شاید شما هم در مورد نوشتن حوالی یا هوالی دچار شک شوید که کدام املا درست می باشد ، در این مطلب املای این واژه را بررسی میکنیم تا در هر مورد از املای صحیح استفاده کنیم (حوالی یا هوالی).
معنی حوالی
مترادف و معادل واژه حوالی:
- اطراف
- اکناف
- پیرامون
- جوانب
- حول و حوش
- دوروبر
- گرداگرد
- نزدیک
- سرزمین
- نزدیکی ها
- ناحیه
- منطقه
- جا
- مکان
- حدود
تلفظ: | /havAli/ |
نقش: | اسم |
اشتباه تایپی: | p,hgd |
حوالی به انگلیسی: | about outskirt periphery precincts purlieus environs neighbourhood suburbs |
حوالی به عربی: | تنورة |
(حَ ) [ ع ] (اِ) گرداگرد، پیرامون
۱- پیرامون، گرداگرد
۲- (حرف اضافه ) نزدیک زمان یا مکان مذکور: حوالی شب
معنی جوالی در لغتنامه دهخدا
حوالی [ ح َ لا ] ( ع اِ ) پیرامون، گرداگرد، ولی در فارسی بکسر لام متداول و معمول است.
معنی حوالی [ ح َ ] ( از ع ، اِ ) پیرامون، گرداگرد، دامنه، اطراف، جوانب، نواحی، نزدیکی، گرداگرد چیزی، بدان که لام این لفظ را کسره دادن و در آخر یای معروف خواندن بتصرف فارسیان است.
زیرا که در حقیقت حوالی بفتح لام و در آخر الف مقصوره بصورت یا است و در استعمال عبارات عربی همیشه مضاف باشد بسوی یکی از ضمائر در این صورت و حالت آخرش بطور الف لفظ عَلی بیای تحتانی تبدیل می یابد، چنانکه در حدیث صحیح بخاری اللهم حوالینا و لا علینا و در این مصرع بوستان: حوالیه من کل فج عمیق، لام حوالیه را مفتوح باید خواند و مکسور خواندن غلط است.
و نزد بعضی حوالیه بفتح لام و در آخر یای تحتانی صیغه تثنیه است، بجهت تکریر که بضمیر مضاف شده و نونش ساقط شده است و آنچه بعضی گمان برند که حوالی بکسر لام جمع حول است، چنانکه اهالی جمع اهل است، این قیاس خطاست. زیرا که در لغت استعمال شرط است و قیاس را چندان دخل نیست.
واژه حوالی [ ح ُ لی ی ] ( ع ص ) رجل حوالی: مرد سخت حیله گر.
حوالی [ ح َ لی ی ] ( ع اِ ) ج ِ حَولی: به معنی اسب و گوسفند یک ساله || ( ص ) رجل حوالی: مرد سخت حیله گر.
واژه حوالی در اشعار فارسی
پوپک دیدم بحوالی سرخس
بانگک بر برده به ابر اندرا
چادرکی دیدم رنگین بر او
رنگ بسی گونه بر آن چادرا رودکی
در سایه آن درخت عالی
گرد آمده آب از حوالی نظامی
بر کشتن خویش گشته والی
لاحول از او به هر حوالی نظامی
خود کرده بود غارت عشقش حوالی دل
بازم بیک شبیخون بر ملک اندرون زد سعدی