیهقی ) ابوسهل زوزنی
بساز رزم عدو را که از برای ترا
قضا گرفته به کف نامه ظفر دارد (مسعودسعد)
تا به هر طرف که نشاط حرکت فرماید ظفر و نصرت رایت او را تلقی و استقبال واجب بیند، ظالمان مکار چون هم پشت شوند ظفر یابند، و در اتمام آنچه بر دوستان اقتراع کنند ظفریابد، سباشی تکین بر او ظفر یافت و او را بگرفت و به دونیم کرد.
خوارزمیان بر امید ظفر و نصرت پای بیفشردند، از آن سفر با موکب ظفر بازگردید، آخر کار، بکتوزون ظفر یافت و سیمجوری هزیمت شد.
هست مر هر صبر را آخر ظفر
هست روزی بعد هر تلخی شکر (مولوی)
تا رنج نبری گنج برنداری و تا جان در خطر ننهی بر دشمن ظفر نیابی ( گلستان ).
|| ( اِ ) زمین هموار و پست گیاهناک.
ظفر [ ظَ ف ِ ] ( ع ص ) ظفیر، ظِفّیر، مردی که به هرچه اراده کند دریابد آن را.
ظفر [ ظَ ] ( ع مص ) فروبردن ناخن را در رخسار کسی || ظفر عین: ناخنه برآوردن چشم || ماظفرتک عینی منذ زمان: دیری است که ترا ندیده ام || ( اِخ ) نام مردی است. [ ظَ ] ( ع اِ ) ظفره، فودنج بری، پودنه بری.
ظفر [ ظُ / ظُ ف ُ / ظِ ] ( ع اِ ) ناخن، ج اظفار، اظافیر || کلیل الظُفر و مقَلّم ُالظُفر؛ مرد سست بددل و ذلیل خوار || ناخنه چشم || کمان سوای بستنگاه زه کمان و یا گوشه و نوک کمان، پس گوشه کمان || ما بالدّار ظُفر: احدی در خانه نیست
|| رأیته ُ بظفره، أی بنفسه: دیدم خود او را || کل ذی ظُفر ( قرآن 146/6 ) در قرآن کریم، شامل ذوات المناسم از انعام و ابل باشد، چه منسم به جای ناخن آنان باشد.
ذوظفر: صاحب مخلب و چنگال از مرغان و صاحب حافر از دواب و صاحب ناب از سباع.
ظفرمند یعنی چه ?
مترادف و معادل واژه ظفرمند:
- پیروز
- فاتح
- مظفر
- ناصر
- پیروزمند
- متضاد واژه ظفرمند: مغلوب
تلفظ ظفرمند : /zafarmand/
معنی ظفرمند در لغتنامه دهخدا
ظفرانگیز. [ ظَ ف َ اَ ] ( نف مرکب ) پیروزی آورنده :
تیغ حلم از تیغ آهن تیزتر
بل ز صد لشکر ظفرانگیزتر (مولوی)
( صفت ) آن چه موجب ظفر شود پیروزی آورنده.
معنی ظفرمند در فرهنگ عمید
ظفر انگیزنده، پیروزی آورنده، آنچه موجب ظفر شود: تیغ حلم از تیغ آهن تیزتر / بل ز صد لشکر ظفرانگیزتر (مولوی: ۱۹۲ ).
معنی مظفر
مترادف و معادل واژه مظفر:
- پیروز
- پیروزمند
- ظفرمند
- ظفریافته
- غالب
- فاتح
- فیروزمند
- کامیاب
- کامروا
متضاد واژه مظفر: مغلوب، مقهور
/mozaffar/
مطالب پیشنهادی